کلمه جو
صفحه اصلی

scolding


معنی : سرزنش، چوبکاری
معانی دیگر : چوبکاری، سرزنش

انگلیسی به فارسی

تکان دادن، سرزنش، چوبکاری


چوبکاری، سرزنش


انگلیسی به انگلیسی

• admonishment, reproof, reprimand; instance of using insulting or abusive language

مترادف و متضاد

سرزنش (اسم)
snub, vituperation, blame, reproach, reproof, raillery, remonstrance, railing, rebuke, scolding, twit, condemnation, chiding, disapprobation, sarcasm, conviction, demerit, deprecation, reprimand, reprehension

چوبکاری (اسم)
scolding

جملات نمونه

1. I gave him a good scolding.
[ترجمه ترگمان]من او را سرزنش کردم
[ترجمه گوگل]من او را به خوبی برگردانده ام

2. He was humbled by her good scolding.
[ترجمه ترگمان]او از سرزنش و سرزنش خود شرمنده شده بود
[ترجمه گوگل]او با دست و پا زدن خوبش فروتن شد

3. His mother dealt him a severe scolding.
[ترجمه ترگمان]مادرش به او پرخاش کرد
[ترجمه گوگل]مادرش او را به شدت نگران کرد

4. I got a scolding from my mother.
[ترجمه Learner] من توسط مادرم سرزنش شدم
[ترجمه ترگمان] مادرم رو سرزنش کردم
[ترجمه گوگل]من از مادرم دزدیدم

5. Every scolding that girl gets just seems to glance off her.
[ترجمه ترگمان]هر کسی که اون دختر رو سرزنش می کنه به نظر می رسه بهش نگاه می کنه
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد هر گلوله ای که این دختر به نظر می رسد، از او چشم پوشی می کند

6. He caught a scolding from his father.
[ترجمه عابدی] او گرفتار سرزنشها ی پدرش شده است
[ترجمه ترگمان]او به پدرش فحش داد
[ترجمه گوگل]او از پدرش بیرون کشید

7. She is always scolding.
[ترجمه ترگمان]او همیشه غر می زند
[ترجمه گوگل]او همیشه چسبیده است

8. He gave his son a scolding for coming home so late.
[ترجمه ترگمان]به خاطر اینکه خیلی دیر به خانه می آمد، به پسرش سرزنش کرد
[ترجمه گوگل]او پسرش را برای رفتن به خانه خیلی دیر کرد

9. I could hear mother scolding the dog for bringing mud into the house.
[ترجمه ترگمان]می شنیدم که مادر سگ را به خاطر آوردن گل به خانه سرزنش می کرد
[ترجمه گوگل]من می توانستم مادر را بشنوم که گل را به خانه می آورد

10. The headmaster gave the boys a scolding.
[ترجمه ترگمان]مدیر مدرسه را سرزنش کرد
[ترجمه گوگل]سرپرست پسران را به حال خود رها کرد

11. The woman is always scolding the children in our neighbourhood.
[ترجمه ترگمان]زن همیشه بچه های محله ما را سرزنش می کند
[ترجمه گوگل]این زن همیشه بچه ها را در محله ما می بیند

12. I got a scolding from my teacher.
[ترجمه ترگمان] از معلمم سرزنش شدم
[ترجمه گوگل]من معلمم را از دست دادم

13. Every scolding that boy just seems to glance off him and not change his behavior at all.
[ترجمه ترگمان]همه scolding که پسر به نظر می رسد نگاهش را از او دور می کند و رفتارش را عوض نمی کند
[ترجمه گوگل]هر گلوله ای که آن پسر فقط به نظر می رسد نگاه او را و رفتار خود را تغییر نمی دهد

14. The old woman is always scolding and chiding.
[ترجمه ترگمان]پیرزن همیشه سرزنش می کند و سرزنش می کند
[ترجمه گوگل]پیرمرد همیشه گریه می کند

15. Hindered by scolding women and jeering men, the soldiers lowered themselves into the cramped crawl spaces.
[ترجمه ترگمان]مردان با سرزنش زنان و مردان jeering و سربازان خود را در فضاهای خالی فرو می بردند
[ترجمه گوگل]سربازان به وسیله مسخره کردن زنان و جیغ زدن به مردان، خود را به فضاهای کوچک خزنده کاهش دادند

پیشنهاد کاربران

سرزنش کردن


کلمات دیگر: