کلمه جو
صفحه اصلی

nourishment


معنی : قوت، غذا، تغذیه، خوراک، پرورش
معانی دیگر : خوراک رسانی، پروردگری، خورانش

انگلیسی به فارسی

تغذیه، پرورش، غذا، خوراک، قوت


غذا، قوت، خوراک، تغذیه


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: that which nourishes; food.
مترادف: aliment, food, nurture, nutriment, nutrition, sustenance
مشابه: alimentation, bread, chow, comestibles, eatables, eats, edibles, feed, fodder, foodstuff, grub, meat, pabulum, provender, provisions, rations, subsistence, swill, viands, victuals

(2) تعریف: the act of nourishing or feeding, or the state of being nourished or fed.
مترادف: alimentation, nutrition, sustenance
مشابه: cultivation, maintenance, subsistence, support

• food; nutrition
nourishment is the food that people and animals need to grow and remain healthy.

مترادف و متضاد

Antonyms: deprivation, starvation


قوت (اسم)
strength, food, accent, emphasis, stress, intensity, bread, nutrition, nourishment, pith, punch, maintenance, vis

غذا (اسم)
chop, food, diet, dish, aliment, meal, chow, alimentation, nutrition, nourishment, nurture, viand, chop-chop, cuisine, provender, nutriment

تغذیه (اسم)
alimentation, nutrition, feeding, nourishment, nourishing, nurture, sustenance, nutriment

خوراک (اسم)
feed, food, tack, dish, nutrition, nourishment, grub, fare, repast, meat, viand, cuisine, nutriment, tucker

پرورش (اسم)
training, nourishment, nurture, fosterage

food


Synonyms: aliment, diet, feed, foodstuff, home cooking, maintenance, nutriment, nutrition, pabulum, pap, provender, support, sustenance, viands, victuals, vittles


جملات نمونه

1. receive nourishment
تغذیه کردن

2. Breast/Mother's milk is the best nourishment for a baby.
[ترجمه ترگمان]شیر مادر بهترین تغذیه برای یک کودک است
[ترجمه گوگل]شیر / شیر مادر بهترین تغذیه برای یک کودک است

3. He was unable to take nourishment for several days.
[ترجمه ترگمان]چند روز نمی توانست غذا بخورد
[ترجمه گوگل]او قادر به تغذیه برای چند روز نبود

4. Can plants obtain adequate nourishment from such poor soil?
[ترجمه ترگمان]آیا گیاهان می توانند تغذیه کافی از چنین خاکی را به دست آورند؟
[ترجمه گوگل]گیاهان می توانند از چنین خاکی فقیر غذایی مناسب دریافت کنند؟

5. Lack of proper nourishment reduces their power to resist disease.
[ترجمه ترگمان]فقدان تغذیه مناسب توان آن ها را برای مقاومت در برابر بیماری کاهش می دهد
[ترجمه گوگل]فقدان تغذیه مناسب، قدرت خود را برای مقاومت در برابر بیماری کاهش می دهد

6. These seeds can be a great source of nourishment to birds in winter.
[ترجمه ترگمان]این دانه ها می توانند منبع بزرگ تغذیه برای پرندگان در زمستان باشند
[ترجمه گوگل]این دانه ها می توانند منبع خوبی برای پرورش در زمستان باشند

7. Plants imbibe nourishment usually through their leaves and roots.
[ترجمه ترگمان]گیاهان معمولا از طریق برگ ها و ریشه های خود غذا می خورند
[ترجمه گوگل]گیاهان معمولا از طریق برگ و ریشه های خود تغذیه می کنند

8. Every animal in the food chain draws nourishment from other animals or plants.
[ترجمه ترگمان]هر حیوانی در زنجیره غذایی تغذیه از حیوانات یا گیاهان دیگر را به خود جلب می کند
[ترجمه گوگل]هر حیوانی در زنجیره غذا از حیوانات یا گیاهان دیگر تغذیه می کند

9. The soil provides nourishment for plant roots.
[ترجمه ترگمان]خاک، تغذیه را برای ریشه های گیاه فراهم می کند
[ترجمه گوگل]خاک فراهم می کند تغذیه برای ریشه های گیاه

10. Plants draw nourishment from the soil.
[ترجمه ترگمان]گیاهان از خاک تغذیه می کنند
[ترجمه گوگل]گیاهان از خاک تغذیه می کنند

11. He ventured that plants draw part of their nourishment from the air.
[ترجمه ترگمان]به خود جرات داد که گیاهان یکی از nourishment را از هوا بیرون بکشد
[ترجمه گوگل]او تصریح کرد که گیاهان بخشی از تغذیه خود را از هوا بخورند

12. The Lord supplied nourishment at the hands of an angel.
[ترجمه ترگمان]خداوند به دست یک فرشته خوراک می دهد
[ترجمه گوگل]خداوند تغذیه را به دست یک فرشته عرضه کرد

13. A growing child needs proper nourishment.
[ترجمه ترگمان] یه بچه بزرگ به تغذیه مناسب احتیاج داره
[ترجمه گوگل]یک کودک رو به رشد نیاز به تغذیه مناسب دارد

14. Calves rely on their mother's milk to provide nourishment.
[ترجمه ترگمان]Calves به شیر مادر خود تکیه می کنند تا تغذیه را تامین کنند
[ترجمه گوگل]گوساله ها به شیر مادر خود برای تامین تغذیه تکیه می کنند

پیشنهاد کاربران

تغذیه

1 - خوراک - خوردنی
2 - مقوی - تقویت کننده ( هر چیزی که باعت شود فکر، احساس و یا ایده ای زودتر رشد کند )

نمردن

شکوفایی


کلمات دیگر: