کلمه جو
صفحه اصلی

matrimony


معنی : عروسی، ازدواج، نکاح، زناشویی
معانی دیگر : مراسم ازدواج

انگلیسی به فارسی

زناشویی، عروسی، ازدواج، نکاح


ازدواج، زناشویی، نکاح، عروسی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: matrimonies
(1) تعریف: the act, ceremony, or sacrament of marriage.
مترادف: espousal, marriage, nuptials, union, wedding
مشابه: match

(2) تعریف: the state of being married.
مترادف: marriage, union, wedlock

• rite of marriage; wedding ceremony; state of being married
matrimony is the state of being married; a formal word.

مترادف و متضاد

عروسی (اسم)
marriage, wedding, nuptial, espousal, nuptials, spousal, hymen, matrimony, wedlock

ازدواج (اسم)
match, marriage, spousal, hymen, matrimony

نکاح (اسم)
marriage, matrimony

زناشویی (اسم)
marriage, matrimony, wedlock

being joined in marriage


Synonyms: alliance, bells, conjugality, connubiality, marital rites, marriage, match, nuptials, shotgun wedding, union, wedding, wedding bells, wedding ceremony, wedlock


Antonyms: divorce


جملات نمونه

1. Though matrimony is a holy state, our local governments still collect a fee for the marriage license.
اگرچه زندگی زناشویی امری مقدس است، ولی دولت های محلی هنوز مبلغی را برای صدور قباله ازدواج دریافت میکنند

2. Because of lack of money, the sweetness of their matrimony turned sour.
به علت کمبود پول، شیرینی زندگی زناشویی آنها تلخ شد

3. Some bachelors find it very difficult to give up their freedom for the blessings of matrimony.
برای بعضی از مردان مجرّد خیلی مشکل است که بخ خاطر مواهب ازدواج، دست از آزادی های دوران مجرّدی خود بردارند

4. the yoke of matrimony
پیوند زناشویی

5. they were united in holy matrimony
طی مراسم مقدس ازدواج با هم وصلت کردند.

6. he is about to take another pop at matrimony
او دارد یکبار دیگر دست به ازدواج می زند.

7. They were joined together in holy matrimony .
[ترجمه ترگمان]ان ها در ازدواج مقدس با هم متحد شدند
[ترجمه گوگل]آنها در جماعت مقدس پیوستند

8. She could choose her own partner in matrimony, as long as she gave no utterance to her passions and emotions.
[ترجمه ترگمان]او می توانست شریک زندگی زناشویی خود را با ازدواج انتخاب کند، تا زمانی که از عواطف و عواطف خود سخن نمی گفت
[ترجمه گوگل]او می تواند شریک زندگی خود را در ازدواج را انتخاب کند، تا زمانی که او به احساسات و احساسات او سخن نگوید

9. Was this what the phrenologists called Matrimony, Desire to Marry?
[ترجمه ترگمان]این چیزی بود که phrenologists نامیده شد، Desire تا ازدواج کند؟
[ترجمه گوگل]این همان چیزی بود که متخصصان زناشوئی به نام زنا، تمایل به ازدواج

10. At its strongest, sexuality within holy matrimony was only justified as a necessary part of reproduction.
[ترجمه ترگمان]در اوج قدرت جنسی، تمایلات جنسی در زندگی مقدس تنها به عنوان بخشی ضروری از تولید مثل، توجیه می شد
[ترجمه گوگل]در قلب قوی ترین، جنسیت در ازدواج مقدس تنها به عنوان بخش مهمی از تولید مثل توجیه می شود

11. She describes the horrors of matrimony with vivacious comic indignation, dazzling wit and choice of expression, and with breathtaking eloquence.
[ترجمه ترگمان]او ترس های ازدواج را با شور و هیجان شگفت انگیز و با خلق و خوی dazzling توصیف می کرد و با فصاحت و بلاغت سخنان او را بیان می کرد
[ترجمه گوگل]او وحشت ازدواج را با خشم وحشت زده کمیک، خیره کننده شوخ طبعی و انتخاب بیان و با عطیه خیره کننده توصیف می کند

12. Your father sloughed off the coils of matrimony soon enough and replaced them with the coils of conspiracy.
[ترجمه ترگمان]پدرت به زودی حلقه های ازدواج را از دست داد و آن ها را با حلقه های توطئه عوض کرد
[ترجمه گوگل]پدر شما به اندازه کافی از زوج های ازدواج سر زده و آنها را با حلقه های توطئه جایگزین کرده است

13. As for matrimony, Negro marriages were seldom allowed under Southern slavery, and Unmarried motherhood was the imposed and accepted code.
[ترجمه ترگمان]در مورد ازدواج، ازدواج های سیاهان به ندرت در دوران بردگی جنوب مجاز شمرده می شد، و مادر مجرد مجرد، قوانین تحمیلی و پذیرفته شده را داشت
[ترجمه گوگل]همانطور که برای ازدواج، ازدواج سیاه پوست به ندرت تحت برده داری جنوب مجاز می باشد، و مادری بدون ازدواج کد اعمال شده و پذیرفته شده است

14. Anyway, matrimony carried an added bonus: travel benefits.
[ترجمه ترگمان]به هر حال، ازدواج با مزایای اضافی همراه بود: مزایای سفر
[ترجمه گوگل]به هر حال، ازدواج یک جایزه اضافه کرد: مزایای سفر

15. The critical period in matrimony is breakfast time.
[ترجمه ترگمان]دوره بحرانی زناشویی، زمان صبحانه است
[ترجمه گوگل]دوره بحرانی در ازدواج صبحانه است

16. Matrimony is responsibility, if you get ready for it, don't try to test.
[ترجمه ترگمان]شوهر کردن مسئولیت است، اگر آماده باشی، سعی نکن امتحان کنی
[ترجمه گوگل]ازدواج مسئولیت دارد، اگر برای آن آماده باشید، سعی نکنید تست کنید

17. The marital bed, once the symbol of American matrimony on a par with the diamond ring, the tiered wedding cake and his-and-hers martinis, is threatened with extinction.
[ترجمه ترگمان]بس تر زناشویی، زمانی که نماد ازدواج آمریکایی با حلقه الماس، کیک عروسی ردیفی و his - او martinis، در معرض خطر انقراض قرار دارد
[ترجمه گوگل]تخت زناشویی، هنگامی که نماد طلاق آمریکایی در یک رقابت با حلقه الماس، کیک عروسی درجه یک و مارتینی او، تهدید به انقراض است

18. Is it possible to level out the difference between Oriental and European ideas as regards matrimony?
[ترجمه ترگمان]آیا این امکان وجود دارد که تفاوت بین ایده های شرقی و اروپایی در رابطه با ازدواج را مشخص کنیم؟
[ترجمه گوگل]آیا ممکن است تفاوت بین ایده های شرقی و اروپایی در رابطه با ازدواج را با هم مقایسه کنیم؟

19. A Women's imagination is very rapid; it jumps from admiration to love, from love to matrimony in a moment. Jane Austen
[ترجمه ترگمان]نیروی تخیل زنان بسیار سریع است؛ از تحسین به عشق، از عشق به ازدواج در یک لحظه، می پرد جین آستین
[ترجمه گوگل]تخیل زن بسیار سریع است؛ آن را از تحسین به عشق، از عشق به ازدواج در یک لحظه پرش است جین آستن

20. But of course, you aren't out to trap me into matrimony, so it is easier for you to be frank.
[ترجمه ترگمان]اما البته، تو خارج از این نیستی که منو وارد ازدواج کنی، واسه همین برات راحت تره که رک و راست باشی
[ترجمه گوگل]اما، البته، شما نمی توانید من را به زنا بکشید، بنابراین برای شما راحت تر است

They were united in holy matrimony.

طی مراسم مقدس ازدواج با هم وصلت کردند.


پیشنهاد کاربران

زندگی زناشویی

Married life, ceremony of marriage

پیوند زناشویی


کلمات دیگر: