کلمه جو
صفحه اصلی

incorporation


معنی : اتصال، جا دادن، اتحاد، الحاق، پیوستگی، تلفیق، ادخال، یکی سازی ترکیب، یکی شدنی، ایجاد شخصیت حقوقی برای شرکت
معانی دیگر : اتصال، الحاق، یکی سازی ترکیب، یکی شدنی، پیوستگی، تلفیق، اتحاد، ادخال، جا دادن، ایجاد شخصیت حقوقی برای شرکت

انگلیسی به فارسی

اتصال، الحاق، یکی سازی ترکیب، یکی شدنی، پیوستگی،تلفیق، اتحاد، ادخال، جا دادن، ایجاد شخصیت حقوقی برای شرکت


انگلیسی به انگلیسی

• act of joining two or more things, unification, union; inclusion; establishment of a legal corporation

دیکشنری تخصصی

[زمین شناسی] مشارکت فرآیندی از زغالی شدن که در آن هیچ گونه تطبیقی رخ نمی دهد.
[حقوق] شرکت، تشکیل شرکت، گنجاندن
[ریاضیات] ترکیب، تلفیق
[خاک شناسی] قاطی کردن

مترادف و متضاد

اتصال (اسم)
abutment, connection, connector, connectivity, junction, linkage, juncture, union, incorporation, continuity, conjunction, coupling, nexus, conjuncture, contact, connexion

جا دادن (اسم)
incorporation, embedment

اتحاد (اسم)
consolidation, sodality, accretion, alliance, union, solidarity, association, unison, incorporation, marriage, confederation, band, injunction, league, confederacy

الحاق (اسم)
inset, juncture, supplement, addendum, union, interpolation, incorporation, concatenation, insertion, adhesion, adjunction, joinder, subjunction

پیوستگی (اسم)
affinity, connection, conjugation, juncture, alliance, union, association, incorporation, adherence, cohesion, continuity, conjunction, affiliation, bond, unity, coalition, concrescence, connexion, zygosis, joinder

تلفیق (اسم)
reconciliation, synthesis, incorporation, compilation, collation, modulation, conflation, syncretism

ادخال (اسم)
entry, incorporation

یکی سازی ترکیب (اسم)
incorporation

یکی شدنی (اسم)
incorporation

ایجاد شخصیت حقوقی برای شرکت (اسم)
incorporation

inclusion


Synonyms: embodiment, adding, fusion


the act of becoming a corporate body


Synonyms: chartering, consolidation, amalgamation, federation, establishment, confederation, affiliation, merger, unification, alliance, fraternization, unionization


Antonyms: division, dissolution, disbanding


جملات نمونه

1. Furthermore, in times of economic constraints, the incorporation of aspects of an economics-based strategy may be beneficial.
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، در زمان محدودیت های اقتصادی، ترکیب جنبه های یک استراتژی مبتنی بر اقتصاد می تواند مفید باشد
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، در زمان محدودیت های اقتصادی، ترکیب جنبه های استراتژی مبتنی بر اقتصاد ممکن است سودمند باشد

2. The larger unincorporated industrial towns could petition for incorporation under this Act and many did so over the following years.
[ترجمه ترگمان]شهرهای بزرگ صنعتی می توانند تحت این قانون متحد شوند و بسیاری از آن ها طی سال های بعد اینکار را انجام دادند
[ترجمه گوگل]شهرهای صنعتی بزرگتر از شهر غیر قانونی می توانند تقاضای عضویت در این قانون را تقاضا کنند و بسیاری نیز در طول سال های پس از آن شرکت کردند

3. The incorporation of microelectronics in products and manufacturing processes is likely to accelerate this trend.
[ترجمه ترگمان]تولید میکرو الکترونیک در محصولات و فرآیندهای تولید به احتمال زیاد این روند را تسریع می کند
[ترجمه گوگل]پیوستن میکروالکترونیک به محصولات و فرآیندهای تولید، به احتمال زیاد این روند را تسریع می کند

4. High gain is achieved at low frequencies through incorporation of several differential stages of amplification.
[ترجمه ترگمان]بهره بالا در فرکانس های پایین از طریق ترکیب چند مراحل مختلف تقویت به دست می آید
[ترجمه گوگل]افزایش بالا در فرکانس های پایین از طریق ترکیب چندین مرحله دیفرانسیل تقویت حاصل می شود

5. It encouraged the incorporation of the peasant community into the wider society, because it operated through the market.
[ترجمه ترگمان]جامعه روستایی را تشویق کرد تا جامعه روستایی را به جامعه وسیع تر تبدیل کند، چرا که از طریق بازار کار می کرد
[ترجمه گوگل]این امر باعث شد که جامعه دهقانان به جامعه گسترده تر تبدیل شود؛ زیرا در بازار فعالیت می کرد

6. Tired of traffic, incorporation spats, breezy officialdom and the dead office air?
[ترجمه ترگمان]بعد از اینکه از ترافیک خسته شدند، اسپاتس، اداری، مقامات مربوطه اداری، و هوای آزاد دفتر کار را به هوا پراند
[ترجمه گوگل]خسته از ترافیک، اسپات های ادغام شده، مقام رسمی و هواپیما مرده؟

7. Those undecided on incorporation should check the map.
[ترجمه ترگمان]کسانی که در مورد ترکیب تردید دارند باید نقشه را بررسی کنند
[ترجمه گوگل]کسانی که تصمیمی گرفته اند باید نقشه را بررسی کنند

8. Incorporation foes who argue Tucson will be ringed by suburbs ought to realize it already is.
[ترجمه ترگمان]یکی از کسانی که ادعا می کنند توسکان توسط حومه شهر احاطه خواهد شد، باید درک کند که در حال حاضر چنین چیزی وجود دارد
[ترجمه گوگل]دشمنان ثبت شده که توسان را مورد بحث قرار می دهند، حومه شهر را به زانو می اندازند و باید آن را درک کنند

9. Moreover, incorporation itself would involve a cessation for income tax purposes.
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، ادغام خود مستلزم توقف برای اهداف مالیاتی است
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، ادغام به خودی خود، متوقف کردن اهداف مالیات بر درآمد خواهد بود

10. Sustainable development will depend on a more positive incorporation of women settlers.
[ترجمه ترگمان]توسعه پایدار به ترکیب مثبت تری از مهاجران زن بستگی دارد
[ترجمه گوگل]توسعه پایدار بستگی به سازگاری مثبت مهاجران زن دارد

11. This led to the incorporation of statistical techniques of inference into empirical social science.
[ترجمه ترگمان]این امر منجر به ترکیب تکنیک های آماری استنتاج در علوم اجتماعی تجربی شد
[ترجمه گوگل]این منجر به ترکیب تکنیک های آماری استنباط به علوم اجتماعی تجربی شد

12. Rat sciatic nerve Schwann cells were assayed for incorporation of DNA synthesis precursors, as described.
[ترجمه ترگمان]موش sciatic رت من برای ترکیب مواد اولیه سنتز DNA سنجش شد، همان طور که توضیح داده شد
[ترجمه گوگل]سلولهای Schwann عصب سیاتیک موش صحرایی برای ترکیب پیش سازهای سنتز DNA، به عنوان شرح داده شده است

13. Incorporation may itself take several forms: public or private, limited or unlimited, and with or without a share capital.
[ترجمه ترگمان]شرکت ادغامی ممکن است چندین شکل داشته باشد: دولتی یا خصوصی، محدود یا نامحدود، و با یا بدون سرمایه مشترک
[ترجمه گوگل]ثبت نام ممکن است خود را چندین صورت: عمومی یا خصوصی، محدود یا نامحدود، و یا با یا بدون سرمایه سهام

پیشنهاد کاربران

اتحادیه

حقوق:دکترین الحاق

جذب

( حقوق ) عمل و مراحل ایجاد شرکت یا بنگاه. ایجاد یک هیئت ، نهاد قانونی یا سیاسی برای موجودیت دائمی مگر اینکه توسط قانون مربوط به تشکیل شرکت ها محدودیتی بر آن اعمال شود. اینجاد انجمنی که دارای شخصیت حقوقی خاصی است و این یعنی شخصیت آن جدای از اعضای آن باشد.

تعبیه کردن

پلیمر : اختلاط ( مخلوط کردن یک جزء درون جزئی دیگر ) / اختلاط نانوذرات درون ماتریس

الحاق، گنجاندن، ترکیب

تلفیق ادغام

مخلوط, ترکیب, رسوب


کلمات دیگر: