کلمه جو
صفحه اصلی

threshold


معنی : آستان، آستانی، آستان مانند
معانی دیگر : آستانه، مدخل، مدخل خانه، درگاه، پاخره، کواده، سرآغاز، (مجازی) آستانه، (زیست شناسی - روان شناسی) آستانه، رجوع شود به: doorsill، استانه مانند، استانه ای

انگلیسی به فارسی

استانه، سرحد


استانه، استانه مانند، استانه ای


آستانه، آستان، آستان مانند، آستانی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the sill underneath a door; doorway.
مترادف: doorsill, sill
مشابه: doorway

- It's traditional for a groom to carry his bride over the threshold.
[ترجمه سهیلا] این یک رسم است که داماد عروس را تا آستانه در حمل کند
[ترجمه ترگمان] این برای یک داماد سنتی است که عروس خود را بر آستانه در حمل کند
[ترجمه گوگل] برای داماد سنتی است که عروس خود را بیش از آستانه حمل کند

(2) تعریف: the beginning of a new event, undertaking, or the like.
مترادف: brink, gateway, verge
مشابه: beginning, dawn, edge, inception, outset, start

- Poor leadership has brought the two countries to the threshold of war.
[ترجمه ترگمان] رهبری ضعیف دو کشور را به آستانه جنگ کشانده است
[ترجمه گوگل] رهبری ضعیف دو کشور را به آستانه جنگ تبدیل کرده است
- Having completed his degree, he was now on the threshold of a new life.
[ترجمه ترگمان] پس از اتمام تحصیلات، اکنون در آستانه یک زندگی جدید قرار داشت
[ترجمه گوگل] پس از اتمام تحصیل او اکنون در آستانه زندگی جدید قرار دارد

(3) تعریف: the point at which a stimulus produces a response.
مشابه: verge

- the threshold of perception
[ترجمه ترگمان] آستانه ادراک
[ترجمه گوگل] آستانه درک
- the threshold of anger
[ترجمه ترگمان] آستانه خشم
[ترجمه گوگل] آستانه خشم

• doorstep, doorway, entrance; brink, verge, beginning
the threshold of a building or room is the floor in the doorway, or the doorway itself.
a threshold is an amount, level, or limit on a scale. when the threshold is reached, something else happens or changes.
if you are on the threshold of something exciting or new, you are about to experience it.

دیکشنری تخصصی

[سینما] آستانه [حداقل نوردهی فیلم ]
[عمران و معماری] خط درگاه
[برق و الکترونیک] آستانه 1. حداقل مقدار جریان، ولتاژ یا کمیت دیگری که حداقل پاسخ قابل آشکارسازی را تولید می کند. 2. سطح پمپاژی که لیزر می تواند در آن به نوسان خود برانگیخته برسد. - آستانه
[زمین شناسی] آستانه- درگاه، قدمگاه، ورودی -عطف، سرحد
[بهداشت] آستانه - آستانه ای
[صنعت] آستانه، مرز، سرحد
[ریاضیات] آستانه
[معدن] آستانه (زمین شناسی اقتصادی)
[آب و خاک] آستانه

مترادف و متضاد

opening; beginning


آستان (اسم)
sill, limen, threshold

آستانی (اسم)
threshold

آستان مانند (اسم)
threshold

Synonyms: brink, dawn, door, doorstep, doorway, edge, entrance, gate, inception, origin, outset, point, point of departure, sill, start, starting point, verge, vestibule


جملات نمونه

1. the threshold of pain
آستانه ی درد

2. to cross the threshold
وارد خانه شدن

3. he paused on the threshold to survey the hall
او در درگاه توقف کرد تا تالار را برانداز کند.

4. iran was at the threshold of profound changes
ایران در آستانه ی تغییرات ژرفی قرار داشت.

5. He stopped at the threshold of the bedroom.
[ترجمه ترگمان]در آستانه اتاق خواب ایستاد
[ترجمه گوگل]او در آستانه اتاق خواب ایستاد

6. He hesitated before stepping across the threshold.
[ترجمه ترگمان]پیش از آن که از آستانه در بگذرد، تردید کرد
[ترجمه گوگل]او قبل از قدم زدن در آستانه تردید کرد

7. She caught her foot on the threshold and stumbled.
[ترجمه ترگمان]پایش را در آستانه در گرفت و سکندری خورد
[ترجمه گوگل]او پای او را در آستانه گرفت و به هم زد

8. She opened the door and stepped across the threshold.
[ترجمه ترگمان]در را باز کرد و قدم به آستانه در نهاد
[ترجمه گوگل]او درب را باز کرد و از آستانه عبور کرد

9. I have a high pain threshold .
[ترجمه مهرداد] من آستانه درد بالایی دارم
[ترجمه ترگمان] من یه دروازه خیلی درد دارم
[ترجمه گوگل]من یک آستانه درد زیاد دارم

10. Eighty percent of the vote was the threshold for approval of the plan.
[ترجمه ترگمان]هشتاد درصد آرا در آستانه تصویب این طرح بود
[ترجمه گوگل]هشتاد درصد رأی آستانه برای تصویب این طرح بود

11. He has a low boredom threshold .
[ترجمه ترگمان] اون یه نقطه ضعف داره
[ترجمه گوگل]او دارای آستانه خستگی کم است

12. I have a very low threshold for pain.
[ترجمه مهرداد] من آستانه درد بسیار پایینی دارم
[ترجمه ترگمان] من یه نقطه ضعف خیلی پایین دارم
[ترجمه گوگل]من یک آستانه بسیار کم برای درد دارم

13. She stood on the threshold, unsure whether to enter.
[ترجمه ترگمان]در آستانه در ایستاد، نمی دانست وارد شود یا نه
[ترجمه گوگل]او در آستانه ایستاده بود، مطمئن نیست که وارد شود

14. He stepped across the threshold.
[ترجمه ترگمان]از آستانه در گذشت
[ترجمه گوگل]او در سراسر آستانه گام برداشت

to cross the threshold

وارد خانه شدن


Iran was at the threshold of profound changes.

ایران در آستانه‌ی تغییرات ژرفی قرار داشت.


the threshold of pain

آستانه‌ی درد


پیشنهاد کاربران

حدو حدود ، حدو مرز ، استانه لبه

شرایط مرزی


شرایط اولیه

استانه

درگاه

سقف تعداد به خصوصی از موارد

Below the threshold

در متون حقوقی پیشرفته گاها "مرز میان دو چیز "هم معنا میدهد. . .

آستانه تحمل

لیت کردن ( حالتی از تصویر که در آن سایه های خاکستری وجود ندارد و همه ی رنگها به سیاه و سفید تبدیل می شود )

اضافی و مکمل

Absolute and differential threshold
آستانه مطلق و اختلافی

حدنصاب

آغازین

On/at the threshold of sth=در آستانه/آغاز چیزی بودن

آستانه معینی

آستانه معین، حدنصاب

آستانه، محدوده، حد معین/تعیین شده

در وردپرس هم میشه آستانه یک چیزی گفت.
برای مثال در ورژن های اخیر وردپرس چیزی به نام threshold image اضافه شده که در سایز تصویر آپلودی محدودیت ایجاد میکند. مثلاً تصاویر بالای 2000 پیکسل نمی تونه اپلود بشه

ورودی

آستانه ( تحمل )
دروازه

اغازین ابتدایی استانه ای


کلمات دیگر: