کلمه جو
صفحه اصلی

outstretch


معنی : بسط، توسعه دادن، استراحت کردن
معانی دیگر : گشاد کردن، گسترده یا دراز کردن

انگلیسی به فارسی

استراحت کردن، توسعه دادن، بسط


فراتر رفتن، بسط، استراحت کردن، توسعه دادن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: outstretches, outstretching, outstretched
(1) تعریف: to stretch or stretch out.
مشابه: extend

- She came toward us, outstretching her arms.
[ترجمه ترگمان] او به طرف ما آمد و دستش را به سوی ما دراز کرد
[ترجمه گوگل] او به سوی ما آمد، دستانش را بالا کشید

(2) تعریف: to reach beyond.
مشابه: overreach

• extend (a hand or an arm); stretch out; spread out

مترادف و متضاد

بسط (اسم)
amplification, extension, development, expansion, stretch, auxesis, outspread, outstretch

توسعه دادن (فعل)
increase, enlarge, expand, develop, extend, outstretch

استراحت کردن (فعل)
retire, rest, lair, lie up, outstretch, lie off, lie down, unbuckle, lie by

جملات نمونه

1. He ran up to her, his arms outstretched.
[ترجمه ترگمان]به سوی او دوید، دست هایش را دراز کرده بود
[ترجمه گوگل]او به طرف او رفت، دستانش را بالا برد

2. He sat down with his lame leg outstretched.
[ترجمه ترگمان]پای چلاق خود را دراز کرد و نشست
[ترجمه گوگل]او با پاهای لنگش بیرون زد

3. My rude behaviour outstretched his patience.
[ترجمه ترگمان]رفتار خشن من صبر و شکیبایی او را از هم باز کرده بود
[ترجمه گوگل]رفتار بی ادبانه او صبر و شکیبایی شما را تحمل کرد

4. The boy took his mother's outstretched hand.
[ترجمه ترگمان]پسر دست دراز مادرش را گرفت
[ترجمه گوگل]پسر دست خود را از دست مادر مادر برد

5. David delivered Holly gratefully into the woman's outstretched arms.
[ترجمه ترگمان]دیوید هالی را با تشکر از بازوان گشاده زن بیرون آورد
[ترجمه گوگل]دیوید هولی را به تحرکات زنانه تسلیم کرد

6. She put some pesos into the little girl's outstretched hand.
[ترجمه ترگمان]سپس چند پز را به دست دختر کوچک دخترک داد
[ترجمه گوگل]او بعضی از pesos ها را به دست بیرون دختر کوچولو گذاشت

7. She took her father's outstretched hand.
[ترجمه ترگمان]دست دراز پدرش را گرفت
[ترجمه گوگل]او دست دست پدرش را گرفت

8. The girl's arms were outstretched as she tried to catch the ball.
[ترجمه ترگمان]در حالی که سعی می کرد توپ را بگیرد، بازوان دختر باز شده بودند
[ترجمه گوگل]سلاح های دخترانه هنگامی که او سعی در گرفتن توپ داشت، بیرون رفت

9. He lay outstretched on the grass.
[ترجمه ترگمان]روی علف ها دراز کشیده بود
[ترجمه گوگل]او در چمن چیده شده است

10. The old lady rushed to greet him, arms outstretched .
[ترجمه ترگمان]پیرزن به سوی او دوید، دست هایش را دراز کرده بود
[ترجمه گوگل]بانوی پیر عجله کرد تا او را تبریک بگوید، بازوها را باز کرد

11. She came to Anna her arms outstretched.
[ترجمه ترگمان]به سوی آنا آمد و دستش را دراز کرد
[ترجمه گوگل]او به انا بازوهایش را کشید

12. He ran towards her with arms outstretched / with outstretched arms.
[ترجمه ترگمان]با بازوانی گشاده و گشوده به سوی او دوید
[ترجمه گوگل]او به طرف او به طرف اسلحه کشانده و با سلاح های بلند پرواز کرد

13. She walked towards him with her hand outstretched to take his.
[ترجمه ترگمان]به سوی او رفت و دستش را دراز کرد تا او را بگیرد
[ترجمه گوگل]او به طرف او رفت و دستش را بلند کرد تا او را بگیرد

14. Percy was lying prostrate, his arms outstretched and his eyes closed.
[ترجمه ترگمان]پرسی روی زمین افتاده بود دست هایش را دراز کرده بود و چشمانش بسته بود
[ترجمه گوگل]پرسی دروغ می گریزد، سلاح هایش گسترش یافته و چشمانش بسته شده است

15. She ran to meet them with outstretched arms.
[ترجمه ترگمان]با دست های گشوده به استقبال آن ها دوید
[ترجمه گوگل]او فرار کرد تا با اسلحه های بلند روبرو شوند

پیشنهاد کاربران

کشیدن


کلمات دیگر: