کلمه جو
صفحه اصلی

organology


معنی : اندام شناسی، مبحی ساختمان موجودات الی
معانی دیگر : (بخشی از زیست شناسی که با ساختمان و کار اندام های حیوانی و گیاهی سروکار دارد) اندام شناسی، مبحک ساختمان موجودات الی

انگلیسی به فارسی

اندام شناسی، مبحث ساختمان موجودات الی


ارگانیسم، اندام شناسی، مبحی ساختمان موجودات الی


انگلیسی به انگلیسی

• science of the structure and function of organs of living things (biology)

مترادف و متضاد

اندام شناسی (اسم)
organography, organology

مبحی ساختمان موجودات الی (اسم)
organology

پیشنهاد کاربران

organology ( موسیقی )
واژه مصوب: سازشناسی
تعریف: دانش مربوط به شناخت ساختار و ویژگی های سازهای موسیقی


کلمات دیگر: