کلمه جو
صفحه اصلی

incrust


معنی : دارای پوشش سخت کردن، قشر تشکیل دادن، بر روی، با قشر و پوست پوشاندن
معانی دیگر : رجوع شود به: encrust

انگلیسی به فارسی

محبت، دارای پوشش سخت کردن، قشر تشکیل دادن، بر روی، با قشر و پوست پوشاندن


با قشر و پوست پوشاندن، دارای پوشش سخت کردن، قشرتشکیل دادن، (بر روی)


انگلیسی به انگلیسی

( verb )
حالات: incrusts, incrusting, incrusted
مشتقات: incrustation (n.)
• : تعریف: variant of encrust.

مترادف و متضاد

دارای پوشش سخت کردن (فعل)
incrust

قشر تشکیل دادن (فعل)
incrust

بر روی (فعل)
incrust

با قشر و پوست پوشاندن (فعل)
incrust


کلمات دیگر: