اسم ( noun )
• (1) تعریف: a raised platform; scaffold.
• مترادف: platform, podium, rostrum, scaffold
- Once the stages were built, the work on the upper masonry began.
[ترجمه ترگمان] زمانی که مراحل ساخته شد، کار بر روی سنگ بالایی شروع شد
[ترجمه گوگل] پس از ساخت مراحل، کار بر روی سنگ تراشی بالا شروع شد
• (2) تعریف: a platform upon which lectures, music, or theatrical productions are performed.
• مترادف: dais, podium, rostrum
• مشابه: arena, platform
- In the first scene of the play, there are only two actors on the stage.
[ترجمه ترگمان] در اولین صحنه نمایش، تنها دو بازیگر روی صحنه حضور دارند
[ترجمه گوگل] در صحنه اول بازی، تنها دو بازیگر در صحنه وجود دارد
• (3) تعریف: the profession of acting in the theater (prec. by the).
• مترادف: acting, footlights
- The stage had been her life, and adjusting to retirement was difficult.
[ترجمه ترگمان] مرحله زندگی او بود و تنظیم دوران بازنشستگی مشکل بود
[ترجمه گوگل] صحنه زندگی او بوده است و تنظیم مجدد آن مشکل بود
• (4) تعریف: a period or phase in the progression or development of something.
• مترادف: level, phase
• مشابه: chapter, degree, mode, state, step
- Back pain is not uncommon in the final stage of pregnancy.
[ترجمه ترگمان] درد کمر در مرحله نهایی بارداری غیر معمول نیست
[ترجمه گوگل] درد پشت در مرحله نهایی بارداری غیر معمول نیست
- Adolescence is a stage between childhood and adulthood.
[ترجمه ترگمان] Adolescence یک مرحله بین کودکی و بزرگسالی است
[ترجمه گوگل] نوجوانی مرحله ای است بین دوران کودکی و بزرگسالی
• (5) تعریف: a resting or stopping place during the course of a journey.
- They got out of the coach and rested at each stage during their journey.
[ترجمه ترگمان] آن ها از کالسکه پیاده شدند و در هر مرحله از سفرشان به استراحت پرداختند
[ترجمه گوگل] آنها از مربی خارج شدند و در هر مرحله در طول سفر خود باقی ماندند
• (6) تعریف: the distance between two such resting places.
• مترادف: lap, leg
- The first stage of the journey was twenty miles.
[ترجمه ترگمان] اولین مرحله سفر بیست میل بود
[ترجمه گوگل] اولین مرحله از سفر، بیست کیلومتر بود
• (7) تعریف: a shortened form of "stagecoach."
- The stage was due to arrive in town by noon.
[ترجمه ترگمان] قرار بود تا ظهر به شهر برسد
[ترجمه گوگل] این مرحله به دلیل ورود به شهر توسط ظهر بود
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: stages, staging, staged
• (1) تعریف: to perform or exhibit on or as on a stage..
• مترادف: enact, perform
• مشابه: dramatize, mount, put on, represent
- The repertory theater group will be staging two plays by Shakespeare this year.
[ترجمه ترگمان] این گروه تئاتری در سال جاری دو نمایشنامه از آثار شکسپیر به نمایش خواهد گذاشت
[ترجمه گوگل] این گروه تئاتر، در سال جاری، دو نمایشنامه شکسپیر را اجرا خواهد کرد
- The drama teacher stages a talent show for the high school students every spring.
[ترجمه ترگمان] معلم درام در هر بهار، یک برنامه استعداد برای دانش آموزان دبیرستانی را به نمایش می گذارد
[ترجمه گوگل] معلم درام یک نمایش استعدادی برای دانش آموزان دبیرستان را هر بهار می گذارد
- The playwright was delighted that the producer finally agreed to stage her play.
[ترجمه ترگمان] نمایش نامه نویس از این موضوع خوشحال شد که تولید کننده بالاخره قبول کرد که نمایش او را اجرا کند
[ترجمه گوگل] نمایشنامهنویس خوشحال شد که تولید کننده در نهایت موافقت کرد که بازی او را اجرا کند
• (2) تعریف: to cause to be performed on the stage in a particular way.
- It's the same play as they've performed before, but it's being staged very differently this year.
[ترجمه ترگمان] این همان کاری است که قبلا انجام داده اند، اما امسال خیلی متفاوت روی صحنه رفته است
[ترجمه گوگل] این همان بازی است که قبلا انجام داده اید، اما در سال جاری خیلی متفاوت است
• (3) تعریف: to cause to take place, as an event or performance for public viewing.
• مترادف: present, produce, put on
• مشابه: mount
- Animal rights activists will be staging a demonstration outside the research facility on Saturday.
[ترجمه ترگمان] فعالان حقوق حیوانات در روز شنبه در خارج از این مرکز تحقیقاتی تظاهرات خواهند کرد
[ترجمه گوگل] فعالان حقوق حیوانات روز شنبه یک تظاهرات خارج از مرکز تحقیقاتی قرار می گیرند
• (4) تعریف: to present (something) to others in order to create a particular impression or illusion.
- The friendly handshake between the two leaders was staged for the photograph.
[ترجمه ترگمان] دست دادن دوستانه بین دو رهبر برای عکس روی صحنه رفت
[ترجمه گوگل] دستیابی دوستانه بین دو رهبر برای عکس انجام شد
- The movement of the tanks was staged to fool the enemy; in fact, the tanks were not even real.
[ترجمه ترگمان] حرکت تانک ها را برای گول زدن دشمن برنامه ریزی کرده بودند در حقیقت، مخازن حتی واقعی هم نبودند
[ترجمه گوگل] جنبش مخازن به منظور احضار دشمن صورت گرفت؛ در حقیقت، مخازن حقیقی نبودند