کلمه جو
صفحه اصلی

nutshell


معنی : ملخص کلام، پوست فندق و بادام و غیره
معانی دیگر : پوست میوه ی مغزدار (مثلا پوست گردو یا بادام)، پندوک پوست، پوست آجیل، مختصرا

انگلیسی به فارسی

پوست فندق و بادام و غیره، مختصرا، ملخص کلام


مخلص کلام، ملخص کلام، پوست فندق و بادام و غیره


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
عبارات: in a nutshell
• : تعریف: the hard outer covering of a nut.

- The nutshell of a walnut can sometimes be hard to crack.
[ترجمه A.A] پوست گردو بعضی وقتها به راحتی شکسته نمیشه
[ترجمه ترگمان] به طور خلاصه می توان از چوب گردوی سخت جلوگیری کرد
[ترجمه گوگل] اصطلاح گردو گاهی اوقات می تواند سخت به نظر برسد

• shell of a nut
you use in a nutshell to indicate that you are saying something in the briefest way possible.

مترادف و متضاد

ملخص کلام (اسم)
nutshell

پوست فندق و بادام و غیره (اسم)
nutshell

جملات نمونه

1. in a nutshell
به طور خلاصه،به صورت موجز و مختصر،لب مطلب

2. Give it to me in a nutshell.
[ترجمه ترگمان]خلاصه، آن را به من بدهید
[ترجمه گوگل]به طور خلاصه به من بگویید

3. Just tell me the story in a nutshell.
[ترجمه A.A] فقط بطور خلاصه ماجرا را به من بگویید
[ترجمه ترگمان]خلاصه، داستان را به طور خلاصه به من بگو
[ترجمه گوگل]فقط یک داستان کوتاه به من بگویید

4. To put it in a nutshell, we're bankrupt.
[ترجمه ترگمان]خلاصه، خلاصه، ما ورشکست شدیم
[ترجمه گوگل]به طور خلاصه، ما ورشکسته هستیم

5. That, in a nutshell, is what we're doing.
[ترجمه ترگمان]خلاصه، این کاری است که ما می کنیم
[ترجمه گوگل]این، به طور خلاصه، همان چیزی است که ما انجام می دهیم

6. Well, to put it in a nutshell, we're lost.
[ترجمه A.A] خب ، اگه بخواهیم خلاصه بگیم ، ما گم شده ایم
[ترجمه ترگمان]خب، خلاصه، از دست دادیم
[ترجمه گوگل]خوب، به طور خلاصه، ما از دست داده ایم

7. In a nutshell, the owners thought they knew best.
[ترجمه ترگمان]به طور خلاصه، صاحبان عقیده داشتند که بهترین را می دانند
[ترجمه گوگل]به طور خلاصه، صاحبان فکر می کردند بهترین ها را می شناختند

8. The nutshell includes the kernel.
[ترجمه ترگمان]به طور خلاصه، هسته شامل هسته است
[ترجمه گوگل]کلید کوتاه شامل هسته است

9. Okay, that's our proposal in a nutshell. Any questions?
[ترجمه ترگمان] خب، این پیشنهاد ما به صورت خلاصه - ه سوالی هست؟
[ترجمه گوگل]خوب، این پیشنهاد ما به طور خلاصه است هر سوالی دارید؟

10. This, in a nutshell, is the argument of this book.
[ترجمه ترگمان]این، به طور خلاصه، استدلال این کتاب است
[ترجمه گوگل]این، خلاصه، استدلال این کتاب است

11. My hon. Friend had it in a nutshell.
[ترجمه ترگمان] عزیزم دوست از طرف دوست این رو داشت
[ترجمه گوگل]صادقانه دوست داشت آن را به طور خلاصه

12. You've put it in a nutshell.
[ترجمه ترگمان]خلاصه، موضوع را به طور خلاصه مطرح کرده ای
[ترجمه گوگل]شما آن را به طور خلاصه قرار داده اید

13. Bob put it in a nutshell when he said the problems was essentially a lack of communication.
[ترجمه ترگمان]باب این موضوع را به طور خلاصه بیان کرد که گفت مشکلات اساسا فقدان ارتباطات است
[ترجمه گوگل]باب آن را به طور خلاصه در زمانی که او گفت که مشکلات اساسا کمبود ارتباط است

14. In a nutshell, remortgaging means switching to another mortgage with a lower rate for a fixed amount of time.
[ترجمه ترگمان]به طور خلاصه، remortgaging به معنی تعویض به یک وام مسکن دیگر با نرخ پایین برای مدت زمان ثابت است
[ترجمه گوگل]به طور خلاصه، بازپرداخت به معنی تغییر به وام مسکن دیگری با نرخ پایین برای یک مقدار ثابت از زمان است

15. Put in a nutshell, it puts the whole concept of justice into jeopardy.
[ترجمه ترگمان]به طور خلاصه، کل مفهوم عدالت را به خطر می اندازد
[ترجمه گوگل]به طور خلاصه، کل مفهوم عدالت را به خطر می اندازد

اصطلاحات

in a nutshell

به‌طور خلاصه، به‌صورت موجز و مختصر، لب مطلب


پیشنهاد کاربران

به طور خلاصه

مختصر مفید

مخلص کلام

جانِ کلام


کلمات دیگر: