1. adults mediate culture to children
بزرگسالان فرهنگ را به بچه ها منتقل می کنند.
2. to mediate a mediator must be completely neutral
برای حل و فصل اختلافات،میانجی گر باید بی طرف باشد.
3. There were some mediate contacts between the two countries before their diplomatic relation was established.
[ترجمه ترگمان]میانجی گری بین دو کشور قبل از ایجاد روابط دیپلماتیک بین دو کشور وجود داشت
[ترجمه گوگل]قبل از برقراری روابط دیپلماتیک، میان این دو کشور ارتباطات میانجی وجود داشت
4. Negotiators were called in to mediate between the two sides.
[ترجمه ترگمان]در این میان مذاکره کنندگان برای میانجیگری میان دو طرف فراخوانده شدند
[ترجمه گوگل]مذاکرهکنندگان خواستار میانجیگری میان دو طرف شدند
5. The Secretary-General was asked to mediate in the dispute.
[ترجمه ترگمان]از دبیرکل خواسته شد که در این نزاع میانجی گری نماید
[ترجمه گوگل]از دبیرکل خواسته شد که در اختلافات، میانجی باشد
6. The former president has agreed to mediate the peace talks.
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور سابق با میانجی گری در مذاکرات صلح موافقت کرده است
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور سابق توافق کرده است که مذاکرات صلح را واسطه کند
7. The court was set up to mediate in civil disputes.
[ترجمه ترگمان]دادگاه برای میانجیگری در اختلافات مدنی تشکیل شده است
[ترجمه گوگل]دادگاه برای اختلافات مدنی در اختیار داشت
8. The government must mediate the struggle for water resources.
[ترجمه ترگمان]دولت باید برای منابع آب میانجیگری کند
[ترجمه گوگل]دولت باید مبارزه برای منابع آب را به عهده بگیرد
9. An independent body was brought in to mediate between staff and management.
[ترجمه ترگمان]یک نهاد مستقل برای میانجی گری بین کارکنان و مدیریت آورده شد
[ترجمه گوگل]یک نهاد مستقل به میانجیگری میان کارکنان و مدیریت وارد شد
10. The lawyer has been appointed to mediate between the employers and the union leaders.
[ترجمه ترگمان]وکیل برای میانجی گری بین کارفرمایان و رهبران اتحادیه منصوب شده است
[ترجمه گوگل]وکیل منصوب شده است تا میان کارفرمایان و رهبران اتحادیه میانجی قرار گیرد
11. He used technology to mediate between conflicting political goals.
[ترجمه ترگمان]او از تکنولوژی برای میانجی گری بین اهداف سیاسی متناقض استفاده کرد
[ترجمه گوگل]او تکنولوژی را برای میانجی میان اهداف سیاسی متضاد استفاده کرد
12. Any financial system exists to mediate between those who wish to lend money and those who wish to borrow it.
[ترجمه ترگمان]هر نظام مالی برای میانجی گری بین کسانی که می خواهند پول قرض کنند و کسانی که می خواهند آن را قرض بگیرند وجود دارد
[ترجمه گوگل]هر سیستم مالی برای میانجیگری میان کسانی که مایل به قرض دادن و کسانی هستند که مایل به قرض گرفتن هستند، وجود دارد
13. The insulin like growth factors are thought to mediate some of the effects of growth hormone on tissues.
[ترجمه ترگمان]تصور می شود که انسولین مانند عوامل رشد، برخی از اثرات هورمون رشد در بافت ها را میانجی گری می کند
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد عوامل انسولین مانند عوامل رشد برخی از اثرات هورمون رشد بر روی بافت ها
14. But secondary or learned similarities can mediate generalization between otherwise quite dissimilar stimuli.
[ترجمه ترگمان]اما شباهت های ثانویه یا آموخته می تواند بین دو محرک کاملا متفاوت میانجی گری کند
[ترجمه گوگل]اما شباهت های ثانویه یا آموخته می تواند تعمیم بین انگیزه های کاملا متفاوت وجود داشته باشد
15. We mediate between man and nature.
[ترجمه ترگمان] ما بین انسان ها و طبیعت بودیم
[ترجمه گوگل]ما بین انسان و طبیعت میانجی گری میکنیم