کلمه جو
صفحه اصلی

nourish


معنی : قوت دادن، خوراک دادن، خوراندن، غذا دادن، تغذیه کردن
معانی دیگر : (انسان و گیاه و جانور) تغذیه کردن، خوراک رسانی کردن، پروردن، پرورش دادن، تغذیه

انگلیسی به فارسی

قوت دادن، غذا دادن، خوراک دادن، تغذیه


تغذیه، قوت دادن، غذا دادن، خوراک دادن، تغذیه کردن، خوراندن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: nourishes, nourishing, nourished
مشتقات: nourishingly (adv.), nourisher (n.)
(1) تعریف: to supply with food or other essential nutriments.
مترادف: feed, sustain
مشابه: breast-feed, nurse, suckle

- Mammals nourish their young with milk.
[ترجمه ترگمان] پستانداران از شیر با شیر تغذیه می کنند
[ترجمه گوگل] پستانداران جوان خود را با شیر تغذیه می کنند
- Rain nourishes the plants.
[ترجمه ترگمان] باران گیاهان را تغذیه می کند
[ترجمه گوگل] باران گیاهان را تغذیه می کند

(2) تعریف: to maintain, support, or provide for; nurture.
مترادف: foster, nurture, provide for, support
مشابه: care for, cherish, cultivate, feed, maintain, suckle

- Poor families struggled to nourish their children.
[ترجمه ترگمان] خانواده های فقیر تلاش می کردند تا فرزندانشان را تغذیه کنند
[ترجمه گوگل] خانواده های فقیر تلاش کردند تا فرزندان خود را تغذیه کنند

(3) تعریف: to encourage the growth or development of; strengthen; promote.
مترادف: cultivate, foster, further, promote, strengthen
مشابه: encourage, feed, forward, support, sustain

- Their business relationship was nourished by this joint project.
[ترجمه ترگمان] رابطه تجاری آن ها با این پروژه مشترک تغذیه شد
[ترجمه گوگل] ارتباط تجاری آنها با این پروژه مشترک تقویت شد

• feed; support; nurture
to nourish people or animals means to provide them with food.
if you nourish a feeling or belief, you allow it to grow or you encourage it to grow; a literary use.
see also nourishing.

مترادف و متضاد

قوت دادن (فعل)
aliment, nourish, invigorate, energize

خوراک دادن (فعل)
graze, feed, diet, meal, nourish, serve, grub, board, bait, subsist, nutrify, hay, mess, meat, forage, serve a meal

خوراندن (فعل)
feed, diet, meal, nourish, nutrify, mess, serve a meal

غذا دادن (فعل)
feed, nourish, nutrify, meat, foster, fodder

تغذیه کردن (فعل)
feed, nourish, pasture

feed, care for


Synonyms: attend, cherish, comfort, cultivate, encourage, foster, furnish, maintain, nurse, nurture, promote, provide, supply, support, sustain, tend


Antonyms: abandon, deprive, neglect, starve


جملات نمونه

1. A diet of nourishing food is served to every hospital patient.
یک رژیم غذایی مقوی، برای همه بیماران بیمارستان سرو می شود

2. It was easy to detect that the skinny boy was not well nourished.
به سادگی قابل تشخیص بود که پسر نحیف به خوبی تغذیه نشده بود

3. After the operation, our doctor plans to nourish my mother with vitamins and good food.
بعد از عمل جراحی، دکتر در نظر دارد که مادرم را با ویتامین و غذاهای خوب تقویت کند

4. different foods nourish the human body
غذاهای مختلف بدن انسان را تغذیه می کنند.

5. my parents were trying to nourish in us a sense of responsibility and honesty
والدینم می کوشیدند حس وظیفه شناسی و امانت را در ما پرروش بدهند.

6. Children need plenty of good fresh food to nourish them.
[ترجمه ترگمان]کودکان به غذای تازه خوب نیاز دارند تا آن ها را تغذیه کنند
[ترجمه گوگل]کودکان برای تغذیه آنها نیاز به مقدار زیادی مواد غذایی تازه دارند

7. The cream contains vitamin A to nourish the skin.
[ترجمه ترگمان]کرم حاوی ویتامین A است تا پوست را تغذیه کند
[ترجمه گوگل]کرم حاوی ویتامین A برای تغذیه پوست است

8. They needed good food to nourish their bodies.
[ترجمه ترگمان]آن ها به غذای خوب نیاز داشتند تا بدنشان را تغذیه کنند
[ترجمه گوگل]آنها غذای خوب را برای تغذیه بدن خواندند

9. This cream is supposed to help nourish your skin.
[ترجمه ترگمان] این کرم باید به nourish کمک کنه
[ترجمه گوگل]این کرم برای کمک به تغذیه پوست شما ضروری است

10. By investing in education, we nourish the talents of our children.
[ترجمه ترگمان]با سرمایه گذاری در آموزش و پرورش، استعدادهای کودکان خود را تغذیه می کنیم
[ترجمه گوگل]با سرمایه گذاری در آموزش، استعدادهای کودکان ما را تقویت می کنیم

11. We need to nourish our hopes and dreams.
[ترجمه غ ع مسجدی] ما باید ( نیاز داریم ) امیدها و رویاهای مان ( اهدافمان ) را تغدیه و تقویت نماییم
[ترجمه ترگمان]ما باید امید و dreams رو پرورش بدیم
[ترجمه گوگل]ما باید آرزوهایمان را آرام کنیم

12. There were hopes that the talks would nourish the fragile growth of good relations between the two countries.
[ترجمه ترگمان]امید بود که این گفتگوها رشد شکننده روابط خوب بین دو کشور را تغذیه کند
[ترجمه گوگل]امیدوار بود که مذاکرات رشد شکننده روابط خوب بین دو کشور را تقویت کند

13. By investing in education, we nourish the talents of children and lay the basis for future success.
[ترجمه ترگمان]با سرمایه گذاری در آموزش، استعدادهای کودکان را تغذیه می کنیم و پایه ای برای موفقیت آینده قرار می دهیم
[ترجمه گوگل]با سرمایه گذاری در آموزش، استعدادهای کودکان را تقویت می کنیم و پایه ای برای موفقیت های آینده می گذاریم

14. Farther south, the millions of seabirds that normally nourish on the famous guano islands are being decimated.
[ترجمه ترگمان]در سمت جنوب، میلیون ها دریایی که به طور طبیعی در جزایر فضله پرندگان مشهور تغذیه می کنند، نابود شده اند
[ترجمه گوگل]دورتر از جنوب، میلیون ها گونه دریایی که به طور معمول در جزایر معروف گوانو تغذیه می شوند، تخریب می شوند

15. They nourish the spirit in a way decorum never could.
[ترجمه ترگمان]روح را به شکلی پرورش می دهند که هیچ وقت نمی تواند
[ترجمه گوگل]آنها روح را به گونه ای تقویت می کنند که هرگز نمی توان ادعا کرد

16. Use all over body to nourish skin and fight itchiness. Apply on stretch mark prone areas including breasts, belly, lower back, hips and thighs.
[ترجمه ترگمان]از تمام بدن برای تغذیه پوست و مبارزه با itchiness استفاده کنید در مناطق مستعد خود از جمله پستان، شکم، کمر، باسن و ران خود بمالید
[ترجمه گوگل]استفاده از تمام بدن برای تغذیه پوست و مبارزه با خارش اعمال کنید در قسمت های مستحکم کشش مانند سینه، شکم، کمر، کمر و ران

17. Kelp contains nearly thirty minerals which nourish the glands ( especially the thyroid and pituitary ) .
[ترجمه ترگمان]Kelp تقریبا شامل ۳۰ ماده معدنی است که غدد را تغذیه می کنند (به خصوص تیروئید و هیپوفیز)
[ترجمه گوگل]Kelp حاوی حدود 30 مواد معدنی است که باعث تقویت غده ها (به خصوص تیروئید و هیپوفیز) می شوند

18. Main ingredients: alga moisture essence, halobios nourish element, avocado, elastic polymer, nutrient and etc.
[ترجمه ترگمان]اجزای اصلی: جلبک ها، جوهر مرطوب alga، halobios، عنصر تغذیه، آووکادو، پلیمر الاستیک، مواد مغذی و غیره
[ترجمه گوگل]مواد تشکیل دهنده اصلی: عنصر رطوبت جلبک، عنصر تغذیه هالبیوس، آووکادو، پلیمر الاستیک، مواد مغذی و غیره

19. Deep into enhance the buildup function and nourish the skin.
[ترجمه ترگمان]در عمق بخشیدن به افزایش عملکرد بالا و بالا بردن سطح پوست، پوست را تغذیه کنید
[ترجمه گوگل]به عمیق منظور افزایش عملکرد تجمع و تغذیه پوست

Milk is nourishing drink.

شیر نوشیدنی مغذی است.


Blood nourishes the tissues.

خون به بافت‌ها خوراک‌رسانی می‌کند.


Different foods nourish the human body.

غذاهای مختلف بدن انسان را تغذیه می‌کنند.


For years, she had nourished the thought of a trip abroad.

سالها آرزوی سفر خارج را در سر پرورده بود.


His poetry nourished in us the dream of liberty.

اشعار او خواب و خیال آزادی را در ما پرورش داد.


Heroin addiction nourishes other criminal activities.

اعتیاد به هروئین به شیوع فعالیت‌های تبهکارانه کمک می‌کند.


My parents were trying to nourish in us a sense of responsibility and honesty.

والدینم می‌کوشیدند حس وظیفه‌شناسی و امانت را در ما پرروش بدهند.


پیشنهاد کاربران

تغذیه کردن
نقش ان فعل است

غذا دادن

پر و بال دادن، پروراندن

پَربایلدن ( از پربال در پهلوی به معنای پروریدن )

eat



کلمات دیگر: