کلمه جو
صفحه اصلی

hue


معنی : نما، صورت، هیئت، فریاد، رنگ، چرده، شکل، تصویر
معانی دیگر : (در اصل) ظاهر، قیافه، برو رو، رنگ (به ویژه خواص مشخصی مانند طول موج و غیره که اجازه می دهد جای آن در طیف تعیین شود)، فام، دیز، گون، ته رنگ، هر یک از هفت رنگ طیف، بینابفام، (سایه های گوناگون رنگ بخصوص) سایه رنگ، داد، ظاهر، منظر

انگلیسی به فارسی

چرده، رنگ، شکل، تصویر، ظاهر، نما، صورت، هیئت، منظر


رنگ، شکل، فریاد، چرده، نما، تصویر، صورت، هيئت


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: any of the variations of color that occur at points on the spectrum; color as distinguished from shades of gray.
مشابه: color

(2) تعریف: a certain variation of a color; one particular color or tint, such as sky blue or robin's-egg blue; shade.
مترادف: cast, shade, tint, tone
مشابه: coloration

- I want paint of a slightly darker hue.
[ترجمه ترگمان] رنگ کمی تیره تر از آن می خواهم
[ترجمه گوگل] من می خواهم یک رنگ کمی تیره تر داشته باشم

(3) تعریف: color in general.
مترادف: color
مشابه: shade, tint, tone

- balloons of many hues
[ترجمه ترگمان] بادکنک های زیاد
[ترجمه گوگل] بالن های بسیاری از رنگ ها
اسم ( noun )
• : تعریف: a clamor or outcry, as of pursuit. (See hue and cry.)

• tint, any of the gradations of color; particular shade of a color; color; outcry, shouting
a hue is a colour; a literary word.

دیکشنری تخصصی

[شیمی] رنگ، فام
[سینما] ته رنگ - والور رنگی - ته رنگ
[عمران و معماری] فام
[کامپیوتر] رنگ . - سایه رنگ رنگ ( قرمز در مقابل سبز و نارنجی و.... ) نگاه کنید به HSB .
[برق و الکترونیک] پرده ی رنگ نام یک رنگ، مانند قرمز، زرد، سبز، آبی یا ارغوانی متناظر با طول موج غالب آن . سفید، سیاه، یا خاکستری در این رده نمی گنجند .
[نساجی] فام رنگ - رن ( به مفهوم فیزیکی ) - ته رنگ
[خاک شناسی] هیو
[پلیمر] فام
[روانپزشکی] فام . بعدی از احساس بینایی که بطور عمده با طول موج نور مطابقت می کند این اصطلاح به طور عمده با رنگ (color) معادل است و در واقع فام ها با نامهایی مثل آبی،سبز،قرمز،زرد و غیره مشخص می گردند. باید توجه نمود که فام ها در عین حال بطور ثانوی با دانه امواج نور هم ارتباط دارند. چون فام درک شده تا حدودی با شدت نور تغییر می یابد.

مترادف و متضاد

نما (اسم)
face, view, facing, index, air, front, exponent, visage, surface, hue, diagram, superficies

صورت (اسم)
face, invoice, figure, physiognomy, sign, aspect, form, visage, picture, shape, hue, file, roll, muzzle, list, schedule, effigy, roster, phase, facies

هیئت (اسم)
format, commission, physique, corps, astronomy, configuration, hue, attitude, panel, staff

فریاد (اسم)
call, clamor, cry, shout, noise, squawk, hue, outcry, bawl, scream, exclamation, squall, squeal, shriek, whoop, vociferance, hollo, vociferation

رنگ (اسم)
indigo, tune, grain, hue, paint, color, dye, tint, pigmentation, complexion, tincture, tinct, speckle

چرده (اسم)
hue, complexion

شکل (اسم)
likeness, figure, form, image, facet, rank, formation, shape, configuration, hue, gravure, vignette, medal, schema, shekel

تصویر (اسم)
likeness, description, portrayal, projection, form, image, picture, portrait, hue, icon, delineation, illustration, vignette, scenography

color, shade


Synonyms: aspect, cast, chroma, complexion, dye, tincture, tinge, tint, tone, value


جملات نمونه

1. hue and cry
1- (در اصل) فریاد هشدار دهنده ی کسانی که دزدی را تعقیب می کردند 2- سروصدا،داد و بیداد،های و هوی،هوار

2. a more somber hue
یک رنگ تیره تر

3. political parties of every hue
همه گونه احزاب سیاسی

4. i prefer a green of a darker hue
من سبز تیره تری را ترجیح می دهم.

5. Black will take no other hue.
[ترجمه ترگمان]به لک هم رنگ دیگری ندارد
[ترجمه گوگل]سیاه رنگ دیگر را نمی گیرد

6. Add orange paint to get a warmer hue.
[ترجمه ترگمان]رنگ نارنجی را به رنگ گرم تر اضافه کنید
[ترجمه گوگل]رنگ نارنجی را به رنگ گرم تر برسانید

7. The same hue will look different in different light.
[ترجمه ترگمان]همان رنگ در نور مختلف متفاوت خواهد بود
[ترجمه گوگل]همان رنگ در نورهای مختلف متفاوت خواهد بود

8. The workers raised a great hue and cry against the new rule.
[ترجمه ترگمان]کارگران رنگ بزرگی به خود گرفتند و بر علیه قانون جدید گریه کردند
[ترجمه گوگل]کارگران یک تصویر بزرگ و گریه علیه قانون جدید ایجاد کردند

9. His face took on an unhealthy whitish hue.
[ترجمه ترگمان]چهره اش از رنگ unhealthy به سفیدی می زد
[ترجمه گوگل]چهره او رنگی نجیب سفید پوشیده بود

10. There has been a great hue and cry about the council's plans to close the school.
[ترجمه ترگمان]در مورد برنامه های شورا برای بستن مدرسه، رنگ و فریاد زیادی وجود دارد
[ترجمه گوگل]در مورد برنامه های شورا برای بستن مدرسه، رنگ و بوی خوبی وجود دارد

11. Reese is in Hawaii, chasing maidens of dusky hue.
[ترجمه ترگمان]ریس در هاوایی است و maidens رنگ تیره را دنبال می کند
[ترجمه گوگل]ریس در هاوایی است، خائنانی از رنگ کتک خورده است

12. The bill has raised a hue and cry from the gay community.
[ترجمه ترگمان]این لایحه رنگ و فریاد جامعه همجنس گرا را افزایش داده است
[ترجمه گوگل]این لایحه از جامعه همجنسگرا تهیه شده است

13. But instead he returned to Hue as an organizer for an underground movement.
[ترجمه ترگمان]اما در عوض او به عنوان سازمان دهنده برای یک جنبش زیرزمینی برگشت
[ترجمه گوگل]اما او به جای سازماندهی یک جنبش زیرزمینی به عنوان Hue بازگشت

14. The taste suggests its Shirley Temple-ish hue is due to a splash of cranberry, though we're not sure.
[ترجمه ترگمان]مزه آن نشان می دهد که رنگ ish شرلی تمپل به خاطر پاشیدن قره قاط است، اگرچه ما مطمئن نیستیم
[ترجمه گوگل]طعم و مزه نشان می دهد رنگ Shirley معبد Ish به دلیل یک splash از کران بری، اگر چه ما مطمئن نیستیم

15. It is similar in hue and transparency to phthalocyanine green, but perhaps slightly less brash.
[ترجمه ترگمان]این رنگ مشابه به رنگ و شفافیت برای phthalocyanine سبز است، اما شاید کمی هم گستاخانه باشد
[ترجمه گوگل]این فتالوسیانین سبز شبیه رنگ و شفافیت است، اما شاید کمی کم رنگ تر باشد

political parties of every hue

همه‌گونه احزاب سیاسی


the hues and shades of twilight

رنگ‌ها و سایه‌روشن‌های شامگاهان


various hues of red

گونه‌های مختلف قرمز


I prefer a green of a darker hue.

من سبز تیره‌تری را ترجیح می‌دهم.


اصطلاحات

hue and cry

1- (در اصل) فریاد هشداردهنده‌ی کسانی که دزدی را تعقیب می‌کردند 2- سروصدا، دادوبیداد، های‌وهوی، هوار


پیشنهاد کاربران

رنگ

رنگ، پیگمنت، رنگ مایه

فام

غلظت رنگ

طیف رنگ،
طیف رنگی،
رنگ ( به ویژه خواص مشخصی مانند طول موج و غیره که اجازه می دهد جای آن در طیف تعیین شود )

hue ( noun ) = رنگ، فام، ته رنگ، تم رنگی/رای، عقیده، نظر

Definition = ( درجه ای از روشنایی ، تاریکی ، قدرت و غیره ) یک رنگ/یک نوع یا گروه متفاوت/

مترادف با کلمه : Color ( noun )

Example :
1 - In the Caribbean waters there are fish of every hue.
در آبهای کارائیب ماهی هایی با هر تم رنگی وجود دارد.
2 - Politicians of all hues wish to get sleaze off the agenda so that they can discuss the real issues.
سیاستمداران با هر عقیده ای مایلند که برنامه ها را از دستور کار خارج کنند تا بتوانند درباره مسائل واقعی بحث کنند.

hue ( شیمی )
واژه مصوب: فام
تعریف: مشخصه ای از رنگ که تعیین کنندۀ قرمز یا زرد یا آبی یا به رنگ دیگر بودن آن است|||* در صنعت جوهر، واژۀ shade به این معنا به کار می رود

نام رنگ، ته رنگ، رنگ مایه


کلمات دیگر: