کلمه جو
صفحه اصلی

rising


معنی : خیز، طلوع، برخاستگی، در حال ترقی یا صعود، طالع، بالا رونده، متصاعد
معانی دیگر : در حال رشد، بالغ شونده، (عامیانه) نزدیک به، رجوع شود به: rise، خیزگر، خیزنده، سربالا، (نجوم) رجوع شود به: ascendant، شورش، قیام، طغیان، برجستگی، بلندی، (محلی) کورک، دمل

انگلیسی به فارسی

طالع، درحال ترقی یا صعود


رو به افزایش، طلوع، خیز، برخاستگی، در حال ترقی یا صعود، بالا رونده، متصاعد، طالع


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: ascending, increasing, or advancing.
متضاد: falling

- the rising cost of entertainment
[ترجمه ترگمان] هزینه رو به افزایش سرگرمی
[ترجمه گوگل] افزایش هزینه سرگرمی
- the rising sun
[ترجمه Fati] خورشید در حال صعود کردن است
[ترجمه ترگمان] خورشید در حال طلوع است
[ترجمه گوگل] خورشید در حال افزایش است

(2) تعریف: emerging into adulthood.

- the rising generation
[ترجمه ترگمان] نسل رو به ترقی،
[ترجمه گوگل] نسل رو به رشد
اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of one that rises.
مشابه: awakening

(2) تعریف: an uprising; revolt.
مشابه: uprising

(3) تعریف: something that rises or projects.

• getting up, ascending; increasing, growing; growing older, maturing
act of ascending; process of increasing, growth; waking up

دیکشنری تخصصی

[بهداشت] روند فزاینده

مترادف و متضاد

خیز (اسم)
bound, rush, rising, wave, billow, edema, jump, leap, dropsy, swelling, tumor, lunge, stud, uprising, water wave

طلوع (اسم)
blooming, rise, rising, flourishing

برخاستگی (اسم)
lift, rising, upheaval, uprising, getting up

در حال ترقی یا صعود (اسم)
rising

طالع (صفت)
appearing, rising

بالا رونده (صفت)
rising, ascendant, ascending, ascendent, climbing, ascensive, exhalant, exhalent, uprising

متصاعد (صفت)
rising, ascending, evaporable

جملات نمونه

1. rising prices
قیمت های فزاینده

2. a rising sentiment for reducing the taxes
گرایش فزاینده برای کاهش مالیات ها

3. a rising star
ستاره ی طالع

4. hills rising steeply
تپه هایی که شیب تند داشتند

5. land rising ahead of the ship
خشکی که در جلو کشتی به چشم می خورد

6. smoke rising from the chimney
دودی که از دودکش سربه آسمان می کشد

7. the rising curtain revealed a street scene
پرده در حال بالا رفتن منظره ی یک خیابان را ظاهر کرد.

8. the rising generation
نسل آینده

9. the rising of the sea level will drown many of the world's cities
بالا رفتن آب دریا موجب زیر آب رفتن بسیاری از شهرهای جهان خواهد شد.

10. a house rising on the hill
خانه ی در حال ساخته شدن بر روی تپه

11. a man rising fifty
مردی که پا به پنجاه سالگی گذاشته است

12. a tower rising above the trees
برجی که از درختان بلندتر بود

13. the smoke rising from the horse's buttocks
بخاری که از کفل اسب بلند می شد

14. he alluded to the rising prices
به قیمت های روزافزون اشاره کرد.

15. the price curve has been rising
نمودار قیمت ها در حال صعود است.

16. higher prices are a sequel to rising production costs
قیمت های بالاتر پیامد هزینه های تولیدی فزاینده هستند.

17. to ask a question with a rising intonation
با آهنگ فرازشونده پرسش کردن

18. to signal a question by a rising inflection
نشان دادن پرسش از راه بالا بردن آهنگ صدا

19. Unemployment is likely to go on rising this year.
[ترجمه ترگمان]احتمال دارد که بیکاری امسال افزایش یابد
[ترجمه گوگل]احتمال بیکاری در این سال افزایش خواهد یافت

20. Alarmists usually regard the rising generation as a falling one.
[ترجمه ترگمان]Alarmists معمولا این نسل رو به رشد را به عنوان یک سقوط در نظر می گیرند
[ترجمه گوگل]افراد مبتلا به آلرام معمولا نسل رو به رشد را به عنوان یک سقوط در نظر می گیرند

21. Rising import prices tend to feed back into domestic prices.
[ترجمه ترگمان]افزایش قیمت واردات تمایل به تغذیه دوباره به قیمت های داخلی دارد
[ترجمه گوگل]افزایش قیمت های واردات تمایل به بازگشت به قیمت های داخلی دارد

22. The level of unemployment is rising.
[ترجمه ترگمان]سطح بیکاری در حال افزایش است
[ترجمه گوگل]سطح بیکاری در حال افزایش است

23. He shouted over the rising clamour of voices.
[ترجمه ترگمان]در حالی که صدای بلند شدن صداها را می شنید، فریاد زد:
[ترجمه گوگل]او بر سر بلند شدن صداهای بلند فریاد زد

24. In their haste to escape the rising water, they dropped some expensive equipment.
[ترجمه ترگمان]با عجله برای گریز از آب بالا، مقداری تجهیزات گران بها در دست داشتند
[ترجمه گوگل]در عجله خود برای فرار از آب در حال افزایش، آنها برخی از تجهیزات گران قیمت را کاهش داد

the rising generation

نسل آینده


a man rising fifty

مردی که پا به پنجاه‌سالگی گذاشته است


پیشنهاد کاربران

بالاامدن

رو به افزایش

فزاینده


A few years with Tabriz relationship and memories
Now I am thinking of this swelling with the worries of our age rising to the future
چند سال با ارتباط رابطه و خاطرات تبریز
حالا باز از این ورم با نگرانی های بالا رفتن سنمون به آینده بفکر فرو رفته ام

خیزان یا بالا رونده

صعودی هم معنی میده

بالا رونده
در حال رشد/طلوع/صعود

روزافزون
rising costs of production
هزینه های روزافزون تولید

رَوَنده


کلمات دیگر: