کلمه جو
صفحه اصلی

tooth


معنی : نیش، دندانه، دندان، مضرس کردن، دارای دندان کردن، دندانه دار کردن
معانی دیگر : گاز، (هر چیز دندان مانند) دندانه، ضرس، دنده، چنگک، خار، کنگره، شاخک، دندانه دندانه کردن، پست و بلند کردن، دم اره ای کردن، میل، گرایش، تیزی، برندگی، سوز، شدت، ستهمی، (جمع) دندان مصنوعی، دندان عاریه (denture و false teeth هم می گویند)، (گیاه شناسی) لپک، دندانچه، جویدن، (سطح چیزی) خشن، زمخت، ناصاف، بریده بریده، زبر، (سطح چیزی را) خشن کردن، زبر کردن، (مانند دنده های اتومبیل و غیره) به هم جور شدن، در هم گیر افتادن، جا افتادن (رجوع شود به: teeth)

انگلیسی به فارسی

دندان، دندانه، نیش، دارای دندان کردن، دندانه دارکردن، مضرس کردن


دندان، دندانه، نیش، دندانه دار کردن، دارای دندان کردن، مضرس کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: teeth
(1) تعریف: one of the hard, white, bonelike objects rooted in rows in the jaws of vertebrates, used for biting and chewing.

(2) تعریف: a similar object in invertebrate animals.

(3) تعریف: a small, projecting segment similar to a human tooth in form or function.

- the teeth of a comb
[ترجمه ترگمان] دندان های یک شانه
[ترجمه گوگل] دندان های شانه ای
- the teeth of a saw
[ترجمه ترگمان] دندان های یک دید،
[ترجمه گوگل] دندان های اره

(4) تعریف: a preference or weakness for a particular flavor or type of food.

- She has a sweet tooth and eats too much candy.
[ترجمه ترگمان] یه دندون شیرین داره و خیلی شکلات میخوره
[ترجمه گوگل] او یک دندان شیرین دارد و آب نبات های زیادی را می خورد
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: tooths, toothing, toothed
مشتقات: toothless (adj.), toothlike (adj.), toothlessly (adv.), toothlessness (n.)
• : تعریف: to supply with teeth.

• external piece of bone in the mouth used to chew food; cleat, prong
your teeth are the hard, white objects in your mouth that you use for biting and chewing.
the teeth of something like a comb, saw, or zip are the hard parts that stick out in a row.
if an official group or a law has teeth, it has power and will be able to enforce its decisions.
if people fight tooth and nail for something, they fight in a very determined way.
to grit your teeth: see grit.

دیکشنری تخصصی

[علوم دامی] دندان
[عمران و معماری] دندانه
[دندانپزشکی] دندان
[نساجی] سوزن یا خار نوار خاردار کارد - دندان - عاج - دندانه - برآمدگی- خار

مترادف و متضاد

نیش (اسم)
prickle, twinge, sting, nip, bite, fang, tang, tooth

دندانه (اسم)
tine, peg, leaf, dent, cog, nick, cam, tooth, indentation, serration, jag, denticle

دندان (اسم)
gam, tooth

مضرس کردن (فعل)
tooth, serrate

دارای دندان کردن (فعل)
tooth

دندانه دار کردن (فعل)
rack, indenture, cog, tooth, chine, indent, jag

جملات نمونه

wisdom tooth

دندان عقل


in the teeth of all these difficulties

در برابر همه‌ی این دشواری‌ها


We will fight them tooth and nail.

تا آخرین نفس با آنها خواهیم جنگید.


tooth cavity

کرم‌خوردگی دندان


1. tooth attrition
ساییدگی دندان

2. tooth brushes, combs, shoes, and socks are among one's personal effects
مسواک و شانه و کفش و جوراب جزو لوازم شخصی محسوب می شود.

3. tooth cavity
کرم خوردگی دندان

4. tooth decay
کرم خوردگی دندان،پوسیدگی دندان

5. tooth eruption
بیرون آمدن دندان

6. tooth and nail
(با) چنگ و دندان،با تمام قوا،تا آخرین نفس

7. my tooth aches
دندانم درد می کند.

8. my tooth hurts
دندانم درد می کند.

9. the tooth fell off by itself
دندان خودبخود افتاد.

10. to tooth a saw
لبه ی اره را دندانه دار کردن

11. wisdom tooth
دندان عقل

12. a loose tooth
دندان لق

13. a saw tooth
دندانه ی اره

14. a tricuspid tooth
دندان سه نوک

15. an inflamed tooth socket
حفره ی متورم دندان

16. fill a tooth
دندان را پر کردن

17. an excavated wisdom tooth
دندان عقل توخالی شده

18. he jerked the tooth to the right and left and then pulled it out
او دندان را به شدت به راست و چپ پیچاند و سپس آن را در آورد.

19. to pull a tooth
دندان کشیدن

20. long in the tooth
پیر،بیشتر از سن معمول (برای انجام کار بخصوص)

21. dr. jamshid filled my tooth
دکتر جمشید دندانم را پر کرد.

22. manoochehr has a sweet tooth
منوچهر خوراک های شیرین را دوست دارد.

23. the filling in my tooth fell off
پر کردگی دندانم افتاد.

24. the root of a tooth
بن دندان،ریشه ی دندان

25. we will fight them tooth and nail
تا آخرین نفس با آنها خواهیم جنگید.

26. the boy worried the loose tooth with his tongue
پسر با زبانش دندان لق را تکان می داد.

27. the cusps of a molar tooth
کوهه های یک دندان آسیا

28. the extraction of a molar tooth is difficult
کشیدن دندان آسیاب دشوار است.

29. aren't you a bit long in the tooth to start college?
آیا سن تو برای دانشگاه رفتن قدری زیاد نیست ؟

30. dr. jamsheed filled the cavity in my tooth
دکتر جمشید کرم خوردگی دندان مرا پر کرد.

aren't you a bit long in the tooth to start college?

آیا سن تو برای دانشگاه رفتن قدری زیاد نیست؟


Green plums set my teeth on edge.

گوجه‌سبز دندان‌های مرا کند می‌کند.


I brush my teeth after each meal.

پس از هر غذا دندان‌های خود را مسواک می‌زنم.


a saw tooth

دندانه‌ی اره


the teeth of a comb

دندانه‌های شانه


a toothed knife

چاقوی دندانه‌دار (دم‌اره‌ای)


to tooth a saw

لبه‌ی اره را دندانه‌دار کردن


toothing plane

رنده‌ی خاشی


a toothed wheel

چرخ دنده‌دار (دندانه‌دار)


toothed sleeve

بوش هزار خار


Manoochehr has a sweet tooth.

منوچهر خوراک‌های شیرین را دوست دارد.


the teeth of the wind

سوز باد


We have to put teeth into this law.

بایستی این قانون را شدیدتر کنیم.


His threats have no teeth in them.

تهدیدهای او توخالی است.


اصطلاحات

armed to the teeth

سرتاپا مسلح، کاملاً مسلح


fill a tooth

دندان را پر کردن


in the teeth of

در مقابله با، رو در رو با، در برابر


lie through one's teeth

کاملاً دروغ گفتن، بی‌شرمانه دروغ گفتن


long in the tooth

پیر، بیشتر از سن معمول (برای انجام کار به‌خصوص)


set one's teeth on edge

1- دندان‌های کسی را کند کردن


set one's teeth on edge

2- (بسیار) ناراحت کردن، رنجه داشتن


tooth and nail

(با) چنگ و دندان، با تمام قوا، تا آخرین نفس


پیشنهاد کاربران

دندان

اسم tooth به معنای دندان
اسم tooth در فارسی به معنای دندان است. tooth یا دندان، به ساختار سفید رنگ و محکمی گفته می شود که در دهان انسان ها و برخی حیوانات، به منظور گاز گرفتن و جویدن غذا وجود دارد. مثال:
front teeth ( دندان های جلو )
. i had to have a tooth out ( مجبور شدم یکی از دندانم هایم را بکشم. )
نکته: حالت جمع این اسم teeth است.

منبع: سایت بیاموز


کلمات دیگر: