معنی : دارای پوشش سخت کردن، قشر تشکیل دادن، بر روی، با قشر و پوست پوشاندن معانی دیگر : رجوع شود به: encrust
( verb )حالات: incrusts, incrusting, incrustedمشتقات: incrustation (n.)• : تعریف: variant of encrust.
دارای پوشش سخت کردن (فعل)incrustقشر تشکیل دادن (فعل)incrustبر روی (فعل)incrustبا قشر و پوست پوشاندن (فعل)incrust