کلمه جو
صفحه اصلی

osculate


معنی : برخورد کردن، بوسیدن، تماس نزدیک حاصل کردن، صفات مشترک داشتن
معانی دیگر : (مزاح آمیز) بوسیدن، ماچ کردن

انگلیسی به فارسی

بوسیدن، تماس نزدیک حاصل کردن، برخورد کردن، صفات مشترک داشتن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: osculates, osculating, osculated
مشتقات: osculatory (adj.)
(1) تعریف: to be tangent; touch.

(2) تعریف: to kiss (used facetiously).

• kiss; touch a curved surface

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] بوسیدن

مترادف و متضاد

برخورد کردن (فعل)
meet, bop, knock up, osculate

بوسیدن (فعل)
osculate, kiss

تماس نزدیک حاصل کردن (فعل)
osculate

صفات مشترک داشتن (فعل)
osculate


کلمات دیگر: