کلمه جو
صفحه اصلی

benchmark


معنی : محک، نشان، انگپایه
معانی دیگر : محک، معیار، سنجه، (مساحی و غیره) انگپایه، نشان، معیار سنجش بلندی، درساختمان نشان، انگپایه نشان درمهندسی وساختمان

انگلیسی به فارسی

محک، شاخص، معیار


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a point of reference for judging value, quality, change, or the like; standard to which others can be compared.

- We use the national average on these tests as a benchmark so that we can evaluate our own school's performance.
[ترجمه ترگمان] ما از میانگین ملی در این تست ها به عنوان یک معیار استفاده می کنیم تا بتوانیم عملکرد مدرسه خود را ارزیابی کنیم
[ترجمه گوگل] ما از میانگین این آزمونها به عنوان یک معیار استفاده میکنیم تا بتوانیم عملکرد مدرسه خود را ارزیابی کنیم
- The team of that year established a benchmark for success in the sport that all later teams have tried to live up to.
[ترجمه ترگمان] این تیم در آن سال معیاری برای موفقیت در این ورزش ایجاد کرد که همه تیم های بعدا تلاش کردند تا با آن ها زندگی کنند
[ترجمه گوگل] تیم آن سال یک معیار برای موفقیت در ورزش تعیین کرد که تمام تیم های بعد سعی در زندگی داشتند

(2) تعریف: in surveying, a permanent mark at a known position and elevation, used as a reference point for other measurements.

• measure (such as the product of a competitor) according to indicated standards as to compare it with and improve own product
criterion, measure; evaluation of computer performance (computers); point of reference for comparison (especially a mark for measuring the level of a body of water against a standing structure, such as a bridge, etc.)
a benchmark is something whose quality, quantity, or capability is known and which is used as a standard with which other things can be compared.
a benchmark is also a mark on a fixed object such as a stone post, stating the height above sea level, which is used as a reference point in surveying.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] محک ؛ معیار
[برق و الکترونیک] محک آزمون استاندارد برای مقایسه ی کارایی رایانه ها در انجام کار مشخص . محک، به سادگی بیان می کند که برای کاربرد معین چه محصولی بهتر است.
[زمین شناسی] معیار،پایه ،نشان ،محک آزمون کنترل شده از توانمندیهای یک سیستم نرمافزار یا سختافزار. نقطه ارتفاعى دائمى است که به وسیله علائم طبیعى (مانند تخته سنگ هاى بزرگ وثابت) یا مصنوعى (مانند علامت هاى بتونى) در زمین نشانه گذارى ویا نصب گردیده وارتفاع آن نسبت به طرح مبناى معینى(مانند سطح متوسط آب دریاهاى آزاد) تعیین گردیده است. این نشانه ها را معمولاً به وسیله شماره مشخص مى سازند وارتفاع آن را در کنار شماره معرف آن ،یادداشت مى کنند.محل این گونه نشانه ها روى نقشه با علامت b.m مشخص مى شود.
[ریاضیات] مارک دستگاه، معیار، نشانه ی مبنا، نشان، محک، نشانه
[خاک شناسی] بنچ مارک
[آب و خاک] ملاک، محک، نشان، علامت نقشه برداری
[عمران و معماری] نشانه - بنچ مارک - انگپایه - رپر - نشانه زمین ترازیابی - نشانه مینا - نقطه نشانه
[زمین شناسی] نقاط مبنا،نشان سکویی، نشان ترازیابی () علامت مرجع جهت تعیین ارتفاعات در روی زمین:در نقشه برداری، یک علامت مرجع با ارتفاع معین که در سنگ، بتون، یا دیگر مواد بادوام کنده شده یا نصب شده باشد و در تعیین ارتفاعات مورد استفاده قرار میگیرد. نشان ارتفاع، سطح تراز، نشانه ارتفاعی، نقطه با ارتفاع معین، نقطه ثابت: الف) یک لوح فلزی نسبتاً دائمی یا هر نشان دیگری که در یک ماده ی ثابت و مقاوم طبیعی یا مصنوعی قرار گرفته است و نشان دهنده یک ارتفاع معین، بالا یا پایین یک خط معیار استاندارد می باشد (معمولاً سطح دریا) و شامل اطلاعات شناسایی است و به عنوان مرجعی در تحقیقات توپوگرافی و مشاهدات جزر و مدی استفاده می شود. مثلاً: یک دیسک مدرج شده ازجنس برنز یا آلیاژ آلومینیوم که حدود 75/3 اینچ قطر و حدود 3 اینچ طول دارد و یک دسته به آن متصل شده وممکن است به یک سنگ بستر طبیعی،بخش سنگی یک ساختمان بزرگ و مهم، سیمان شده باشد. مخفف: bm. همچنین ببینید: permanent bench mark نشان ترازیابی ثابت. Temporary bench mark نشان ترازیابی موقتی. ب) یک نقطه مشخص و ثابت در فضا که به عنوان مرجعی که از آن اندازه گیرهایی از هر نوع انجام گیرد، استفاده می گردد.
[] پایه نشان
[نفت] نشانه ی مبداء
[آب و خاک] نشانه، مرجع

مترادف و متضاد

محک (اسم)
acid test, benchmark, test, criterion, touchstone, proof, exam, examination, examen, pons asinorum

نشان (اسم)
trace, attribute, tally, score, slur, benchmark, indication, token, aim, show, sign, seal, stamp, target, mark, marking, insignia, signal, emblem, symptom, brand, presage, track, banner, badge, clue, standard, ensign, vexillum, impress, hallmark, plaque, caret, chalk, cicatrix, symbol, vestige, medal, memento

انگپایه (اسم)
benchmark

reference point


Synonyms: criterion, gauge, measure, standard, touchstone, yardstick


جملات نمونه

1. The valuation becomes a benchmark against which to judge other prices.
[ترجمه بشردوست] این ارزیابی بعنوان شاخصی که براساس آن سایر قیمتهاسنجیده میشوند مورد تستفاده قرار میگیرد.
[ترجمه ترگمان]این ارزیابی به یک معیار تبدیل می شود که در آن قیمت سایر قیمت ها مورد بررسی قرار می گیرد
[ترجمه گوگل]ارزیابی یک معیار است که بر اساس آن قضاوت بر روی قیمت های دیگر باشد

2. Her outstanding performances set a new benchmark for singers throughout the world.
[ترجمه خديجه علی آبادی] اجراهای برجسته او معیاری جدید برای خوانندگان سراسر دنیا پایه گذاری کرد. کرد.
[ترجمه ترگمان]اجراهای برجسته او یک معیار جدید برای خوانندگان در سراسر جهان تنظیم کردند
[ترجمه گوگل]اجرای نمایش های برجسته آن، یک امتیاز جدید برای خوانندگان در سراسر جهان را تعیین می کند

3. The truck industry is a benchmark for the economy.
[ترجمه ترگمان]صنعت کامیون یک معیار برای اقتصاد است
[ترجمه گوگل]صنعت کامیون یک معیار برای اقتصاد است

4. Tests at the age of seven provide a benchmark against which the child's progress at school can be measured.
[ترجمه ترگمان]آزمایش ها در سن هفت سالگی یک معیار را ارایه می دهند که در آن پیشرفت کودک در مدرسه می تواند اندازه گیری شود
[ترجمه گوگل]تست ها در سن هفت سالگی یک معیار است که در آن پیشرفت کودک در مدرسه می تواند اندازه گیری شود

5. Rates on benchmark 90-day deposits at major banks have fallen to 31 percent from 32 percent last week.
[ترجمه ترگمان]نرخ سپرده های ۹۰ روزه در بانک های بزرگ از ۳۲ درصد در هفته گذشته به ۳۱ درصد کاهش یافته است
[ترجمه گوگل]نرخ های رسمی در سپرده های 90 روزه در بانک های اصلی به میزان 31 درصد از 32 درصد در هفته گذشته کاهش یافته است

6. Our responsibility to future generations - the benchmark of 2012 - research - acting on the precautionary principle.
[ترجمه ترگمان]مسئولیت ما برای نسل های آینده - معیار تحقیقات ۲۰۱۲ - اقدام بر اصول احتیاطی
[ترجمه گوگل]مسئولیت ما به نسل های آینده - معیار سال 2012 - تحقیق - بر اساس اصل احتیاطی عمل می کند

7. The benchmark 30-year Treasury bond yielded 9percent, the same as yesterday.
[ترجمه ترگمان]اوراق قرضه خزانه داری سی و یکم، ۹ درصد، همانند دیروز تسلیم شد
[ترجمه گوگل]معیار 30 ساله اوراق قرضه خزانه داری 9 درصد بود، همان روز گذشته

8. The central bank shaved its benchmark repo rate by 0. 25 percentage point to 75 percent.
[ترجمه ترگمان]بانک مرکزی نرخ repo را ۰ \/ ۰ اصلاح کرد ۲۵ درصد به ۷۵ درصد
[ترجمه گوگل]بانک مرکزی نرخ بازپرداخت معیار خود را با 0 25 درصد تا 75 درصد اصلاح کرد

9. Banks fell as benchmark 30-year Treasury bond yields climbed to 17 percent from 04 percent Monday.
[ترجمه ترگمان]بانک ها به عنوان یک اوراق قرضه خزانه داری ۳۰ ساله سقوط کردند که از ۴ درصد به ۱۷ درصد افزایش یافت
[ترجمه گوگل]بانکها به عنوان معیار افتادند سهم 30 سالۀ اوراق قرضه خزانه داری از 04 درصد روز دوشنبه به 17 درصد رسید

10. Sharpe calculated a benchmark ratio using the Dow Jones Industrial Average as a proxy for the market portfolio.
[ترجمه ترگمان]شارپ یک نسبت بنچ مارک را با استفاده از میانگین صنعتی داو جونز به عنوان یک پروکسی برای پورتفولیوی بازار محاسبه کرد
[ترجمه گوگل]شارپ یک نسبت معیار را با استفاده از میانگین صنعتی داو جونز به عنوان یک پروکسی برای نمونه های بازار محاسبه کرد

11. The benchmark 30-year bond fell about 7 / pushing the yield up to 17 percent.
[ترجمه ترگمان]این اوراق قرضه ۳۰ ساله در حدود ۷ \/ ۷ درصد کاهش یافت و بازده آن به ۱۷ درصد رسید
[ترجمه گوگل]اوراق قرضه 30 ساله تقریبا 7 برابر شد / عملکرد را تا 17 درصد کاهش داد

12. Thirty-seven percent is a benchmark this year, and Dole has hovered near that number in public opinion polls.
[ترجمه ترگمان]سی و هفت درصد یک معیار در سال جاری است و دول در نزدیکی آن تعداد در نظرسنجی ها قرار دارد
[ترجمه گوگل]سی و هفت درصد این معیار در سال جاری است و داول در این نظرسنجی ها نزدیک به این تعداد قرار دارد

13. Benchmark 30-year bond yields dipped to 15 percent from 19 percent yesterday.
[ترجمه ترگمان]پیش بینی ۳۰ ساله اوراق قرضه از ۱۹ درصد به ۱۵ درصد کاهش یافت
[ترجمه گوگل]معیار بازدهی اوراق قرضه 30 ساله به میزان 15 درصد از 19 درصد دیروز کاهش یافته است

14. The benchmark 5-year sterling swap spread rose 7 basis points to 42 basis points.
[ترجمه ترگمان]این مبادله ۵ ساله استرلینگ با ۷ نقطه پایه به ۴۲ نقطه پایه گسترش یافت
[ترجمه گوگل]معیار 5 ساله مبادله استرلینگ مبادله 7 واحد پایه را به 42 بنیاد افزایش داد

15. This program is a bench mark for computers.
[ترجمه ترگمان]این برنامه علامت نیمکتی برای کامپیوترها است
[ترجمه گوگل]این برنامه علامت تجاری برای رایانه است

16. Once we have successes, we can bench mark it to elsewhere around the world.
[ترجمه ترگمان]وقتی موفق شدیم، می توانیم آن را به جای دیگری در سراسر دنیا نشان بدهیم
[ترجمه گوگل]هنگامی که ما موفق شدیم، می توانیم آن را به نقاط دیگر جهان تبدیل کنیم

17. Bench mark the best and adapt good ideas to make them great.
[ترجمه ترگمان]این شاخه بهترین و مناسب ترین ایده ها را مشخص می کند تا آن ها را بزرگ کند
[ترجمه گوگل]Bench بهترین و بهترین ایده های خوب را در اختیار شما قرار می دهد تا آنها را بزرگ کنید

18. Our company has been the bench mark for sports gear since 197
[ترجمه ترگمان]شرکت ما از زمان پرواز ۱۹۷ مارک روی نیمکت بوده
[ترجمه گوگل]شرکت ما از سال 1975 دارای علامت تجاری برای تجهیزات ورزشی بوده است

19. The new salary deal for railway workers will be a bench mark for pay settlements in the public sector.
[ترجمه ترگمان]قرارداد جدید حقوق برای کارگران راه آهن یک علامت کرسی برای پرداخت غرامت در بخش دولتی خواهد بود
[ترجمه گوگل]معامله جدید حقوق و دستمزد برای کارگران راه آهن یک معیار پایه برای پرداخت محل سکونت در بخش عمومی خواهد بود

20. Design principle and construction technology of big calibre bedrock bench mark of shaft style are presented.
[ترجمه ترگمان]اصل طراحی و فن آوری ساخت سنگ بس تر سنگ بس تر سنگ بس تر سنگ به سبک محوری ارائه شده است
[ترجمه گوگل]اصل طراحی و فن آوری ساخت و ساز از مارک اصلی سنگ شکن کالیبر بزرگ سبک شفت ارائه شده است

21. To data management, this paper mostly discusses data manipulation and input of trig point result and bench mark result.
[ترجمه ترگمان]برای مدیریت داده ها، این مقاله عمدتا به بحث در مورد دستکاری داده و وارد کردن نتیجه نقطه trig و نتیجه آزمون نیمکت می پردازد
[ترجمه گوگل]برای مدیریت داده ها، این مقاله بیشتر در مورد دستکاری داده ها و ورودی نتیجه نتیجه تریک و نتیجه نشانه پایه بحث می کند

پیشنهاد کاربران

استاندارد یا مجموعه ای از استاندارد ها

معیار یا استاندارد

سنجش

شاخص

معیار


محک

نقطه معیار

علامت یا مبدا ارتفاعی ( در نقشه برداری )

الگوبرداری

نقاط اصلی در نقشه برداری

به عنوان فعل :
ارزیابی کردن با استاندارد ( ها )
To benchmark somebody/something against something


شاخص - معیار

شاخص، معیار، استاندارد
ارزیابی کردن با استانداردها، شاخص قرار دادن، اندازه گرفتن

تعریف نام واژه ( اسم ) در واژه نامهٔ آکسفورد

something that can be measured and used as a standard that other things can be compared with
Tests at the age of seven provide a benchmark against which the childʼs progress at school can be measured.

ترجمه درست؛ پیمایه
از پیمای از پیمودن به معنای اندازه گرفتن، پسوند /ــــــَ یا ـــــــِ/ که کاربرهای بسیاری دارد.

تعریف کنش واژه ( فعل ) در دیکشنرس آکسفورد

benchmark something ( against something ) to judge the quality of something in relation to that of other similar things

Projects are assessed and benchmarked against the targets.
The journal was recently benchmarked against other IT journals.

ترجمه؛ پیمایه کردن، هنپیمودن، هنپیمای؛ اندازه گرفتن دو یا چند چیز نسبت به همدیگر

هر دو تلفظ پَیمودن و پِیمودن برابرانه صحیح اند.

پایه

معیار، مبنا

بهینه کاو

benchmark sth against sth:

( فرهنگ پویا ) چیزی را با چیزی مقایسه کردن

سنجه ( معیار یا وسیله سنجش )

یک آزمون سخت که ببینن چند مرده هلاجی


کلمات دیگر: