کلمه جو
صفحه اصلی

levity


معنی : سرسری، سبکی، سبک سری، رفتار سبک، لوسی
معانی دیگر : جلفی، شادی بی موقع یا نابرازنده، بی وفایی، دمدمی مزاجی

انگلیسی به فارسی

سبک، سبک سری، رفتار سبک، لوسی


سبک، سبک سری، سبکی، سرسری، رفتار سبک، لوسی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: levities
• : تعریف: a lack of seriousness; light, humorous, or foolish behavior or attitude.
مترادف: flightiness, foolery, frivolity, giddiness, lightness, play, silliness, whimsy
متضاد: gravity, seriousness
مشابه: gaiety, hilarity, jollity

- A funeral is no time for levity.
[ترجمه ترگمان] مراسم تدفین وقتی برای سبک سری نیست
[ترجمه گوگل] مراسم تشییع جنازه هیچ وقت برای تردد نیست

• lack of seriousness, frivolity, flightiness, silliness
levity is behaviour in which someone treats serious matters in a light-hearted way; a formal word.

مترادف و متضاد

سرسری (اسم)
frivolity, inadvertence, carelessness, negligence, neglect, levity, flippancy, inadvertency

سبکی (اسم)
frivolity, legerity, levity, flippancy, lightness, portability, nimbleness

سبک سری (اسم)
frivolity, stupidity, levity, light-headedness

رفتار سبک (اسم)
levity

لوسی (اسم)
levity

funniness, silliness


Synonyms: absurdity, amusement, buoyancy, facetiousness, festivity, fickleness, flightiness, flippancy, folly, foolishness, frivolity, giddiness, happiness, high spirits, hilarity, jocularity, laughs, lightheartedness, mirth, picnic, pleasantry, repartee, trifling, triviality, volatility, wit


Antonyms: gravity, seriousness


جملات نمونه

1. Your levity is unseemly at this time.
[ترجمه ترگمان]سبک سری شما در این موقع زشت است
[ترجمه گوگل]در این زمان، کشش شما غیر قابل تشخیص است

2. His remarks injected a note of levity into the proceedings.
[ترجمه ترگمان]اظهارات وی به سبکی و سبکی در جریان دادرسی گنجانده شده بود
[ترجمه گوگل]اظهارات او یک یادداشتی را برای رسیدگی به پرونده درج کرده است

3. At the time, Arnold had disapproved of such levity.
[ترجمه ترگمان]در آن زمان، آرنولد با چنین سبک سری برخورد نکرده بود
[ترجمه گوگل]در آن زمان، آرنولد از چنین تردیدی ناراضی بود

4. Dr. Watkins brought some much-needed levity into his lecture on economic theory.
[ترجمه ترگمان]دکتر واتکینز به سخنرانی خود در باره نظریه اقتصادی نیاز بسیار زیادی را به ارمغان آورد
[ترجمه گوگل]دکتر واتکینز در مورد سخنرانی خود در مورد نظریه اقتصادی، دستخط بسیار مورد نیاز را به دست آورد

5. His stepbrother, half-scandalized and wholly impressed by Herbert's levity, never forgot the episode.
[ترجمه ترگمان]برادر ناتنی - برادر ناتنی - هربرت در این مورد کاملا تحت تاثیر levity هربرت قرار گرفته بود و هیچ وقت آن قسمت را فراموش نکرده بود
[ترجمه گوگل]پدربزرگش، نیمه رسوایی و کاملا تحت تاثیر قرار دادن هربرت، هرگز قسمت را فراموش نکرد

6. The captain looked shocked at this levity but complied.
[ترجمه ترگمان]سروان یکه خورد اما اطاعت کرد
[ترجمه گوگل]کاپیتان در این حرکت تند و تیز بود اما به تدبیر رسید

7. It was a moment of levity amid tough trade negotiations.
[ترجمه ترگمان]در میان مذاکرات سخت تجاری، این یک لحظه سبک بود
[ترجمه گوگل]در میان مذاکرات سختگیرانه تجارت لحظه ای از لحظه ای بود

8. To her natural levity of disposition, her enterprise brought less of terror than of pleasurable excitement.
[ترجمه ترگمان]با سبک سری طبیعی اش، کاری که انجام داده بود، کم تر از آن بود که از هیجان لذت ببرد
[ترجمه گوگل]اوضاع طبیعی خود را از دست داد، سرمایه گذاری او کمتر از ترحم از هیجان لذت بخش بود

9. But what the authors mean by " levity " is really a sense of " lightness. "
[ترجمه ترگمان]اما آنچه که نویسندگان به سبک \"سبکی\" می گویند واقعا \"سبکی\" است
[ترجمه گوگل]اما آنچه که نویسندگان به معنای 'levity' هستند، واقعا حس 'سبکی' است '

10. It also reintroduces much-needed levity to an act that can be overbearingly self-serious.
[ترجمه ترگمان]این سبک همچنین به سبکی لازم برای عملی که می تواند خود را جدی و جدی تلقی کند، نیاز دارد
[ترجمه گوگل]این همچنین مجددا مورد توجه قرار می گیرد که به یک اقدام است که می تواند بسیار جدی باشد

11. Even that didn't work out, providing the first levity in days. Just as the commencement speaker, hometown mayor Walter Washington, got up to speak, a tremendous storm cloud came out.
[ترجمه ترگمان]حتی آن هم عملی نشد، و اولین levity را در چند روز فراهم کرد درست همان طور که سخنران شروع به صحبت کرد، شهردار شهر والتر واشینگتون از جا برخاست تا صحبت کند، یک ابر توفانی عظیم بیرون آمد
[ترجمه گوگل]حتی این کار را انجام نداد، اولین بار در روزها ارائه شد والتر واشنگتن، شهردار زادگاهش، همانطور که سخنران آغاز شد، صحبت کرد، یک ابر طوفان شدید بیرون آمد

12. It was cruel levity in you to do that.
[ترجمه ترگمان]این کار ناشیانه ای بود که تو این کار رو کردی
[ترجمه گوگل]برای انجام این کار، شما را مجذوب خود کرد

13. Disapproving of any attempt at levity, the constant killjoy doesn't have fun at work and doesn't think anyone else should either.
[ترجمه ترگمان]در هر تلاشی که به سبک سبکی داشته باشد، the دائمی در کار سرگرمی ندارد و فکر نمی کند که کس دیگری هم این کار را بکند
[ترجمه گوگل]کتک زدن پایدار هر گونه تلاش برای رسیدن به اهدای خون، سرگرم کننده در کار نیست و فکر نمی کند که دیگر کسی نیز باشد

14. I am sure foreigners must think our levity is baffling.
[ترجمه ترگمان]من مطمئنم که خارجیان باید فکر کنند که سبک ما baffling است
[ترجمه گوگل]من مطمئن هستم که خارجی ها باید فکر کنند که حرکت ما مختل کننده است

پیشنهاد کاربران

شوخ طبعی

شوخی. سبک سری
as an attempt to introduce a note of levity, the words were a disastrous flop

۱ - شوخ طبعی ( با بار مثبت ) something that lightens the mood
People want moments of levity, and simple pleasures in this emotionally
. and financially challenging time
۲ - ( بار منفی ) شوخی که بجا و مناسب موقعیت و شرایط نیست
لودگی، سبک سری
شوخی نابجا
humor that's not appropriate to the occasion


کلمات دیگر: