کلمه جو
صفحه اصلی

assimilation


معنی : ادغام، تشبیه، جذب و ترکیب غذا، یکسانی
معانی دیگر : گوارش، درآشامش، جذب، هضم، تحلیل بری، یکسان سازی، همانند سازی، همسان سازی، (زبان شناسی) همگون سازی، همگونی، تجانس، ابدال، همسانی، (زیست شناسی) تبدیل خوراک گواریده به پروتوپلاسم، ماده سازی، جذب و ترکیب غذا دربدن

انگلیسی به فارسی

جذب و ترکیب غذا (دربدن)، تشبیه، یکسانی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act, process, or condition of assimilating or being assimilated.

(2) تعریف: in biology, the process by which foods or nutrients taken into the organism are transformed into living tissue.

(3) تعریف: the process by which minority groups, such as immigrants, slowly absorb the characteristics of the dominant culture.

• act or state of being incorporated into; absorption into the cultural tradition of another group (esp. a minority group into the predominant culture); process by which nourishment is absorbed into the body and converted (i.e. into tissue or energy, etc.); linguistic process in which one sound changes to be like an adjoining sound

دیکشنری تخصصی

[زمین شناسی] هضم در فعالیت های آذرین، فرآیند ترکیب و بهم آمیختن سنگ ها به توده ماگمایی را گویند. همسان سازی پیوستگی و یک دست شدن مواد خارجی جامد یا مایع که شامل سنگ دیواره در ماگما می باشد. این اصطلاح شامل مکانیسم های خاصی نمی باشد. مانند یک ماگما و یا سنگی که تولید می کند که ممکن است هیبرید، مختلط یا آلوده شده خوانده شود. همچنین ببینید: hybridization.contamination (سنگ شناسی آذرین) cross-assimilation؛ مقایسه شود با: اشتقاق؛ مترادف: هضم ماگمایی؛ انحلال ماگمایی.
[بهداشت] همانند سازی
[نساجی] جذب
[ریاضیات] جذب، شبیه
[خاک شناسی] جذب و ساخت
[روانپزشکی] معنی اساسی این اصطلاح عبارتست از فروبردن، جذب کردن یا جزئی از خود گردانیدن.

مترادف و متضاد

ادغام (اسم)
contraction, affricate, merger, fusion, assimilation, diphthong, umlaut

تشبیه (اسم)
comparison, simulation, assimilation, similitude, metaphor, simile

جذب و ترکیب غذا (اسم)
assimilation

یکسانی (اسم)
assimilation, equality, uniformity

absorption


Synonyms: digestion, inhalation, soaking up, consumption, ingestion, taking in


adjustment


Synonyms: adaptation, acclimatization, conformity, acculturation, orientation, settling in, familiarization


جملات نمونه

1. accidental assimilation
(زبان شناسی) همگون سازی عارفی

2. the assimilation processes of foreign workers
فرآیندهای همسان سازی کارگران خارجی

3. the rapid assimilation of new techniques in industry
جذب سریع روش های جدید در صنعت

4. The assimilation of ethnic Germans in the US was accelerated by the two world wars.
[ترجمه ترگمان]جذب آلمانی های نژادی در ایالات متحده با دو جنگ جهانی تسریع شد
[ترجمه گوگل]جذب آلمانی های قومی در ایالات متحده توسط دو جنگ جهانی تسریع شد

5. This technique brings life to instruction and eases assimilation of knowledge.
[ترجمه ترگمان]این تکنیک زندگی را به آموزش می آورد و همانندسازی دانش را آسان می کند
[ترجمه گوگل]این روش زندگی را به آموزش می دهد و جذب دانش را آسان می کند

6. They promote social integration and assimilation of minority ethnic groups into the culture.
[ترجمه ترگمان]آن ها انسجام اجتماعی و جذب گروه های قومی اقلیت را در فرهنگ ترویج می کنند
[ترجمه گوگل]آنها یکپارچگی اجتماعی و جذب گروه های قومی اقلیت را به فرهنگ ارتقا می دهند

7. When this is done, assimilation of the stimulus proceeds and equilibrium is reached for the moment.
[ترجمه ترگمان]وقتی این کار انجام می شود، جذب درآمد محرک و تعادل برای لحظه ای قابل دستیابی است
[ترجمه گوگل]هنگامی که این کار انجام می شود، جذب محرک ها به دست می آید و تعادل برای لحظه ای به دست می آید

8. Sometimes the difference caused by assimilation is very noticeable, and sometimes it is very slight.
[ترجمه ترگمان]گاهی اوقات تفاوت ایجاد شده توسط همانندسازی بسیار قابل توجه است، و گاهی اوقات بسیار ناچیز است
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات تفاوت ناشی از جذب بسیار قابل توجه است، و گاهی اوقات بسیار کوچک است

9. The Woodvilles' assimilation into the political community was further eased by a less aggressive manipulation of royal patronage on their behalf.
[ترجمه ترگمان]جذب Woodvilles به جامعه سیاسی، با اعمال کم تر تهاجمی نسبت به حمایت سلطنتی از جانب آن ها، بیشتر کاهش یافت
[ترجمه گوگل]تسخیر وودویل در جامعه سیاسی با دستکاری کمتر تهاجمی از حامیان سلطنتی از طرف آنها آسانتر شد

10. Young children's egocentric behaviour is assimilation since they are incapable of seeing anything except from their own point of view.
[ترجمه ترگمان]رفتار خود محور کودکان هم گون است چون آن ها قادر به دیدن چیزی جز از دیدگاه خود نیستند
[ترجمه گوگل]رفتارهای نفوذی کودکان جوان، جذب هستند، زیرا آنها نمیتوانند چیزی را به جز دیدگاه خودشان ببینند

11. Assimilation is always the end product.
[ترجمه ترگمان]Assimilation همیشه محصول نهایی است
[ترجمه گوگل]همیاری همیشه محصول نهایی است

12. He understands how the social benefits of assimilation come primarily through language acquisition.
[ترجمه ترگمان]او درک می کند که چگونه منافع اجتماعی جذب در درجه اول از طریق کسب زبان می آیند
[ترجمه گوگل]او درک می کند که مزایای اجتماعی جذب به طور عمده از طریق درک زبان می آید

13. Now privilege was suspect, and assimilation was a source of embarrassment, even shame.
[ترجمه ترگمان]اکنون امتیاز مظنون بود، و این یکسانی منبع خجالت و حتی شرم اور بود
[ترجمه گوگل]در حال حاضر امتیاز مظنون بود، و جذب ناشی از خجالت، حتی شرم آور بود

14. Of equal importance are the relative amounts of assimilation and accommodation that take place.
[ترجمه ترگمان]از اهمیت مساوی، میزان نسبی همانندسازی و accommodation که رخ می دهد، هستند
[ترجمه گوگل]از اهمیت مساوی مقدار نسبی جذب و محل پذیرش است

the rapid assimilation of new techniques in industry

جذب سریع روشهای جدید در صنعت


the assimilation processes of foreign workers

فرآیندهای همسان‌سازی کارگران خارجی


پیشنهاد کاربران

شبیه سازی

درک و فهمیدن چیزی - بکار گیری ایده های جدید

گوارش

تکثیر

در روان شناسی:درون سازی


در تئوری یادگیری شناختی پیاژه " فرایندی که فراگیر برای درک و فهم تجربیات و مفاهیم جدید ، آنرا درون تجربیات قبلی ذهنی خود قرار میدهد

( فرهنگ ) مال خود سازی، بنام خود کردن، مصادره کردن

فوتو سنتدر گیاهان سبز تولید گلوکز واکسیژن از آب وکربن دی اکسید درمجاورت نور خو شید co2 h20 ) �6=c6 h6o6 6 o2 ) نور خورشید

ازآن خود سازی

- درک و به کارگیری ( ایده های جدید )
پذیرفته شدگی ( در یک جامعه )

همانندسازی

در زیست شناسی : تثبیت - تثبیت کردن ( co2 )

همگونی، همانندسازی، جذب و تحلیل، تمثیل غذائی، درآشامش، جذب و ترکین غذا، همگون سازی،

assimilation ( روان‏شناسی )
واژه مصوب: درون انطباق
تعریف: در نظریۀ تحول شناختی پیاژه، فرایند انضمام اطلاعات در ساختارهای ازپیش موجودِ شناختی، بدون تعدیل آن ساختارها


کلمات دیگر: