1. hamlet is an archetype of some of dostoevski's characters
هاملت الگوی اصلی برخی از شخصیت های داستایوسکی است.
2. some consider rustam as the archetype of chivalry
برخی رستم را نمونه ی راستین جوانمردی می دانند.
3. France is the archetype of the centralized nation-state.
[ترجمه ترگمان]فرانسه طرح اصلی ملت متمرکز است
[ترجمه گوگل]فرانسه آرکه تایپ دولت ملت متمرکز است
4. Old Mr. Duff is the archetype of the elderly British gentleman.
[ترجمه ترگمان]آقای دف پیر مرد پیر مرد انگلیسی است
[ترجمه گوگل]آقای داف قدیمی، آرکه تایپ نجیب بریتانیا سالمند است
5. The United States is the archetype of a federal society.
[ترجمه ترگمان]ایالات متحده نمونه اصلی یک جامعه فدرال است
[ترجمه گوگل]ایالات متحده آرکه تایپ یک جامعه فدرال است
6. She is the archetype of an American movie star.
[ترجمه ترگمان]او نمونه اصلی یک ستاره سینما در آمریکا است
[ترجمه گوگل]او آرکه تایپ یک ستاره فیلم آمریکایی است
7. Clearly the appeal of the Virgo archetype belonged to the spirit of the age.
[ترجمه ترگمان]واضح بود که جذابیت طرح اصلی سنبله به روح عصر تعلق دارد
[ترجمه گوگل]واضح است که درخواست تجدید نظر از مجله Virgo متعلق به روح عصر است
8. The biblical Mary is a powerful cultural archetype whose story has spoken to women across the centuries.
[ترجمه ترگمان]مریم مقدس یک طرح اصلی فرهنگی است که داستان آن ها در طول قرن ها با زنان صحبت کرده است
[ترجمه گوگل]مریم کتاب مقدس یک آرکهتایپ قدرتمند فرهنگی است که داستان آن در طول قرن ها با زنان صحبت کرده است
9. For most of us, France is the archetype of the centralized nation-state.
[ترجمه ترگمان]برای بسیاری از ما، فرانسه طرح اصلی ملت متمرکز است
[ترجمه گوگل]برای اکثر ما، فرانسه آرکه تایپ از دولت مرکزی است
10. I had written a learned book, Architrave and Archetype, a thesis linking human aspiration with human-designed structures, cathedrals in particular.
[ترجمه ترگمان]من یک کتاب درسی، architrave و Archetype، یک پایان نامه که اشتیاق انسان را به ساختارهای طراحی انسان، به خصوص به طور خاص به هم پیوند می دهد، نوشته بودم
[ترجمه گوگل]من یک کتاب آموخته بودم، Architrave و Archetype، پایان نامه ای که آرزوی انسان را با ساختارهای طراحی شده توسط انسان، کلیساها به طور خاص ترکیب می کرد
11. This archetype system adopted modularization framework and had the following functions : automatically designing and editing coordination charts, calculating coordination accuracy and man-hour cost.
[ترجمه ترگمان]این طرح اصلی چارچوب modularization را اتخاذ کرده و کارکرده ای زیر را داشت: طراحی خودکار و ویرایش جداول هماهنگی، محاسبه دقت هماهنگی و هزینه یک ساعت
[ترجمه گوگل]این سیستم آرکه تایپ چارچوب مدولاسیون را اتخاذ کرد و دارای عملکردهای زیر بود: به طور خودکار طراحی و ویرایش نمودار هماهنگی، محاسبه دقت هماهنگی و هزینه ساعت انسان
12. China is the archetype of an economy that is well integrated into global production chains.
[ترجمه ترگمان]چین طرح اصلی اقتصادی است که به خوبی در زنجیره های تولید جهانی ادغام شده است
[ترجمه گوگل]چین چیزی از اقتصادی است که به زنجیره های تولید جهانی درمی آید
13. The archetype theory from" The Great Mother: An Analysis the Archetype" written by Erich Neumann has been used to analysis firstborn daughter 's images.
[ترجمه ترگمان]طرح اصلی \"مادر بزرگ\": تحلیلی که توسط اریک نیومن نوشته شده، برای تجزیه و تحلیل تصاویر نخستین دخترش به کار رفته است
[ترجمه گوگل]تئوری آرکه تایپ از 'مادر بزرگ: تجزیه و تحلیل آرکه تایپ' نوشته شده توسط ارich Neumann شده است برای تجزیه و تحلیل تصاویر از دختر اولن تولد استفاده شده است
14. Milk-white and embroidered flowers, symbols of the maiden archetype.
[ترجمه ترگمان]شیر - سفید و گل های گلدوزی شده، نماد الگوی اصلی maiden
[ترجمه گوگل]گل های شیری و گلدوزی، نمادهای قدیمی آرکه تایپ
15. At last, it implements a small privilege management archetype system.
[ترجمه ترگمان]سرانجام، طرح اصلی طرح و طرح اصلی را اجرا می کند
[ترجمه گوگل]در نهایت، این یک سیستم آرکه ایتی مدیریت امتیازات کوچک را اجرا می کند