کلمه جو
صفحه اصلی

organizer


معنی : موسس
معانی دیگر : سازمان دهنده، سازمانگر، سامانگر، تشکیل دهنده، ترتیب دهنده، کارپیرا، بانی، (رویان شناسی) سازواره زا، ساختار ساز، بنیاد گذار

انگلیسی به فارسی

تشکیل دهنده،بنیاد گذار،موسس


تنظیم کننده، موسس


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: one who organizes, esp. by finding members for a trade union.

- After the fatal accident in the mill, the organizers had greater success in getting workers to join the union.
[ترجمه ترگمان] بعد از حادثه مرگبار در آسیا، سازمان دهندگان موفق به کسب درآمد بیشتری برای پیوستن کارگران به اتحادیه شدند
[ترجمه گوگل] پس از حادثه مرگبار در کارخانه، سازمان دهندگان موفق به کسب کارگران برای پیوستن به اتحادیه شدند

(2) تعریف: any of various types of items, often made of plastic and used in schools or offices, that contain compartments designed for organizing objects or papers.

- I bought an organizer to hold my pens, pencils, scissors, and paper clips.
[ترجمه ترگمان] یک سازمان دهنده برای نگه داشتن pens، مداد، قیچی و گیره کاغذ خریدم
[ترجمه گوگل] من یک سازمان دهنده را برای نگه داشتن قلم، مداد، قیچی و کلیپ های کاغذی خریدم

(3) تعریف: see graphic organizer.

• planner, one who organizes; person who enlists workers to join a union; schedule-planner book; container with compartments for storing articles; (embryology) part of an embryo that stimulates the evolvement and differentiation of another part (also organiser)
an organizer is the person who makes all the arrangements for an activity or event and makes sure that it happens as planned.

مترادف و متضاد

موسس (اسم)
founder, creator, originator, establisher, organizer

planner


Synonyms: arranger, coordinator, designer, developer, facilitator, promoter


جملات نمونه

1. the organizer of this meeting
سازمان دهنده ی این فراخوان

2. The organizer was familiar with the protocol of royal visits.
[ترجمه ترگمان]سازمان دهنده با پروتکل دیدارهای سلطنتی آشنا بود
[ترجمه گوگل]برگزار کننده با پروتکل بازدیدکنندهای سلطنتی آشنا بود

3. She has an undoubted talent as an organizer.
[ترجمه ترگمان]اون استعداد غیرقابل undoubted رو به عنوان an داره
[ترجمه گوگل]او دارای استعداد بی حد و حصر به عنوان یک سازمان است

4. A special vote of thanks went to the organizer, Tim Woodhouse.
[ترجمه ترگمان]یک رای ویژه به مناسبت برگزار کننده برگزار شد، تیم وودهاس
[ترجمه گوگل]رای مثبت به لطف تیم وود هاوس به سازمان برگزار شد

5. She's a brilliant organizer and administrator.
[ترجمه ترگمان]او سازمان دهنده و مدیر عالی است
[ترجمه گوگل]او یک سازمان بزرگ و مدیر است

6. She turned out to be an organizer par excellence.
[ترجمه ترگمان]او تبدیل به یک سازمان دهنده عالی شد
[ترجمه گوگل]او تبدیل به یک برگزار کننده پارک تعالی شد

7. We need someone who is a good organizer.
[ترجمه ترگمان]ما به کسی نیاز داریم که سازمان دهنده خوب باشد
[ترجمه گوگل]ما به کسی که سازمانی خوب است نیاز داریم

8. A good organizer pays attention to detail.
[ترجمه ترگمان]یک سازمان دهنده خوب به جزئیات توجه می کند
[ترجمه گوگل]یک سازمان خوب به جزئیات توجه می کند

9. The organizer will give instructions as to what to do.
[ترجمه ترگمان]سازمان دهنده این کار را به شما یاد خواهد داد که چه کار باید بکنید
[ترجمه گوگل]برگزار کننده دستورالعمل هایی را برای انجام کاری می دهد

10. I look at the organizer,(sentence dictionary) who shows no expression.
[ترجمه ترگمان]من به سازمان دهنده، (فرهنگ لغت مجازات)نگاه می کنم که هیچ حالتی را نشان نمی دهد
[ترجمه گوگل]من به سازمان دهنده نگاه می کنم (فرهنگ لغت جمله) که بدون بیان است

11. In some versions of this, the organizer tries to make the children laugh by telling jokes.
[ترجمه ترگمان]در برخی از نسخه های این فیلم، سازمان دهنده سعی می کند که بچه ها را با لطیفه تعریف کند
[ترجمه گوگل]در برخی از نسخه های این سازمان، سازنده تلاش می کند تا کودکان را با نوشتن جوک ها بخنداند

12. The organizer says that retail consolidation was responsible for some of the fall-off.
[ترجمه ترگمان]سازمان دهنده می گوید که ادغام خرده فروشی مسئول برخی از سقوط است
[ترجمه گوگل]سازماندهی می گوید که ادغام خرده فروشی مسئول برخی از سقوط بود

13. But instead he returned to Hue as an organizer for an underground movement.
[ترجمه ترگمان]اما در عوض او به عنوان سازمان دهنده برای یک جنبش زیرزمینی برگشت
[ترجمه گوگل]اما او به جای سازماندهی یک جنبش زیرزمینی به عنوان Hue بازگشت

14. And the custom travel organizer which is this, plus your glamour tray.
[ترجمه ترگمان]و سازمان دهنده سفر سفارشی که این است، به اضافه یک سینی پر زرق و برق
[ترجمه گوگل]و سازمان مسافرتی سفارشی که این است، به علاوه سادگی زرق و برق شما

15. In 1952 he was elected assistant divisional organizer for division no. 2 retiring in June 196
[ترجمه ترگمان]در سال ۱۹۵۲، او به عنوان دستیار مدیر بخش برای تقسیم انتخاب شد ۲ نفر در ماه ژوئن ۱۹۶ بازنشسته شدند
[ترجمه گوگل]در سال 1952، او به عنوان دستیار سازمان دهی سازماندهی برای بخش شماره انتخاب شد 2 بازنشسته در ژوئن 196

the organizer of this meeting

سازمان‌دهنده‌ی این فراخوان


پیشنهاد کاربران

دفتر مدیریتی یا برنامه ریزی

متصدی

a book or a piece of equipment that helps you arrange information

برگزارکننده

کتابچه یا وسیله ( برنامه کامپیوتری یا موبایل ) جهت برنامه ریزی کارها

برگزار کنننده


کلمات دیگر: