کلمه جو
صفحه اصلی

cell


معنی : باطری، پیل، خانه، حفره، سلول، یاخته، حجره، زندان تکی، سلول یکنفری
معانی دیگر : (زیست شناسی) یاخته، (در زندان) اتاقچه، سلول زندان، زندان یک نفری، (در حزب و غیره) کوچکترین واحد سازمانی، ریز یکان، خانقاه کوچکی که به دیر بزرگی وابسته باشد، حجره ی راهب، اتاقک شخصی تارک دنیا، کلبه ی شخص معتکف، حفره (مثلا هر یک از حفره های شانه ی عسل و یا خلل و فرج استخوان)، کیسه، تخمدان، فرورفتگی در اندام گیاهی یا حیوانی

انگلیسی به فارسی

پیل، زندان تکی، سلول یکنفری، حفره، سلول، یاخته


یاخته، سلول، باطری


سلول، پیل، خانه، یاخته، حجره، باطری، حفره، زندان تکی، سلول یکنفری


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a microscopic unit of plant or animal life, usually containing a nucleus and surrounded by a very thin membrane.

(2) تعریف: a very small room for a monk, nun, prisoner, or recluse.

(3) تعریف: any small compartment or group within a larger space or group.
مشابه: stall

- a terrorist cell
[ترجمه ترگمان] یک سلول تروریستی
[ترجمه گوگل] سلول تروریستی

(4) تعریف: a device for generating electricity by chemical means, as in a battery.
مشابه: battery

• loculus, smallest unit of life (biology, anatomy); small room; small room in prison, jail cell; smal room in a convent; battery, electric storage cell; small group of people that is part of a larger organization who work together; smallest organizational unit of a movement; single unit that transforms radiant energy into electric energy
live in a prison cell; share a jail cell; store in a honeycomb
a cell is the smallest independent part of an animal or plant. animals and plants are made up of millions of cells.
a cell is also a small room in which a prisoner is locked, or one in which a monk or nun lives.

دیکشنری تخصصی

[علوم دامی] سلول ؛ واحدهای ساختمانی بدن حاوی یک دیواره سلولی است که در بر گیرنده هسته، سیتوپلاسم و اندامکهای موجود درآن است.
[شیمی] یاخته، ظرف نمونه، پیل، سلول
[سینما] سلول
[عمران و معماری] محفظه - سلول
[کامپیوتر] سلول . خانه - 1- واحدی از اطلاعات که اساس یک نمودار . پایگاه داده . یا صفحه گسترده است . 2- یکی از بخشهایی که شهر یا ناحیه ای را به منظور خدمات سلولی تلفن در آن قرار می دهند . هر سلولی را یک برج آنتنی سرویس می دهد. - خانه، سل، سلول .
[برق و الکترونیک] پیل؛ سلول 1. واحد سازنده ی باتری اولیه یا ثانویه که انرژی شیمیایی را به انرژی الکتریکی تبدیل می کند. 2. واحد سازنده ی وسایل تبدیل انرژی تابشی به انرژی الکتریکی نظیر پیل خورشیدی یا پیل فوتوولتایی . 3. واحد سازنده ی وسایلی که مقومتشان در برابر انرژی تابشی تغییر می کند، مانند پیل سلنیمی . 4. واحد اصلی حافظه در یک کامپیوتر نظیر سلول دودویی یا سلول دهدهی . 5. ناحیه جغرافیایی و عموماُ به شکل شش ضلعی که در سیستم تلفن همراه سلولی ( cellular mobile telephone system) به بسامدهای مشخصی اختصاص می یابد. - سلول
[زمین شناسی] سلول، یاخته، اطاقک
[صنعت] سلول - ترتیب استقرار انواع متفاوت ماشین آلات به نحوی که عملیات متفاوت طی یک توالی فشرده و تنگاتنگ صورت پذیرد. این استقرار نوعا U شکل است بدین منظور که حرکت تک واحدی ممکن گشته و نیروی انسانی چندکاره بتواند جایگیری انعطاف پذیری داشته باشد.
[نساجی] سلول - یاخته - پیل الکتریکی - حفره
[ریاضیات] محفظه، مخزن، خانه، حجره، عنصر، سلول
[خاک شناسی] سلول دفن
[پلیمر] سلول

مترادف و متضاد

smallest living organism


باطری (اسم)
battery, cell, capacitor

پیل (اسم)
cell, bishop, elephant

خانه (اسم)
house, domicile, home, lodge, room, building, cell, shack, socket, quarterage

حفره (اسم)
hollow, hole, grave, cell, ditch, trench, pit, cavern, delve, socket, cavity, fossa, fovea, gutter, sinus, lacuna, loculus, pothole

سلول (اسم)
cell, cellule

یاخته (اسم)
cell

حجره (اسم)
chamber, cell

زندان تکی (اسم)
cell

سلول یکنفری (اسم)
cell

Synonyms: bacterium, cellule, corpuscle, egg, embryo, follicle, germ, haematid, microorganism, spore, unit, utricle, vacuole


small room, container


Synonyms: alcove, antechamber, apartment, bastille, booth, burrow, cage, cavity, chamber, cloister, closet, compartment, coop, crib, crypt, cubicle, den, dungeon, hold, hole, keep, lockup, nook, pen, receptacle, recess, retreat, stall, tower, vault


جملات نمونه

1. band cell
یاخته ی نواری

2. cancer cell
یاخته ی سرطانی

3. germ cell
یاخته ی زایشی

4. glia cell
یاخته ی چسبه ای

5. mature cell
یاخته های تکامل یافته

6. polar cell
یاخته ی سرالی،سلول قطبی

7. receptor cell
یاخته ی پذیرنده

8. tendon cell
یاخته ی تنودی

9. the cell doors were locked
درهای اتاق زندان قفل بودند.

10. condemned cell
اتاق زندانی محکوم به اعدام

11. ganglion cell
یاخته ی دژپیهی

12. a pigment cell
یاخته ی رنگیزه دار

13. the principle of cell division
قانون تقسیم یاخته ها

14. external forces that affect the cell
نیروهای برونی که یاخته را تحت تاثیر قرار می دهند

15. the external structure of a cell
ساختار بیرونی یک یاخته

16. the interior structure of a cell
ساختمان درونی یاخته

17. several prisoners were cooped up in the same cell
چندین زندانی در یک سلول کوچک حبس شده بودند.

18. he was allowed only the liberty of his prison cell
او فقط در سلول زندان خود آزادی عمل داشت.

19. a man who had been mewed up for years in a damp cell
مردی که سال ها در یک سلول مرطوب حبس شده بود.

20. DNA is stored in the nucleus of a cell.
[ترجمه ترگمان]DNA در هسته سلول نگهداری می شود
[ترجمه گوگل]DNA در هسته سلول ذخیره می شود

21. Guards rushed into his cell and strung him up.
[ترجمه ترگمان]نگهبانان به سلول او هجوم بردند و او را محکم به هم وصل کردند
[ترجمه گوگل]سپاه پاسداران را به سلولش رساند و به او حمله کرد

22. The cell is the unit of which all living organisms are composed.
[ترجمه ترگمان]سلول واحدی است که تمام موجودات زنده از آن تشکیل شده اند
[ترجمه گوگل]سلول واحد است که تمام موجودات زنده تشکیل می شوند

23. Digital cell phones offer more security, but the downside is that they have less power.
[ترجمه ترگمان]تلفن های همراه دیجیتال امنیت بیشتری را ارایه می دهند، اما عیب این است که آن ها قدرت کمتری دارند
[ترجمه گوگل]تلفن های همراه دیجیتال دارای امنیت بیشتری هستند، اما ناکامی این موضوع این است که آنها قدرت کمتری دارند

24. When I walked out of the prison cell towards the door leading to freedom, I have made it clear his own pain and resentment if not able to stay behind, so in fact I still in prison.
[ترجمه ترگمان]وقتی از سلول زندان به طرف دری که به سوی آزادی منتهی می شد رفتم، آن را از درد و رنجش خود بیرون کشیدم، حتی اگر بتوانم پشت سر هم بمانم، پس در حقیقت من هنوز در زندان هستم
[ترجمه گوگل]وقتی که من از سلول زندان به سوی درب منجر به آزادی شدم، اگر من قادر به پشت سر نگذاشتم، احساس درد و خشم خود را روشن می کردم، در واقع من هنوز در زندان هستم

25. He was stripped naked and left in a cell.
[ترجمه ترگمان]لخت شد و رفت تو یه سلول
[ترجمه گوگل]او برهنه شد و در سلول چپ گذاشت

26. They confined the prisoner in a cell.
[ترجمه ترگمان]آن ها زندانی را در سلول حبس کردند
[ترجمه گوگل]آنها زندانی را در یک سلول محدود کردند

27. The stage was designed to imitate a prison cell.
[ترجمه ترگمان]این مرحله برای تقلید از یک سلول زندان طراحی شده بود
[ترجمه گوگل]این مرحله برای تقلید یک سلول زندان طراحی شده است

cancer cells

یاخته‌های سرطانی


The cell doors were locked.

درهای اتاق زندان قفل بودند.


Each of the party cells had a separate boss.

هر یک از ریزیگان‌های حزب رئیس جداگانه‌ای داشت.


پیشنهاد کاربران

cell ( شیمی )
واژه مصوب: پیل
تعریف: وسیله‏ای شامل محلول برق‏کاف و دو الکترود که ولتاژ معینی تولید می کند

اتاقک

The smallest thing that live in our body

The smallest part of any living thing

انفرادی

تلفن موبایل
مثل:keep your cells off


در بیولوژی: سلول بدن
در بقیه موارد علم: واحد سازنده چیزی
در مواردی مثل police cell هم به معنی کانکس یا حجره یا اتاقک کوچک

blood brain cells
سلول های خونی مغزی

سلول

اتاق کوچک

سلول ( در بدن )

cell = سلول
EXAMPLE : The human body is composed of billions of small cells
بدن انسان از میلیارد ها سلول کوچک تشکیل شده است .

dictionary:👇
a small room for one or more persons in a prison or police station.
معنی:زندان
Try to learn the meaning of this word in English. 😊

( محاوره ) تلفن همراه، موبایل، همراه

علاوه بر مواردی که دوستان ارائه فرمودند، cell به معنای گروه، دسته، تعدادی افراد یا یگان شبه نظامی با نفرات کم نیز هست.

Cell towers . . . به معنی برج مخابراتی یا سلولی تلفن همراه


کلمات دیگر: