کلمه جو
صفحه اصلی

elite


معنی : زبده، نخبه، گلچین
معانی دیگر : (بیشتر با فعل جمع) نخبه، نخبگان، برگزیدگان، نورچشمی، سرآمد، تراز اول، گل سرسبد، دستچین، بهترین نوع، سرامدن، برگزیدن، ممتاز

انگلیسی به فارسی

سرآمدن، برگزیدن، نخبه، زبده، گلچین، ممتاز


نخبه، گلچین، زبده


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: (usu. used with a pl. verb) the best, taken collectively.
مترادف: best, cream
متضاد: dregs
مشابه: aristocracy, cr�me de la cr�me, nonpareil, pick

- The prizewinners were the elite among the competitors.
[ترجمه زهرا] برندگان جایزه در میان رقبای نخبه بودند
[ترجمه ترگمان] The، نخبگان در میان رقبا بودند
[ترجمه گوگل] جایزه برندگان در میان رقبای نخبه بود

(2) تعریف: (used with a pl. verb) those having the greatest authority or privilege or highest status.
متضاد: common, riffraff
مشابه: aristocracy, bigwigs, establishment, gentry, haut monde, jet set, nobility, society, upper class, upper crust

- It's a posh restaurant and caters to the elite.
[ترجمه ترگمان] این رستوران شیک و شیک است و به نخبگان کمک می کند
[ترجمه گوگل] این یک رستوران شیک است و به نخبگان کمک می کند

(3) تعریف: a type size, as on a typewriter, with twelve characters per inch.
صفت ( adjective )
• : تعریف: chosen as the best.
مشابه: best, choice, elect, first-class, first-rate, top

- She was proud to belong to an elite marching corps.
[ترجمه ترگمان] اون افتخار می کرد که به یه گروه رژه elite تعلق داره
[ترجمه گوگل] او افتخار دارد که متعلق به سپاه پاسداران نخبه باشد

• something which is the best, choicest part of something; socially superior group, upper class; size of type on a typewriter
select, choice, upper-class, aristocratic
an elite is a group of the most powerful, rich, or talented people in a society.
elite people or organizations are considered to be the best of their kind.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] الیت . - نوعی ( شکل حرف ) ماشین تحریر که 12 کاراکتر در هر اینچ جای میدهد . نگاه کنید به pica, pitch . نزدیکترین شکل حرف کامپیوتری به elite شکل حرف 10 نقطه ای courier است .
[بهداشت] سرآمد - نخبه

مترادف و متضاد

Synonyms: aristocratic, choice, cool, crack, elect, exclusive, gilt-edged, greatest, noble, out of sight, out of this world, pick, selected, super, tip-top, top, top drawer, topflight, top-notch, upper-class, world-class


Antonyms: common, low-class, lower, lower-class, ordinary, poor, worst


high-class persons


زبده (اسم)
compendium, abstract, elite, cream, prime, compend, extract

نخبه (اسم)
elite, flower

گلچین (اسم)
elite, varia

best, first-class


Synonyms: aristocracy, beautiful people, best, blue blood, carriage trade, celebrity, choice, country club set, cream, crème de la crème, crowd, elect, establishment, fast lane, fat, flower, gentility, gentry, glitterati, high society, in-crowd, jet-set, main line, nobility, old money, optimacy, pride, prime, prize, quality, select, society, top, upper class, upper crust


Antonyms: commonality, lower class, low-life, ordinary


جملات نمونه

1. elite paratroopers
چتر بازان نخبه

2. the elite of coffees
قهوه ی ممتاز

3. he is among the elite in the iranian society
او در زمره ی نخبگان جامعه ی ایران است.

4. the vain emulation of the elite
برتری جویی بیهوده از نخبگان

5. Only the educational elite go to Oxford or Cambridge.
[ترجمه ترگمان]تنها نخبگان آموزشی به آکسفورد یا کمبریج می روند
[ترجمه گوگل]فقط نخبگان آموزشی به آکسفورد یا کمبریج می روند

6. In these countries, only the elite can afford an education for their children.
[ترجمه ترگمان]در این کشورها، تنها نخبگان می توانند هزینه تحصیل فرزندانشان را تقبل کنند
[ترجمه گوگل]در این کشورها تنها نخبگان میتوانند برای فرزندان خود آموزش ببینند

7. Public opinion is influenced by the small elite who control the media.
[ترجمه ترگمان]افکار عمومی تحت تاثیر نخبگان کوچکی قرار می گیرد که رسانه ها را کنترل می کنند
[ترجمه گوگل]افکار عمومی تحت تاثیر نخبگان کوچک که رسانه ها را کنترل می کنند

8. Education was once the prerogative of the elite.
[ترجمه ترگمان]تحصیل زمانی حق انتخاب نخبگان بود
[ترجمه گوگل]آموزش و پرورش بعنوان قسمتی از نخبگان بود

9. Dr Russel is creating an elite herd by cross-breeding goats from around the globe.
[ترجمه ترگمان]دکتر راسل یک گروه نخبه از بزه ای کوهی را از سراسر جهان تشکیل می دهد
[ترجمه گوگل]دکتر راسل گله های نخبه را از طریق سراسر جهان از بین می برد

10. It was an elite that believed its task was to enlighten the multitude.
[ترجمه ترگمان]این یک طبقه ممتاز بود که معتقد بود وظیفه آن این است که جمعیت را روشن کند
[ترجمه گوگل]این یک نخبه بود که معتقد بود که وظیفه آن روشن کردن جمعیت است

11. We have a political elite in this country.
[ترجمه ترگمان]ما در این کشور نخبگان سیاسی داریم
[ترجمه گوگل]ما یک نخبه سیاسی در این کشور داریم

12. These elite forces are the best equipped and trained in the world.
[ترجمه ترگمان]این نیروهای نخبه بهترین مجهز و آموزش دیده در جهان هستند
[ترجمه گوگل]این نیروهای نخبه بهترین مجهز ترین و آموزش دهنده در جهان هستند

13. In fact, for both economic and cultural reasons, elite Western workers are often better left behind these days.
[ترجمه ترگمان]در حقیقت، هم برای دلایل اقتصادی و هم فرهنگی، کارکنان نخبه غربی اغلب بهتر از این روزها باقی می مانند
[ترجمه گوگل]در واقع، به دلایل اقتصادی و فرهنگی، کارگران نخبه غربی اغلب بهتر از این روزها پشت سر گذاشته می شوند

14. Is there evidence of actual collaboration among the elite in the formulation of preferred public policy?
[ترجمه ترگمان]آیا شواهدی از هم کاری واقعی بین نخبگان در تدوین سیاست عمومی ارجح وجود دارد؟
[ترجمه گوگل]آیا شواهدی از همکاری واقعی میان نخبگان در شکل گیری سیاست عمومی ترجیح داده شده وجود دارد؟

elite paratroopers

چتربازان نخبه


He is among the elite in the Iranian society.

او در زمره‌ی نخبگان جامعه‌ی ایران است.


the elite of coffees

قهوه‌ی ممتاز


پیشنهاد کاربران

نور چشمی، آقا زاده

اشراف

اقلیت پول دار و زور دار

در فوتبال یعنی مدرن . فوتبال مدرن و پیشرفته و به روز

کله گنده

ژن خوب
( در بافتار سیاسی غالباً با بار معنایی منفی استفاده می شود و نباید �نخبه� ترجمه شود! )

برگزیده

( بهترین . ممتاز. نخبه ) ( آقا زاده ها )

نخبه

فرادستان

elite ( آینده پژوهی )
واژه مصوب: نخبگان
تعریف: کسانی که در یک جامعه یا گروه به سبب دارا بودن ویژگی هایی واقعی یا ادعایی از جایگاهی ممتاز برخوردارند

افراد صاحب نفوذ


کلمات دیگر: