1. regressive taxes
مالیات های کاهشی
2. A regressive tax, like the poll tax, takes proportionately more of a poor person's income.
[ترجمه ترگمان]یک مالیات کاهنده، مانند مالیات رای گیری، نسبت به درآمد فرد فقیر بیشتر توجه می کند
[ترجمه گوگل]یک مالیات رگرسیون مانند مالیات نظرسنجی، درآمد ناشی از درآمد فقیر را نسبتا بیشتر می کند
3. The policy has been condemned as a regressive step.
[ترجمه ترگمان]این سیاست به عنوان یک گام regressive محکوم شده است
[ترجمه گوگل]این خط مشی به عنوان یک گام عقب افتاده محکوم شده است
4. This regressive behaviour is more common in boys.
[ترجمه ترگمان]این رفتار regressive در پسران رایج تر است
[ترجمه گوگل]این رفتار رگرسیونی در پسران رایج است
5. A regressive tax structure is one in which the average tax rate falls as income level rises.
[ترجمه ترگمان]یک ساختار مالیاتی regressive یکی است که در آن متوسط نرخ مالیات به عنوان افزایش سطح درآمد کاهش می یابد
[ترجمه گوگل]یک ساختار مالیاتی رگرسیون یکی است که در آن میانگین نرخ مالیات کاهش می یابد به عنوان سطح درآمد افزایش می یابد
6. Indirect taxes are, as a group, regressive, though this is not the case for all indirect taxes.
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه گوگل]مالیات غیر مستقیم، به عنوان یک گروه، رگرسیون است، اما این مورد برای همه مالیات غیر مستقیم نیست
7. I saw at first hand what a regressive prison regime does to prisoners.
[ترجمه ترگمان]من در ابتدا دیدم که یک رژیم prison به زندانیان چه می کند
[ترجمه گوگل]من از ابتدا متوجه شدم که یک رژیم رژیم رژیم به زندانیان چه می کند
8. It is reactionary and regressive to pretend that television does not exist.
[ترجمه ترگمان]آن ارتجاعی و regressive است تا وانمود کند که تلویزیون وجود ندارد
[ترجمه گوگل]این ارتجاعی و تلخ است که وانمود می کند که تلویزیون وجود ندارد
9. This is a regressive income tax.
[ترجمه ترگمان]این یک مالیات بر درآمد کاهنده است
[ترجمه گوگل]این یک مالیات بر درآمد است
10. Here are the roots of the regressive trends in adolescence and in adult life.
[ترجمه ترگمان]در اینجا ریشه های گرایش regressive در دوران نوجوانی و در زندگی بزرگسالی وجود دارد
[ترجمه گوگل]در اینجا ریشه های رگرسیون گرایی در نوجوانی و در زندگی بزرگسالان می باشد
11. Here, in the regressive, infantile wish for the perfect parent of early childhood lies the germ of the police state.
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه گوگل]در اینجا، در رگرسیونی، فرزندخواندگی برای والدین کامل از دوران کودکی، جوانه ای از وضعیت پلیس است
12. Critics point out that a sales tax is regressive, and supporters counter by suggesting that low-income taxpayers could get rebates.
[ترجمه ترگمان]منتقدان می گویند که مالیات بر فروش regressive است و حامیان با این پیشنهاد که مالیات دهندگان کم درآمد می توانند تخفیف پیدا کنند، مخالف هستند
[ترجمه گوگل]منتقدان خاطر نشان کردند که مالیات بر فروش رکود است و حامیان پیشنهاد می دهند که مالیات دهندگان کم درآمد می توانند تخفیف های خود را دریافت کنند
13. Non-domestic rates are also regressive but various measures have sought to ease the burden.
[ترجمه ترگمان]نرخ های غیر داخلی نیز کاهنده هستند اما اقدامات مختلف به دنبال کاستن از بار هستند
[ترجمه گوگل]نرخ های غیر داخلی نیز رگرسیون هستند، اما اقدامات مختلف برای کاهش بار نیاز دارند
14. John Gibson highlights the regressive aspects of recent local government financial reform, and predicts dire consequences for the urban poor.
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه گوگل]جان گیبسون جنبه های رگرسیونی از اصلاحات مالی اخیر دولت محلی را برجسته می کند و عواقب ناگوار برای فقیر شهری را پیش بینی می کند