کلمه جو
صفحه اصلی

neutralism


معنی : سیاست بی طرفی
معانی دیگر : هیچ سوگرایی

انگلیسی به فارسی

سیاست بی طرفی


خنثی کردن، سیاست بی طرفی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: neutralist (n.)
• : تعریف: the policy of not taking sides in a dispute, esp. in an international conflict.

• policy of taking a neutral standpoint in international affairs

دیکشنری تخصصی

[خاک شناسی] بی تاثیری

مترادف و متضاد

سیاست بی طرفی (اسم)
neutralism

جملات نمونه

1. Neutralism differs from neutrality in that it is an attitude of mind in time of peace rather than a legal status in time of war.
[ترجمه ترگمان]neutralism با بی طرفی تفاوت دارد که این نگرش نسبت به زمان صلح به جای وضعیت قانونی در زمان جنگ، نگرش ذهنی در زمان صلح است
[ترجمه گوگل]خنثی سازی از بی طرفی متفاوت است از این جهت که در زمان صلح جایگاه ذهنی دارد و نه در موقع جنگ، وضعیت قانونی است

2. He put intense pressure on Souvanna to forsake neutralism.
[ترجمه ترگمان]او فشار شدیدی را بر Souvanna گذاشت تا neutralism را ترک کند
[ترجمه گوگل]او فشار زیادی را روی سووانا گذاشت تا خنثی را ترک کند

3. Existence of neutralism in decision making that enriches division to characteristics of public.
[ترجمه ترگمان]وجود neutralism در تصمیم گیری باعث می شود که تقسیم غنا به ویژگی های عمومی تبدیل شود
[ترجمه گوگل]وجود خنثی در تصمیم گیری که تقسیم به ویژگی های عمومی را غنی می کند

4. It's not appropriate to regard neutralism as eclecticism and then criticize or thoroughly abandon it.
[ترجمه ترگمان]در مورد neutralism به عنوان eclecticism و سپس انتقاد و یا کاملا رها کردن آن مناسب نیست
[ترجمه گوگل]مناسب نیست که خلطی گرایی را به مثابه الگویی بیان کنیم و سپس انتقاد و یا کاملا از آن رها شویم

5. Confucius neutralism takes an important part in China ideological history.
[ترجمه ترگمان]کنفسیوس گرایی بخش مهمی در تاریخ ایدئولوژیک چین را به خود اختصاص می دهد
[ترجمه گوگل]خلقت کنفوسیوس نقش مهمی در تاریخ ایدئولوژیک چین ایفا می کند

6. The developing countries were urged to renounce such military links and embrace a policy of neutralism or non-alignment.
[ترجمه ترگمان]کشورهای در حال توسعه ترغیب شدند که چنین پیوندهای نظامی را محکوم کرده و سیاست of یا non را بپذیرند
[ترجمه گوگل]کشورهای در حال توسعه خواستار از بین بردن چنین پیوندهای نظامی و در نظر گرفتن سیاست خنثی سازی یا عدم همگرایی بودند

7. The countries carry out the policies of nationalism and neutralism.
[ترجمه ترگمان]این کشورها سیاست های ناسیونالیسم و neutralism را اجرا می کنند
[ترجمه گوگل]این کشورها سیاست های ناسیونالیسم و ​​خنثی سازی را اجرا می کنند

8. And so to illuminate the unnecessary of the cohabit - obligation between mate and the state neutralism.
[ترجمه ترگمان]و بنابراین برای روشن کردن غیر ضروری بودن cohabit بین همسر و the دولت
[ترجمه گوگل]و به همین ترتیب، غیر ضروری بودن زندگی مشترک - تعهد بین همسر و خنثی بودن دولت را روشن می کند

9. The paper studies the history, the pattern and the causes of stock system. The issue of the neutralism of stock system has been carefully and perceptively considered in the paper, too.
[ترجمه ترگمان]این مقاله تاریخچه، الگو و علل سیستم ذخیره را بررسی می کند مساله of سیستم سهام به دقت و perceptively در این مقاله در نظر گرفته شده است
[ترجمه گوگل]این مقاله تاریخ، الگوی و علل سیستم سهام را بررسی می کند مسئله خنثی سازی سیستم سهام با دقت و بصری در مقاله نیز مورد توجه قرار گرفته است

10. Higher education has the characteristics of objectiveness, multi - dimension and neutralism.
[ترجمه ترگمان]آموزش عالی ویژگی های of، چند بعدی و neutralism را دارد
[ترجمه گوگل]آموزش عالی دارای خصوصیات عینی، چند بعدی و خنثی بودن است

11. The on-resistance is decreased as a result of increasing drift region doping which is due to the neutralism of the p-type buried layer.
[ترجمه ترگمان]مقاومت در برابر مقاومت در نتیجه افزایش ناخالصی در منطقه کاهش یافته است که ناشی از neutralism لایه مدفون p - نوع است
[ترجمه گوگل]مقاومت در برابر کاهش در نتیجه افزایش دوپینگ منطقه رانش ناشی از خنثی سازی لایه ی خالی از نوع p است

12. Public opinion there was blinded by the illusion of neutralism.
[ترجمه ترگمان]عقاید عمومی عقاید عمومی را کور کرده بود
[ترجمه گوگل]افکار عمومی توسط توهم نابسامانی کور شد

پیشنهاد کاربران

روابط خنثی

neutralism ( علوم سیاسی و روابط بین الملل )
واژه مصوب: سیاست بیطرفی
تعریف: سیاست مبتنی بر عدم تعهد در دوران جنگ سرد که اکثر کشورهای جهان سوم به آن پایبند بودند


کلمات دیگر: