کلمه جو
صفحه اصلی

refringent


معنی : شکننده، منکسر کننده، منکسر شده
معانی دیگر : انکساری، پس شکنی، شکستنی، وابسته به شکست (نور یا حرارت)

انگلیسی به فارسی

شکننده، منکسر کننده، منکسر شده


refringent، شکننده، منکسر کننده، منکسر شده


انگلیسی به انگلیسی

• refractive, causing refraction, causing rays of light or energy to bend as they pass from one medium into another

مترادف و متضاد

شکننده (صفت)
frail, fragile, brittle, frangible, friable, refringent, shivery

منکسر کننده (صفت)
refringent

منکسر شده (صفت)
refringent

پیشنهاد کاربران

چیزی که نور را تکسیر می کند ( مثل منشور که نور سفید را به نور های رنگی تجزیه میکند )


کلمات دیگر: