کلمه جو
صفحه اصلی

basin


معنی : حوزه رودخانه، لگن، تشتک، دستشویی، ابگیر
معانی دیگر : تشت، دستشویی بزرگ آشپزخانه (که در آن ظرف و رخت می شویند - wash basin هم می گویند)، دریاچه ی کوچک، گودی پر از آب، حوضچه، شناوه، بندرگاه، خلیج کوچک، خور، حوزه ی رودخانه، آبگیر، محتویات تشت یا لگن، (دریا شناسی) چاله ی ژرف در کف اقیانوس، دریاچال

انگلیسی به فارسی

لگن، تشتک، حوزه رودخانه، آبگیر، دستشویی


حوضه، حوزه رودخانه، لگن، تشتک، دستشویی، ابگیر


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: basined (adj.), basinlike (adj.)
(1) تعریف: an open, shallow container used to hold liquids, used esp. for washing.
مشابه: washbasin

- The nurse brought in a basin filled with warm water.
[ترجمه ترگمان] پرستار در ظرفی پر از آب گرم آورد
[ترجمه گوگل] پرستار یک حوضه پر از آب گرم را به ارمغان آورد
- This lightweight basin is convenient for camping trips.
[ترجمه ترگمان] این حوضچه سبک وزن برای سفره ای فضایی مناسب است
[ترجمه گوگل] این حوضه سبک وزن مناسب برای سفرهای کمپینگ است

(2) تعریف: a sink in a bathroom; washbasin.

- It's a tiny lavatory with just a small basin and toilet.
[ترجمه ترگمان] دستشویی کوچکی با یک لگن و توالت کوچک است
[ترجمه گوگل] این یک توالت کوچک با یک حوضچه کوچک و توالت است

(3) تعریف: the quantity contained by a basin.

- He poured the whole basin of water over his head.
[ترجمه ترگمان] کاسه آب را روی سرش ریخت
[ترجمه گوگل] او کل حوض آب را بالای سرش ریخت

(4) تعریف: a partially protected area of water suitable for mooring boats.

- You can rent a cottage near the boat basin and be near your boat.
[ترجمه ترگمان] شما می توانید یک کلبه نزدیک حوضچه قایق کرایه کنید و نزدیک قایق خودتان باشید
[ترجمه گوگل] شما می توانید کلبه در نزدیکی حوضه قایق را اجاره کنید و در نزدیکی قایق خود قرار دهید

(5) تعریف: in geology, an area where rock strata tilt downward toward a common center.

(6) تعریف: in geography, a large area of country that is drained of water runoff by a river.
مشابه: bowl

- The Amazon basin is in Brazil.
[ترجمه ترگمان] حوزه آمازون در برزیل است
[ترجمه گوگل] حوضه آمازون در برزیل است

• bowl; valley
a basin is a deep bowl used for mixing or storing food.
a basin is also a washbasin.
the basin of a large river is the area of land around it from which water and streams run down into it.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] دستشویی - آبگیر - تشتک - لگن
[زمین شناسی] حوضه منطقه فروافتاده ای که روزنه یا کانال خروجی نداشته باشدو رسوبات در آن تجمع یافته اند.
[خاک شناسی] حوضه
[نفت] آبگیر
[آب و خاک] حوزه آبریز، حوزه آبگیری، آبخیز

مترادف و متضاد

Synonyms: bay, bowl, concavity, depression, dip, ewer, gulf, hole, hollow, lagoon, pan, pool, pot, sag, sink, sinkage, sinkhole, tub, valley, vessel, watershed


حوزه رودخانه (اسم)
basin

لگن (اسم)
basin, laver, chamber pot, finger bowl

تشتک (اسم)
basin, washbasin

دستشویی (اسم)
basin, lavatory, washstand

ابگیر (اسم)
pool, basin, sluice, penstock, weathering

container or area where water is held


جملات نمونه

the Amazon basin

آبگیر رودخانه‌ی آمازون


She filled the basin with hot water.

تشت را پر از آب گرم کرد.


She sat on the edge of the basin at the fountain.

روی لبه‌ی حوضچه‌ی فواره نشست.


a yacht basin

بندرگاه قایق‌های تجملی


1. intermontane basin
آبگیر میان کوهی

2. a yacht basin
بندرگاه قایق های تجملی

3. the amazon basin
آبگیر رودخانه ی آمازون

4. she filled the basin with hot water
تشت را پر از آب گرم کرد.

5. homa bent over the basin and washed her face
هما روی دستشویی خم شد و صورتش را شست.

6. she leaned over the basin and began to douse her face with the cold water
او روی دستشویی خم شد و با آب سرد شروع به شستن صورت خود کرد.

7. she sat on the edge of the basin at the fountain
روی لبه ی حوضچه ی فواره نشست.

8. The basin favours the development of farming and animal husbandry.
[ترجمه ترگمان]این حوضه به نفع توسعه کشاورزی و دامپروری است
[ترجمه گوگل]این حوضه به توسعه کشاورزی و دامداری کمک می کند

9. Place the eggs and sugar in a large basin.
[ترجمه ترگمان]تخم مرغ و شکر را در یک ظرف بزرگ قرار دهید
[ترجمه گوگل]تخم مرغ و شکر را در یک حوضه بزرگ قرار دهید

10. The room has a wash basin.
[ترجمه ترگمان]اتاق هم لگن سلمانی دارد
[ترجمه گوگل]اتاق یک حوضچه شستن دارد

11. Melt 100g of cooking chocolate in a basin over hot water.
[ترجمه ترگمان]ذوب شدن ۱۰۰ گرم شکلات در یک حوضه بر روی آب داغ
[ترجمه گوگل]ذوب کردن 100 گرم شکلات در یک حوضچه آب گرم

12. The topography of the river's basin has changed significantly since the floods.
[ترجمه ترگمان]توپوگرافی حوضه رودخانه از زمان وقوع سیل به طور قابل توجهی تغییر کرده است
[ترجمه گوگل]توپوگرافی حوضه رودخانه به طور قابل توجهی از زمان سیل تغییر کرده است

13. 400,000 square kilometres of the Amazon basin have already been deforested.
[ترجمه ترگمان]بیش از ۴۰۰،۰۰۰ کیلومتر مربع از حوزه آمازون پیش از این deforested بوده است
[ترجمه گوگل]400000 کیلومتر مربع از حوضه آمازون در حال حاضر از بین رفته است

14. The village lay in a peaceful basin surrounded by hills.
[ترجمه ترگمان]دهکده در یک حوضچه آرام قرار داشت که توسط تپه ها احاطه شده بود
[ترجمه گوگل]روستا در یک حوضه صلح آمیز احاطه شده توسط تپه ها قرار دارد

15. The basin was full of sick.
[ترجمه ترگمان]لگن پر از تهوع بود
[ترجمه گوگل]حوضه پر از بیمار بود

پیشنهاد کاربران

حوضه رودخانه!

وان حمام

کاسه دستشوری زیر شیر آب یا کاسه برای مخلوط کردن مواد غذایی

در بهداشت محیط به معنی حوضچه. . . تانک

روشویی
( لگنی از جنس سرامیک در حمام یا توالت که شیر آبی بالای آن کار گذاشته می شود و برای شستن دست و رو به کار می رود. )

کاسه ی روشویی

در انگلیس، نیوزلند و استرالیا به معنی روشویی است. در امریکا و کانادا از کلمه ی sink استفاده میکنن.

حوضه

basin ( کشاورزی - علوم باغبانی )
واژه مصوب: چال گُلگاه
تعریف: گودی محل کاسۀ ‏گل در برخی از میوه‏ها

کراشوار دندانپزشکی ، جایی که در دندانپزشکی مریض آب دهانش را خالی می کند.

تشتک ، لگن


کلمات دیگر: