کلمه جو
صفحه اصلی

now


معنی : فعلا، حالا، اکنون، اینک، در این لحظه، هان
معانی دیگر : ایدون، حالیا، همین الان، چند لحظه پیش، همین حالا، هم اکنون، (در بیان درخواست یا امر یا پند) خوب، دیگه، پس حالا، (به نشان رفتن از یک نکته به نکته ی جدید یا برای تاکید) خاطر نشان می شود، باید توجه داشت که، هان، گاهی، برخی، آنگاه، در آن هنگام، از اکنون، از حال، از این، (معمولا با: that) حال که، اکنون که، از آنجایی که، کنونی، مربوط به حال، رایج، زمان حال

انگلیسی به فارسی

حالا، اکنون، فعلا، در این لحظه، هان، اینک


انگلیسی به انگلیسی

اختصار ( abbreviation )
• : تعریف: abbreviation of "National Organization for Women."

• american feminist organization that promotes gender equality and women's rights
present time, present moment
immediately; at this moment, at this time; in these days; in the present conditions; in the moments just preceding
so, inasmuch as; since
you use now to refer to the present time, often in contrast to the past or the future.
you also use now or now that when you are talking about the effect of an event or change.
now also means as a result of what recently happened.
in stories, you can use now to contrast a situation with an earlier one.
you can also use now in stories to introduce important or surprising information.
if you say that something will happen any day now or any time now, you mean that it will happen very soon.
just now means a very short time ago.
if something happens now and then, every now and then, or now and again, it happens occasionally, but not often or regularly.

مترادف و متضاد

فعلا (قید)
actually, indeed, now, presently, nonce

حالا (قید)
now, at present, in a moment

اکنون (قید)
now, here

اینک (قید)
now

در این لحظه (قید)
now

presently


Synonyms: any more, at once, at the moment, at this moment, at this time, away, directly, first off, forthwith, here and now, immediately, in a minute, in a moment, in nothing flat, instanter, instantly, just now, like now, momentarily, nowadays, on the double, PDQ, promptly, pronto, right away, right now, soon, straightaway, these days, this day, today


Antonyms: future, later, past


جملات نمونه

1. now and then
گاه به گاه،گاه و بیگاه

2. now as the president he was under the spotlight
اکنون به عنوان رئیس جمهور مورد توجه همه بود.

3. now be a good boy and do as i tell you
دیگه پسر خوبی باش و هرچه می گم انجام بده !

4. now don't make me angry!
دیگه منو کلافه نکن !

5. now he has gotten the bug for stamp collecting
حالا دچار خوره ی تمبر جمع کردن شده.

6. now he is better, he can go back to school
اکنون که حالش بهتر است می تواند به مدرسه باز گردد.

7. now hear this!
حالا گوش بده !

8. now hercules be thy speed, young man
(شکسپیر) اکنون الهی که هرکول یار تو باشد ای جوان.

9. now i am going to dive too, here goes!
حالا منهم شیرجه می روم - هرچه بادا باد!

10. now i can see why she was worried
حالا می فهمم چرا نگران بود.

11. now i find that i have been wrong
اکنون درمی یابم که در اشتباه بوده ام.

12. now is the time to act
اکنون هنگام عمل است.

13. now is the time to decide
اکنون هنگام تصمیم گیری است.

14. now it is hot, then it is freezing
یک وقت هوا گرم است و وقت دیگر یخبندان.

15. now my mother's interest had switched to my health
در آن هنگام علاقه ی مادرم معطوف شده بود به سلامتی من.

16. now plants are shooting out buds
اکنون گیاهان شکوفه درمی آورند.

17. now that he is dead, who takes care of his family?
حالا که مرده است چه کسی از زن و بچه اش نگهداری می کند؟

18. now that peace reigns over the night
اکنون که آرامش بر شب حکفرماست

19. now that the children are gone, i can write in peace
حال که بچه ها رفته اند می توانم با آسودگی به نگارش بپردازم.

20. now that the parents are dead, what will become of the children?
حال که والدین مرده اند بچه ها چه خواهند شد؟

21. now that you are ready we can go
حالا که آماده ای می توانیم برویم.

22. now the camera is rolling
حالا دوربین (فیلمبرداری) مشغول کار است.

23. now the court will hear your testimony
اکنون دادگاه شهادت شما را استماع خواهد کرد.

24. now they put the passengers in lifeboats
آنگاه مسافران را سوار قایق های نجات کردند.

25. now this central nerve can be seen in all the vertebrates we have examined
خاطر نشان می شود که این عصب مرکزی در کلیه ی مهره دارانی که مورد آزمایش قرار دادیم دیده می شود.

26. now we must deal with our main business which is . . .
حال باید بپردازیم به کار اصلی مان که عبارت است از . . .

27. now you can lay open all your plans
اکنون می توانی همه ی نقشه های خود را آشکار کنی.

28. now and then (now and again)
گاهی،گهگاه،گاه و بیگاه،برخی اوقات

29. now you see it, now you don't
حالا آنرا می بینی و سپس آنرا نمی بینی،یک دفعه غیبش می زند

30. even now
هم اکنون،حتی حالا

31. from now on, callers will have to dial seven numbers
از این پس کسانی که تلفن می زنند باید هفت شماره بگیرند.

32. he now occupies the post of manager
اکنون مقام مدیریت را به عهده دارد.

33. i now live in san diego
من اکنون در سان دیاگو زندگی می کنم.

34. i now pronounce this couple man and wife
اکنون این زوج را زن و شوهر اعلام می کنم.

35. i now realize my mistakes with the benefit of hindsight
با استفاده از پس نگری اکنون به اشتباهات خود پی می برم.

36. right now
همین حالا

37. right now we must chart our course to prosperity
ما باید از هم اکنون طرح رسیدن به آبادانی را بریزیم.

38. the now point of view
دیدگاه متداول

39. every now and then (or every so often)
گاه و بیگاه،گهگاه،گاهی،هر چند گاه

40. just now
هم اکنون،الان،الساعه

41. right now
هم اکنون،درست همین حالا،الان

42. until now
تاکنون،تاحالا

43. doctors are now more circumspect about contagious diseases
دکترها اکنون در مورد بیماری های مسری محتاطترند.

44. he is now resting in peace
او اکنون فوت کرده است.

45. he is now the mouthpiece of the party
او اکنون بلندگوی حزب شده است.

46. he is now writing a new book
حالا دارد یک کتاب تازه می نویسد.

47. he was now well launched on a law career
او اکنون در یک شغل قضایی برای خود جا گرفته بود.

48. it's spring now
اکنون بهار است.

49. she is now in the evening of her life
او اکنون دوران پیری خود را می گذراند.

50. that desert now bristles with factories
آن صحرا اکنون پر از کارخانه است.

51. the people now decided to choose him as leader
آنگاه مردم تصمیم گرفتند او را به رهبری برگزینند.

52. the scene now being enacted in the courtroom
صحنه ای که اکنون در دادگاه در شرف اجرا می باشد.

53. the street now extends three kilometers beyond the station
خیابان اکنون تا سه کیلومتر فراتر از ایستگاه ادامه دارد.

54. they are now engineering bigger and faster ships
اکنون دارند کشتی های بزرگتر و تندروتری را برنامه ریزی می کنند.

55. up to now
تاکنون

56. we can now compute the distance between the moon and the earth accurately
اکنون می توانیم فاصله ی ماه از زمین را دقیقا محاسبه کنیم.

57. we will now go to the next part of my speech
اکنون می رویم به بخش بعدی سخنرانی بنده.

58. any day now
به زودی،همین روزها

59. alamoot castle is now in ruins
قلعه ی الموت اکنون خرابه است.

60. all roads are now slick with ice
اکنون یخ همه ی جاده ها را لیز کرده است.

61. five years from now
پنج سال دیگر

62. he is busy now
او اکنون سرش شلوغ است.

63. he is changeable, now happy, now sad
او دمدمی است: گاهی شاد و گاهی غمگین

64. he left just now
او هم اکنون رفت.

65. he left just now
او هم اکنون رفت.

66. his discovery is now the center of the medical stage
کشف او اکنون از نظر پزشکی بسیار مورد توجه است.

67. his government is now firmly entrenched and it would be difficult to overthrow it
دولت او اکنون سخت استقرار یافته است و بر انداختن آن مشکل خواهد بود.

68. his paintings have now become quite scarce
نقاشی های او اکنون بسیار کمیاب شده اند.

69. his soul is now in heaven
اکنون روح او در بهشت است.

He is busy now.

او اکنون سرش شلوغ است.


He is now writing a new book.

حالا دارد یک کتاب تازه می‌نویسد.


Now is the time to decide.

اکنون هنگام تصمیم‌گیری است.


I feel all right now.

حالا حالم خوب است.


can I open the window now?

آیا حق دارم حالا پنجره را بازکنم؟


He left just now.

او هم اکنون رفت.


we were talking of you just now!

همین الان داشتیم حرف تو را می‌زدیم!


now hear this!

حالا گوش بده!


now don't make me angry!

دیگه منو کلافه نکن!


Now be a good boy and do as I tell you!

دیگه پسر خوبی باش و هرچه می‌گم انجام بده!


Now this central nerve can be seen in all the vertebrates we have examined.

خاطر‌نشان می‌شود که این عصب مرکزی در کلیه‌ی مهره‌دارانی که مورد آزمایش قرار دادیم،دیده می‌شود.


Now, in my opinion, this point of view is false.

باید متذکر شوم که این دیدگاه از نظر من مردود است.


he is changeable, now happy, now sad

او دمدمی است: گاهی شاد و گاهی غمگین


The scenery along the road was beautiful, now green an lush, now dry and bare.

مناظر میان راه زیبا بودند: برخی سرسبز و خرم و برخی خشک و لخت.


The people now decided to choose him as leader.

آنگاه مردم تصمیم گرفتند او را به رهبری برگزینند.


Now they put the passengers in lifeboats.

آنگاه مسافران را سوار قایق‌های نجات کردند.


a good many years ago now, when I was a college student

سالها پیش از این، وقتی که دانشجو بودم


This tower has stood for several centuries now.

این برج از چندین قرن پیش از این برپا بوده است.


Now that you are ready we can go.

حالا که آماده‌ای می‌توانیم برویم.


Now he is better, he can go back to school.

اکنون که حالش بهتر است، می‌تواند به مدرسه باز گردد.


the now point of view

دیدگاه متداول


He is more interested in the now than in the future.

او به حال بیشتر توجه دارد تابه آینده.


اصطلاحات

now and then (now and again)

گاهی، گهگاه، گاه‌وبیگاه، برخی اوقات


right now

هم‌اکنون، درست همین حالا، الان


now you see it, now you don't

حالا آن را می‌بینی و سپس آن را نمی‌بینی، یک‌دفعه غیبش می‌زند


پیشنهاد کاربران

از آن پس

در حال حاضر

الان

قید تشخیص فعل حال استمراری

همین اکنون 🇩🇰

الان. در حال حاضر. . .

الان، حالا

اکنون، الان، حالا، درحال حاضر، فعلا

حالا ، اکنون

همین الان

حالا دیگر، اکنون دیگر

دیگه
he won't be needing any loans now?
آیا او دیگر به هیچ وامی نیاز نداره؟

در ابتدای جمله، به عنوان پل ارتباطی نکات قبل و جدید :
پس حالا، ( به نشان رفتن از یک نکته به نکته ی جدید یا برای تاکید ) خاطر نشان می شود، باید توجه داشت که

به معنی حالا

میلاد علی پور وقتی بلد نیسی باید یه چیزی بگی حتما گمراه کنی بقیرو ؟
از الان به بعد from now on از ان پس که تو میگی میشه after it

Adj:
INFORMAL

excitingly new



در آن وقت/ در آن موقع [وقتی فعل جمله گذشته باشد].

زمانه ٔ حال

- در چنین حالتی. . .
- در چنین وضعیتی. . .

تو ترجمه اگه:
البته
به یاد داشته باشید
بیارید بهتره و متنتون روون تر میشه

now that حال که

قید now به معنای الان، حالا، هم اکنون
قید now اشاره به زمان حال و وقایعی که در زمان حال اتفاق می افتد، دارد. مثال:
. that's all for now ( برای الان [فعلا] کافی است. )

منبع: سایت بیاموز


کلمات دیگر: