کلمه جو
صفحه اصلی

depression


معنی : تنزل، پریشانی، فرو رفتگی، افسردگی، تو رفتگی، رکود، کسادی، گود شدگی
معانی دیگر : فروفشردگی، فروفشارش، فشار، گودال، چاله، گودی، حفره، ورطه، غم، اندوه، حزن، دلتنگی، تاسه، تلواسه، (روانپزشکی) افسردگی، دپرسیون، افسرده روانی، کاهش (نیرو یا مقدار یا فعالیت)، فروکاستی، بی رونقی، فروروی، پایین روی، (اقتصاد) دوران رکورد اقتصادی، بحران اقتصادی، کسادی بازار، (پزشکی - کاهش فعالیت اندام) کم کنشی، رامش، (هواشناسی - کاهش فشار بارومتری یا اتمسفری) فروبار، (ناحیه ای که فشار بارومتری آن نسبتا کم است) بخش فروبار، (نجوم - زاویه ای که ستاره ی واقع در زیر افق با افق تشکیل می دهد) انخفاض، (مساحی و نقشه برداری - زاویه ای که هر چیز واقع در زیر افق با افق تشکیل می دهد) پستی، فرونشینی، فرودافت

انگلیسی به فارسی

تورفتگی، گودشدگی، فرودافت، کسادی، تنزل، افسردگی، پریشانی


افسردگی، رکود، کسادی، تنزل، تو رفتگی، پریشانی، فرو رفتگی، گود شدگی


انگلیسی به انگلیسی

• sadness, low spirits; lowering, sinking; dent, hollow; economic slump
depression is a mental state in which someone feels unhappy and has no energy or enthusiasm.
a depression is a time when there is very little economic activity, which results in a lot of unemployment.
on a surface, a depression is an area which is lower than the rest of the surface.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] گودی - فروبار - گودشدگی
[زمین شناسی] گودی، فرو بار، گود شدگی
[بهداشت] افسردگی
[نساجی] تنزل - کم شدن - رکود اقتصادی
[ریاضیات] تنزل، رکود، نشیب، کساد شدن، کم شدن، کسادی، بحران
[خاک شناسی] گودال
[روانپزشکی] افسردگی
[آب و خاک] تنزل، دپرسیون

مترادف و متضاد

تنزل (اسم)
abatement, degradation, decay, depreciation, depression, decadence, setback

پریشانی (اسم)
baffle, confusion, depression, distress, affliction, turmoil, agitation, worriment, desolation, disturbance, bother, ramble, dolor, nonplus, remorse, discomposure, dolour, woe

فرو رفتگی (اسم)
depression, notch, fossa, fovea, concavity, sinking, howe

افسردگی (اسم)
depression, gloom, melancholia, freeze, congelation, oppression, dumps, doldrums, dejection

تو رفتگی (اسم)
depression, recess, dent, indent, dint, intromission

رکود (اسم)
depression, slump, inactivity, latency, stagnation, dormancy, stagnancy, inaction

کسادی (اسم)
depression, slack, recession, stagnation, stringency

گود شدگی (اسم)
depression

low spirits; despair


Synonyms: abasement, abjection, abjectness, blahs, bleakness, blue funk, bummer, cheerlessness, dejection, desolation, desperation, despondency, disconsolation, discouragement, dispiritedness, distress, dole, dolefulness, dolor, downheartedness, dreariness, dullness, dumps, ennui, gloom, gloominess, heaviness of heart, heavyheartedness, hopelessness, lowness, lugubriosity, melancholia, melancholy, misery, mortification, qualm, sadness, sorrow, the blues, trouble, unhappiness, vapors, woefulness, worry


Antonyms: cheerfulness, encouragement, happiness, hope, hopefulness


economic decline


Synonyms: bad times, bankruptcy, bear market, big trouble, bottom out, bust, crash, crisis, deflation, dislocation, downturn, drop, failure, hard times, inactivity, inflation, overproduction, panic, paralysis, rainy days, recession, retrenchment, sag, slide, slowness, slump, stagflation, stagnation, unemployment


Antonyms: recovery, surge


concavity, cavity


Synonyms: basin, bowl, crater, dent, dimple, dip, excavation, hole, hollow, impression, indentation, pit, pocket, sag, scoop, sink, sinkage, sinkhole, vacuity, vacuum, valley, void


Antonyms: bulge, convexity, protuberance


جملات نمونه

1. depression weighs him down
افسردگی او را آزار می دهد.

2. a depression in indian arts which will result in their disappearance
کسادی در صنایع دستی سرخپوستان که منجر به نابودی آن خواهد شد

3. cyclical depression
افسرده روانی ادواری

4. the depression flattened many small businesses
رکود اقتصادی باعث ازبین رفتن بسیاری از بنگاه های کوچک بازرگانی شد.

5. the depression made many workers idle
بحران اقتصادی بسیاری از کارگران را بیکار کرد.

6. a quick depression of the mercury in the thermometer
پایین رفتن سریع جیوه در حرارت سنج

7. sunk in depression
غرق در افسردگی

8. the slightest depression of the button will start the engine
کمترین فشار روی دکمه موتور را به کار می اندازد.

9. that news filled all of us with depression
آن خبر همه ی ما را غرق در اندوه کرد.

10. Many people were idle during the depression.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مردم در دوران رکود بی کار بودند
[ترجمه گوگل]بسیاری از مردم در طول افسردگی بیکار بودند

11. Depression can be traced to holding in anger.
[ترجمه آرتین] افسردگی می تواند با خشم همراه شود
[ترجمه ترگمان]افسردگی را می توان در خشم گرفت
[ترجمه گوگل]افسردگی را می توان با خشم همراه کرد

12. He committed suicide during a fit of depression.
[ترجمه ترگمان]او خودکشی کرد
[ترجمه گوگل]او در طول تناسب افسردگی مرتکب خودکشی شد

13. A depression usually brings bad weather.
[ترجمه ترگمان]افسردگی معمولا آب و هوای بد می آورد
[ترجمه گوگل]افسردگی معمولا هوا را بدتر می کند

14. She suffers from bouts of lethargy and depression.
[ترجمه ترگمان]او از افسردگی و افسردگی رنج می برد
[ترجمه گوگل]او از بروز آرامش و افسردگی رنج می برد

15. Mr Thomas was suffering from depression.
[ترجمه ترگمان]آقای توماس از افسردگی رنج می برد
[ترجمه گوگل]آقای توماس از افسردگی رنج می برد

16. I was overwhelmed by feelings of depression.
[ترجمه ترگمان]من تحت تاثیر احساس افسردگی قرار گرفتم
[ترجمه گوگل]من از احساس افسردگی خسته شدم

17. The symptoms of depression can include poor appetite and weight loss.
[ترجمه ترگمان]علائم افسردگی می تواند شامل اشتهای ضعیف و کاهش وزن باشد
[ترجمه گوگل]علائم افسردگی می تواند ضعف اشتها و کاهش وزن باشد

18. He just can't snap out of the depression he's had since his wife died.
[ترجمه ترگمان]او فقط از زمانی که همسرش مرد، نمی تواند از افسردگی بیرون بکشد
[ترجمه گوگل]او فقط نمی تواند از افسردگی او پس از همسرش فوت کند

19. A holiday will help his depression.
[ترجمه امیر علی ایزدی] تعطیلات به افسردگی او کمک می کند
[ترجمه ترگمان]تعطیلات به افسردگی او کمک می کند
[ترجمه گوگل]تعطیلات به افسردگی کمک می کند

The slightest depression of the button will start the engine.

کمترین فشار روی دکمه موتور را به کار می‌اندازد.


Some of the depressions on the surface of the field were filled with water.

برخی از فرورفتگی‌های پهنه‌ی دشت مملو از آب بودند.


the depressions on the surface of the Moon

گودی‌های سطح کره ماه


That news filled all of us with depression.

آن خبر همه‌ی ما را غرق در اندوه کرد.


cyclical depression

افسرده روانی ادواری


a depression in Indian arts which will result in their disappearance

کسادی در صنایع دستی سرخپوستان که منجر به نابودی آن خواهد شد


a quick depression of the mercury in the thermometer

پایین رفتن سریع جیوه در حرارت سنج


اصطلاحات

the (Great) Depression

رکورد اقتصادی امریکا بین سالهای 1929 و 1939


پیشنهاد کاربران

depression ( روان‏شناسی )
واژه مصوب: افسردگی
تعریف: حالتی روانی با مشخصه های احساس خستگی و غمگینی و تنهایی و یأس

تنزل

افسردگی

اُفت

A medical condition in which a person is so unhappy that they cannot live a normal life

معدن
بازدارنده

افت ، فرو رفت

کم فشار ، کم فشاری ، کاهش فشار ، وافشار ، وافشاری

نشست

فشردن ( دکمه های کیبورد )

حالت دپرس

در رشته مهندسی معدن به معنی بازداشت کننده قلوتاسیون

حرکت شانه از حالتی ک رو بالا است به سمت پایین ( در آناتومی )

A medical condition in which a person is so unhappy and cannot live a normal life

هو الشافی
افسردگی مبحث وسیعی در روانپزشکی میباشد و با نوشتن معنی لغت دلیل نمیشود که فرد غیر روانپزشک یا غیر پزشک انرا به طور کامل شرح داده است. در حوزه روانپزشکی یکی از علل ان کاهش یا فقدان یک انتقال دهنده عصبی یا کاتکولامین و یا نوروترانسمیتر ها میباشند که همانطور در فوق عنوان شد کاهش یک و اضافه میکنم شاید چند مورد از عوامل شیمیایی فوق باشندمانند پنج هیدروکسی تریپتامین، دوپامین، و چندین عامل شیمیایی یا لیگاند از این قبیل باشد و لذا سه گروه اساسی دارو برای ان موجود هست و برخی از داروها نیز به طور تکی یعنی بدون اینکه وابسته به گروه خاصی از سه خانواده مربوطه باشند به منصه ظهور رسیده اند مانند ترازودون. این سه گروه به اختصار عبارتند از، الف ، داروهای تری و هگزا سیکلیک که قدیمیتر از سایر داروها هستند.
ب، وقفه دهندههای مونو امینو اکسیداز که این انزیم ساده تر بگویم مواد شادی افرین در مغز را تخریب میکند و لذا داروهایی که در کار ان اینهیبیتور یا وقفه ساز باشند باعث عدم تخریب انها در سیناپسها شده و افسردگی رفع میشود ولی فایو سازمان غذا و دارو استفاده از انها را منع کرده چون با بالا رفتن مادهای به نام تیرامین که در غذاهای تخمیر شده ، شکلاتها، کنسروها و برخی مواد غذایی دیگر باعث بالا رفتن فشار خون و کریز یا بحران هیپرتانسیو ایجاد و منجر به سکته های مغزی ومرگ و میر بالا میشود دارویی مانند ایزوکاربوکساید از این گروه هست.
ج، دسته سوم نیز وقفه دهندههای باز جذب سروتونین هستند که اکثرا مورد استفاده میباشند نظیر سرترالین، فلوکسیتین، سیتالوپرامو دو داروی دیگر که در این گروه هست. گاها فرد به دارو جواب نمیدهد لذا الکتروشوک مغزی زیر بیهوشی یک یا دو طرفه بر اساس تشخیص روانپزشک محترم میباشد تا رلیز نوروترانسمیترها را تسریع بخشد. به هر حال افسردگی معضل بزرگی هست که بیشتر غیر مسلمین را که فاقد اعتقادات مذهبی هستند گرفتار میکند و در جوامع اسلامی که ایمان به خدا به مراتب بیشتر از جوامع کافر هست ، این بیماری کمتر دیده میشود تاکید مینمایم این امر نسبی هست . جامعه روانپزشکی و بیماران افسرده با این بیماری کجدار و مریز کنار امده اند و درمان کاملی برای ان یافت نشده است و یکی از عواملی که جامعه بی دین غربی به شرب خمر و یا نارکوتیکها پناه میبرند این بیماری هست. این مبحث لسیار تخصصی تر از ان هست که این اقل با دانش اندک خود بیان نمودم.
یا من اسمه دوا و ذکره شفا.
ارزوی سلامتی برای همه بیماران را از درگاه الهی دارم. با تشکر.

depression
این واژه از سه بخش درست شده :
de - press - ion
de = میتواند دُش و دُژ و دیو پارسی باشد چون در روان شناس سانه ای ( حالتی ) اَهریمنی نشان میدهد .
press = اَفشُردن ، فِشُردن، فِشرد ، فِشار
ion - = پسوند - آن مانند خندان ، گریان
به پارسی گرته برداری شده= دُش فِشاران ، دیو فشاران،
دُش فشردگی ، دیو فشردگی
به پارسی امروز گویان ( همواره میگویند ، رایِج ) =
اَفسُردِگی : اَف - سُرد - گی
اَف - = بالا ، در اینجا : بسیار ، خیلی
سُرد= سَرد
- گی = پسوند چه گونه گی و سانه ( حالت )
روی هم رفته : شور و شوغ و گرما و جوشش در کسی ندیدن

افسرده


The depression hit working people like Mr. Chill hardest of all
درود بر دوستان جمله ای که نوشتم مثالی برای این کلمه از فیلم "بتمن آغاز میکند" هستش
من نظر خودم و همینطور زیرنویس فیلم رو مینویسم به نظرتون کدوم درست تره؟؟ اگر شما برای ترجمه جمله نظر بهتری دارید خوشحال میشم برام بنویسید.

ترجمه بنده : افسردگی به مردم در حال کار مثل آقای چیل سخت تر از همه ضربه میزند
ترجمه زیرنویس فیلم : زیر فشاری که کسانی مثل آقای چیل کار میکنند


افسردگی . پریشانی . اندوه . ناراحتی

depression:::: فرورفتگی
ridge:::: برآمدگی

فرورفتگی موضعی

دامپزشکی و علوم دامی
فرورفتگی یا گودی ( آناتومی ) ، افت، کاهش، افسردگی

در اقتصاد به معنی رکود

گودال/ چاله/ گودی؛ ضمناً the depression به معنای بحران اقتصادی سال 1929 است.


کلمات دیگر: