کلمه جو
صفحه اصلی

fixation


معنی : ثابت کردن، تثبیت، تحکیم، تعیین، تعلق خاطر، دلبستگی زیاد، عشق زیاد، خیره شدگی
معانی دیگر : تمرکز روی چیزی (به ویژه با چشمان)، خیرگی، چشم دوزی، (عامیانه) وسواس، وسوسه، (روانکاوی) پای بندی، واگری، (شیمی) رجوع شود به: nitrogen fixation

انگلیسی به فارسی

تعیین، تثبیت، تحکیم، دلبستگی زیاد، عشق زیاد، خیره‌شدگی، تعلق‌خاطر، ثابت کردن


تثبیت، ثابت کردن، تعلق خاطر، تعیین، دلبستگی زیاد، تحکیم، عشق زیاد، خیره شدگی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act or procedure of making fast or stabilizing.
مترادف: stabilization
مشابه: attachment

(2) تعریف: an obsession, esp. one that interferes with normal functioning.
مترادف: id�e fixe, monomania, obsession
مشابه: complex, compulsion, fetish, hang-up, possession

- He has a fixation with outdoing his brother that is really unhealthy.
[ترجمه ترگمان] او علاقه شدیدی به سبقت گرفتن از برادرش دارد که واقعا ناسالم است
[ترجمه گوگل] او فریب خورده است که برادرش را از دست داده است که واقعا ناسالم است

(3) تعریف: the arrest of psychological development at some stage before maturity, esp. in early childhood.
مشابه: arrest, check, stunt

• act of fixating; stabilizing; focusing on; fixing in place; arrest of emotional development; obsession
a fixation is an extreme or obsessive interest in something.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] ثابت کردن
[زمین شناسی] ثابت کردن
[نساجی] تثبیت - تثبیت کالای نساجی - ثابت نمودن - تثبیت کردن
[خاک شناسی] تثبیت
[روانپزشکی] تثبیت. به طور کلی، فرآیندی که به وسیله آن چیزی سفت و محکم و انعطاف نا پذیر می گردد.
[آب و خاک] تثبیت

مترادف و متضاد

ثابت کردن (اسم)
proving, fixation

تثبیت (اسم)
consolidation, confirmation, stabilization, fixation, fixing, fixity

تحکیم (اسم)
consolidation, stabilization, fixation, ruggedization

تعیین (اسم)
signification, nomination, specification, designation, determination, definition, fixation

تعلق خاطر (اسم)
fixation

دلبستگی زیاد (اسم)
fixation

عشق زیاد (اسم)
fixation

خیره شدگی (اسم)
fixation

obsession


Synonyms: addiction, case, complex, craze, crush, fascination, fetish, hang-up, idée fixe, infatuation, mania, preoccupation, thing


جملات نمونه

1. He has a fixation about her.
[ترجمه ترگمان]او به او علاقه دارد
[ترجمه گوگل]او در مورد او ثابت است

2. Such a fixation with money can't be healthy.
[ترجمه S.M] اینطور تعلق خاطری به پول نمی تواند سالم باشد.
[ترجمه ترگمان]چنین a با پول نمی تواند سالم باشد
[ترجمه گوگل]چنین تثبیتی با پول نمی تواند سالم باشد

3. The country's fixation on the war may delay a serious examination of domestic needs.
[ترجمه S.M] تحکیم کشور بر جنگ می تواند ( ممکن است ) بررسی اساسی را از نیاز های بومی به تاخیر بیندازد.
[ترجمه ترگمان]تثبیت کشور بر جنگ ممکن است یک بررسی جدی از نیازهای داخلی را به تاخیر بیاندازد
[ترجمه گوگل]تثبیت کشور در جنگ ممکن است بررسی جدی نیازهای داخلی را تاخیر دهد

4. He's got this fixation with cleanliness.
[ترجمه ترگمان]این دلبستگی به پاکیزگی دارد
[ترجمه گوگل]او این تثبیت را با پاکیزگی به دست آورد

5. Carlo has an absolute fixation with the royal family.
[ترجمه ترگمان]کارلو یک تثبیت مطلق با خانواده سلطنتی دارد
[ترجمه گوگل]کارلو با خانواده سلطنتی فتحی مطلق دارد

6. Despite his later fixation with relationships, Gedge's first song on record did not deal with the subject.
[ترجمه ترگمان]با وجود تثبیت وضعیتش در روابط، اولین آهنگ Gedge با موضوع همخوانی نداشت
[ترجمه گوگل]با وجود تثبیت بعد از آن با روابط، اولین آهنگ Gedge در رکورد با موضوع درگیر نبود

7. The fixation with aprons spilled over into her business life too as she insisted that her shops should always stock aprons.
[ترجمه ترگمان]عشق با aprons در زندگی کاری او به وجود آمده بود، همان طور که او اصرار می کرد مغازه ها همیشه مال aprons
[ترجمه گوگل]همچنان که اصرار داشت با لباسهای پاشنه بلند به زندگی کسب و کار خود ادامه می داد، او اصرار داشت که مغازه های او همیشه باید صندلی های پرنسس را داشته باشند

8. In doing so he is confusing carbon fixation with the fate of phytoplankton.
[ترجمه ترگمان]در انجام این کار او تثبیت کربن با سرنوشت of را گیج کرده است
[ترجمه گوگل]در انجام این کار، او با سرنوشت فیتوپلانکتون اشتباه گرفته است

9. Fixation at this stage may result if toilet training is too harsh and demanding or is begun too early or too late.
[ترجمه ترگمان]Fixation در این مرحله ممکن است منجر به این شود که آموزش توالت بسیار خشن و طاقت فرسا باشد و یا خیلی زود شروع شود و یا خیلی دیر شود
[ترجمه گوگل]رفع اشکال در این مرحله ممکن است موجب شود اگر آموزش و پرورش در توالت خیلی سخت و سخت باشد و یا خیلی زود یا خیلی زود شروع شود

10. Prolonged fixation often lead to irreversible damage as muscles atrophied.
[ترجمه ترگمان]تثبیت طولانی مدت اغلب منجر به آسیب برگشت ناپذیر به عنوان ماهیچه ها می شود
[ترجمه گوگل]تثبیت طولانی مدت اغلب منجر به آسیب غیر قابل برگشت به عنوان عضلات آتروفی می شود

11. Consequently, this fixation on the earliest, nurturing and nutritive superego-precursor seems increasingly to express itself in the form of drug-addiction.
[ترجمه ترگمان]در نتیجه، این تثبیت در اولین، پرورش و سوپر ضمیر، به طور فزاینده ای به نظر می رسد که خود را به شکل اعتیاد به مواد مخدر نشان می دهد
[ترجمه گوگل]به این ترتیب، این تثبیت در ابتدای، پیشرونده پرورش و تغذیه superego به نظر می رسد به طور فزاینده ای خود را در فرم اعتیاد به مواد مخدر بیان

12. Skill learning falls into three phases: cognitive, fixation and autonomous.
[ترجمه ترگمان]یادگیری مهارت به سه مرحله تقسیم می شود: شناختی، تثبیت و خودمختار
[ترجمه گوگل]یادگیری مهارت به سه مرحله تقسیم می شود: شناختی، فیزیکی و مستقل

13. Little Red Cap, who has outgrown her oral fixation, no longer has any destructive oral desires.
[ترجمه ترگمان]کاپیتان کوچک قرمز، که به تثبیت دهانی او توجه ندارد، دیگر هیچ گونه تمایلات مخرب شفاهی ندارد
[ترجمه گوگل]سرخ کوچک قرمز، که تظاهرات دهانی را از بین می برد، دیگر نیازی به خواسته های دهانی مخرب ندارد

14. What are the prospects for nitrogen fixation in plants?
[ترجمه ترگمان]چشم انداز تثبیت نیتروژن در گیاهان چه هستند؟
[ترجمه گوگل]چشم انداز تثبیت نیتروژن در گیاهان چیست؟

15. She wondered if her fixation with Ace was because in her mind the two of them were inextricably linked.
[ترجمه ترگمان]از خود می پرسید که آیا دلبستگی او به Ace، به خاطر این است که در ذهنش دو تن با هم پیوند داشتند یا نه
[ترجمه گوگل]او تعجب کرد که آیا تأخیر او با آس بود، زیرا در ذهن او دو نفر از آنها به طور جدی پیوند داشتند

پیشنهاد کاربران

تحکیم دلبستگی زیاد، عشق زیاد، تعلق خاطر ، تثبیت

تحکیم ، تعلق به عشق، تثبیت عاطفی پیدا کردن
Mr. above my head , my love
آقای بالاسرمی، عشقم

تثبیت

fixation ( علوم پایۀ پزشکی )
واژه مصوب: پایدارسازی 1
تعریف: استفاده از پایدارساز برای نگهداری بافت

وابستگی
گیردادن ِ وسواس گونه به چیزی یا کسی


کلمات دیگر: