کلمه جو
صفحه اصلی

گاوسنگ

فرهنگ فارسی

یکی از کوهها و ییلاقهای شاه کوه و ساور مازندران .

لغت نامه دهخدا

گاوسنگ. [ س َ ] ( اِ مرکب ) سنگی باشد که آن را گاوزهره گویند عربی آن حجرةالبقر است. ( برهان ) ( آنندراج ). اندرزا. رجوع به گاوزهره شود. || چوبی که گاو را بدان رانند، به این معنی با شین نقطه دار هم آمده است. ( برهان ). گاوشنگ. غاوشنک. ( حاشیه برهان چ معین ). رجوع به گاوشنگ شود.

گاوسنگ. [ س َ ] ( اِخ ) نام یکی از کوهها و ییلاقات شاه کوه و ساور مازندران. ( سفرنامه مازندران و استرآباد رابینو. بخش انگلیسی ص 126 ).

گاوسنگ . [ س َ ] (اِ مرکب ) سنگی باشد که آن را گاوزهره گویند عربی آن حجرةالبقر است . (برهان ) (آنندراج ). اندرزا. رجوع به گاوزهره شود. || چوبی که گاو را بدان رانند، به این معنی با شین نقطه دار هم آمده است . (برهان ). گاوشنگ . غاوشنک . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). رجوع به گاوشنگ شود.


گاوسنگ . [ س َ ] (اِخ ) نام یکی از کوهها و ییلاقات شاه کوه و ساور مازندران . (سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو. بخش انگلیسی ص 126).



کلمات دیگر: