کلمه جو
صفحه اصلی

peerage


معنی : اعیانی، مقام سناتوری، مقام اشرافی
معانی دیگر : اشرافیون، اعیان و اشراف، مقام اعیانی

انگلیسی به فارسی

مقام سناتوری، مقام اشرافی، اعیانی


دوست داشتنی، اعیانی، مقام سناتوری، مقام اشرافی


انگلیسی به انگلیسی

• aristocracy, noble class
if someone has a peerage, they have the rank of a peer.
the peers of a country are referred to as the peerage.

اسم ( noun )
(1) تعریف: the peers of a country, collectively.

- the British peerage
[ترجمه ترگمان] به عنوان یک مقام رسمی در بریتانیا،
[ترجمه گوگل] انگلستان

(2) تعریف: the rank or title of a peer.

(3) تعریف: a book that lists a country's peers and their families.

مترادف و متضاد

اعیانی (اسم)
peerage

مقام سناتوری (اسم)
peerage

مقام اشرافی (اسم)
peerage

جملات نمونه

1. He was elevated to the peerage after distinguished service in industry.
[ترجمه ترگمان]بعد از خدمت متمایز در صنعت به مقام لردی دست یافت
[ترجمه گوگل]او پس از خدمات متمایز در صنعت، به شرکت کننده افتاد

2. The Prime Minister offered him a peerage.
[ترجمه ترگمان]نخست وزیر به او یک مقام نجیبزادگی پیشنهاد کرد
[ترجمه گوگل]نخست وزیر او را به عنوان یک بازیگر معرفی کرد

3. The Queen conferred the dignity of a peerage on him.
[ترجمه ترگمان]ملکه با وقار و وقار یک مقام اشرافی به او اعطا کرده بود
[ترجمه گوگل]ملکه شایستگی یک شخصیت را بر او تحمیل کرد

4. It's quite clear which is which in Burke's Peerage.
[ترجمه ترگمان]کاملا واضح است که در Peerage برک وجود دارد
[ترجمه گوگل]کاملا روشن است که در Peerage Burke است

5. Mr Wakeham is to be given a peerage and will become Leader of the Lords.
[ترجمه ترگمان]به آقای Wakeham یک عنوان نجیبزادگی داده شود و به عنوان رهبر مجلس اعیان منصوب گردد
[ترجمه گوگل]آقای ویکاهام باید یک جادوگر باشد و رهبر ارباب ها شود

6. In 1912 he was raised to the peerage as Baron Murray of Elibank.
[ترجمه ترگمان]در سال ۱۹۱۲ او به عنوان بارون موری از Elibank به عنوان نجیبزادگی ارتقا یافت
[ترجمه گوگل]در سال 1912 او به عنوان بازرگان به عنوان بارون موری از Elibank بزرگ شد

7. She was given a peerage.
[ترجمه ترگمان] اون به یه مقام اشرافی داده شده بو
[ترجمه گوگل]او یک جادوگر بود

8. Prior to union, each kingdom had its own peerage.
[ترجمه ترگمان]قبل از اتحاد، هر پادشاهی یک مقام نجیبزادگی برای خود داشت
[ترجمه گوگل]قبل از اتحاد، هر پادشاهی دارای امتیاز شخصی بود

9. Exceptionally, however, a peerage could be conferred or devolve upon a daughter or other heir.
[ترجمه ترگمان]با این وجود، با این همه، یک مقام اسقفی می توانست به یک دختر یا دیگری واگذار شود
[ترجمه گوگل]با این حال، به طور انحصاری، ممکن است یک نفر از طرف یک یا چند فرزند یا یکی دیگر از وارثان مجازات شود

10. It also probably cost Mr Ayling a peerage.
[ترجمه ترگمان]احتمالا برای آقای Ayling یک مقام نجیبزادگی بود
[ترجمه گوگل]این احتمالا به آقای آیلینگ هم سرزنش می کند

11. A man who holds a peerage by descent or appointment.
[ترجمه ترگمان]مردی که یک مقام نجیبزادگی را با اصل و نسب نگه می دارد
[ترجمه گوگل]مردی که با زایمان یا قرار ملاقات با همسرش برخورد می کند

12. Sir Peter was raised to the peerage.
[ترجمه ترگمان]سر پیتر به طرف مجلس سنا بزرگ شد
[ترجمه گوگل]سر پیتر به طرفداران بلند شد

13. The king conferred the dignity of a peerage on the general.
[ترجمه ترگمان]شاه با وقار یک مقام اشرافی به طرف ژنرال رفت
[ترجمه گوگل]پادشاه پادشاهی را به طور کلی عهده دار شد

14. He's been elevated to the peerage, ie made a peer.
[ترجمه ترگمان]اون به سمت اون مقام ارتقا پیدا کرده، دور و برش نگاه میکنه
[ترجمه گوگل]او به طرف مقابل احتیاج دارد

15. He was raised to the peerage with the title of Baron.
[ترجمه ترگمان]او با عنوان بارون، به سمت جنوب می رفت
[ترجمه گوگل]او به عنوان سرپرست با نام بارون مطرح شد


کلمات دیگر: