کلمه جو
صفحه اصلی

ostensible


معنی : نمایان، صوری، قابل نمایش
معانی دیگر : نشان دادنی، قابل ارائه، نمایاندنی، ظاهری، وانمودی، وانمودین

انگلیسی به فارسی

ظاهری، صوری، نمایان، قابل نمایش


نمایان، ظاهر، قابل نمایش، صوری


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: ostensibly (adv.)
• : تعریف: apparent or stated, as opposed to real or true.
مترادف: apparent, claimed, outward, seeming
متضاد: actual, genuine
مشابه: external, nominal, obvious, presumed, professed, purported, superficial, supposed, surface

- Her ostensible interest is friendly concern, but her real aim is gathering gossip.
[ترجمه ترگمان] علاقه ظاهری او دوستانه است، اما هدف واقعی اش این است که شایعات را جمع و جور کند
[ترجمه گوگل] منافع قابل توجه او نگرانی دوستانه است، اما هدف واقعی او جمع آوری شایعات است

• appearing to be true; professed to be a certain way (but often having hidden meaning or intent)
ostensible is used to refer to things that seem or are said to be the case, but which you think are probably not the case; a formal word.

مترادف و متضاد

نمایان (صفت)
seeming, visible, dominant, egregious, ostensible

صوری (صفت)
exterior, formal, simulated, superficial, ostensible, nominal, simulative, factitious, factitive

قابل نمایش (صفت)
ostensible

alleged, supposed


Synonyms: apparent, avowed, colorable, demonstrative, exhibited, illusive, illusory, likely, manifest, notable, outward, plausible, pretended, professed, purported, quasi, seeming, semblant, so-called, specious, superficial


Antonyms: improbable, obscure, unlikely, vague


جملات نمونه

The ostensible reason for his trip to Kashan was to purchase rugs but his real reason was to see his fiancée.

دلیل ظاهری سفر او به کاشان خرید قالی بود؛ ولی دلیل واقعی آن دیدن نامزدش بود.


1. the ostensible reason for his trip to kashan was to purchase rugs but his real reason was to see his fiancée
دلیل ظاهری سفر او به کاشان خرید قالی بود ولی دلیل واقعی آن دیدن نامزدش بود.

2. send me two letters--one confidential, another ostensible
دو نامه برایم بفرست - یکی محرمانه و دیگری برای نشان دادن به دیگران.

3. Their ostensible goal was to clean up government corruption, but their real aim was to unseat the government.
[ترجمه ترگمان]هدف ظاهری آن ها پاک سازی فساد دولت بود، اما هدف واقعی آن ها سرنگونی دولت بود
[ترجمه گوگل]هدف مشخص آنها تمیز کردن فساد دولتی بود، اما هدف واقعی آنها این بود که دولت را کنار بگذارند

4. The ostensible reason for his absence was illness, but everyone knew he'd gone to a football match.
[ترجمه ترگمان]دلیل ظاهری for بیماری او بود، اما همه می دانستند که او به یک مسابقه فوتبال رفته است
[ترجمه گوگل]علت ظاهری برای غیبت او بیماری بود، اما همه می دانستند که او به یک مسابقه فوتبال رفته است

5. The ostensible reason wasn't the real reason.
[ترجمه ترگمان]دلیل ظاهری آن ها دلیل واقعی نبود
[ترجمه گوگل]علت ظاهری دلیل واقعی نبود

6. The ostensible reason for his resignation was ill health.
[ترجمه ترگمان]دلیل ظاهری او برای استعفای او بیمار بود
[ترجمه گوگل]علت ظاهری برای استعفای او وضعیت بدی بود

7. The ostensible reason for this outlay was that kerosene was the lighting fuel of the poor.
[ترجمه ترگمان]دلیل ظاهری این هزینه این بود که نفت، سوخت روشنایی فقرا بود
[ترجمه گوگل]دلیل قابل توجه این هزینه ها این بود که نفت سفید سوخت روشنایی فقرا بود

8. This makes even more nonsensical its ostensible reasons for the land invasions.
[ترجمه ترگمان]این موضوع حتی به دلیل دلایل ظاهری آن برای تهاجم زمینی بیشتر است
[ترجمه گوگل]این باعث می شود حتی بیشتر بی عاطفه دلایل ظاهری خود را برای حمله به زمین است

9. Does Astrophil, who is the ostensible author, mean he loves truth or that it is true he is in love?
[ترجمه ترگمان]آیا Astrophil، که نویسنده ظاهری است، به این معنی است که او حقیقت را دوست دارد یا اینکه او عاشق است؟
[ترجمه گوگل]آیا Astrophil، که نویسنده قابل ذکر است، به این معنی است که او عاشق حقیقت است یا اینکه درست است که او در عشق است؟

10. The ostensible reason was Mr Moussa's supposedly unauthorised dialogue with representatives of the main radical religious group, the Jamaat Islamiya.
[ترجمه ترگمان]دلیل ظاهری آقای موسی، گفتگوی غیرمجاز با نمایندگان گروه اصلی مذهبی رادیکال جماعت اسلامیه بود
[ترجمه گوگل]دلایل ظاهری گفتگو مناظره آمیز آقای موسوس با نمایندگان گروه اصلی مذهبی رادیکال، جامع اسلامیه بود

11. These experiences left him skeptical of the ostensible benefits of closing the glass subsidiary.
[ترجمه ترگمان]این تجربیات او را به مزایای ظاهری بستن تابعه شیشه شک داشتند
[ترجمه گوگل]این تجربیات او را از مزایای ظاهری بسته شدن شرکت تابعه شیشه ای شکایت کرد

12. Ornate as they are, these ostensible and material are after all nothingness for life.
[ترجمه ترگمان]این ظاهری و مادی آن طور که هست پس از همه پوچ و پوچ است
[ترجمه گوگل]پس از آن، آنها را بسختی، این ظاهری و مواد بعد از همه چیز برای زندگی بی معنی است

13. Dickinson's poetry, despite its ostensible formal simplicity, is remarkable for its variety, subtlety and richness.
[ترجمه ترگمان]اشعار دیکنسون علی رغم سادگی ظاهری ظاهری آن، به خاطر تنوع، ظرافت و غنای آن، قابل توجه است
[ترجمه گوگل]شعر دیکنسون، علیرغم سادگی رسمی ظاهری آن، به خاطر تنوع، ظرافت و ثروتش قابل توجه است

14. Though there are some ostensible differences, they are essentially complimentary in politics which laid the theoretical foundation for the moral politics of feudalist society.
[ترجمه ترگمان]اگر چه برخی تفاوت های ظاهری وجود دارد، آن ها اساسا از سیاست تعریف می کنند که اساس نظری سیاست اخلاقی جامعه feudalist را پی ریزی می کند
[ترجمه گوگل]اگرچه برخی تفاوت های قابل ملاحظه ای وجود دارد، اما آنها اساسا در سیاست هایی هستند که مبنای تئوریکی برای سیاست اخلاقی جامعه فئودالیسم را به وجود آورده اند

Send me two letters--one confidential, another ostensible.

دو نامه برایم بفرست - یکی محرمانه و دیگری برای نشان دادن به دیگران.


پیشنهاد کاربران

غیر واقعی

صفت:
stated or appearing to be true, but not necessarily so. بیان ظاهرا درست ، اما لزوما چنین نیست.
"the real dispute which lay behind the ostensible complaint""اختلافات واقعی که در پشت شکایت ظاهری قرار دارد"

ظاهرا واقعی و درست

ظاهری
صوری

سطحی


کلمات دیگر: