1. the threshold of pain
آستانه ی درد
2. to cross the threshold
وارد خانه شدن
3. he paused on the threshold to survey the hall
او در درگاه توقف کرد تا تالار را برانداز کند.
4. iran was at the threshold of profound changes
ایران در آستانه ی تغییرات ژرفی قرار داشت.
5. He stopped at the threshold of the bedroom.
[ترجمه ترگمان]در آستانه اتاق خواب ایستاد
[ترجمه گوگل]او در آستانه اتاق خواب ایستاد
6. He hesitated before stepping across the threshold.
[ترجمه ترگمان]پیش از آن که از آستانه در بگذرد، تردید کرد
[ترجمه گوگل]او قبل از قدم زدن در آستانه تردید کرد
7. She caught her foot on the threshold and stumbled.
[ترجمه ترگمان]پایش را در آستانه در گرفت و سکندری خورد
[ترجمه گوگل]او پای او را در آستانه گرفت و به هم زد
8. She opened the door and stepped across the threshold.
[ترجمه ترگمان]در را باز کرد و قدم به آستانه در نهاد
[ترجمه گوگل]او درب را باز کرد و از آستانه عبور کرد
9. I have a high pain threshold .
[ترجمه مهرداد] من آستانه درد بالایی دارم
[ترجمه ترگمان] من یه دروازه خیلی درد دارم
[ترجمه گوگل]من یک آستانه درد زیاد دارم
10. Eighty percent of the vote was the threshold for approval of the plan.
[ترجمه ترگمان]هشتاد درصد آرا در آستانه تصویب این طرح بود
[ترجمه گوگل]هشتاد درصد رأی آستانه برای تصویب این طرح بود
11. He has a low boredom threshold .
[ترجمه ترگمان] اون یه نقطه ضعف داره
[ترجمه گوگل]او دارای آستانه خستگی کم است
12. I have a very low threshold for pain.
[ترجمه مهرداد] من آستانه درد بسیار پایینی دارم
[ترجمه ترگمان] من یه نقطه ضعف خیلی پایین دارم
[ترجمه گوگل]من یک آستانه بسیار کم برای درد دارم
13. She stood on the threshold, unsure whether to enter.
[ترجمه ترگمان]در آستانه در ایستاد، نمی دانست وارد شود یا نه
[ترجمه گوگل]او در آستانه ایستاده بود، مطمئن نیست که وارد شود
14. He stepped across the threshold.
[ترجمه ترگمان]از آستانه در گذشت
[ترجمه گوگل]او در سراسر آستانه گام برداشت