کلمه جو
صفحه اصلی

scold


معنی : عفریته، ادم بد دهان، زن غرولندو، سرزنش کردن، اوقات تلخی کردن، چوبکاری کردن، بدحرفی کردن
معانی دیگر : (با بدخلقی یا خشم) سرزنش کردن، عتاب و خطاب کردن، پرخاش کردن، نکوهیدن، عیبجویی کردن، غر زدن، (به ویژه زن) نق نقو، غرغرو، ناسزا گفتن، ناسزاگویی کردن، بددهانی کردن، فحاشی کردن، اوقات تلخی کردن به

انگلیسی به فارسی

آدم بد دهان، زن غرولندو، سرزنش کردن، بدحرفی کردن،اوقات تلخی کردن (به)، چوبکاری کردن


ترساندن، ادم بد دهان، زن غرولندو، عفریته، اوقات تلخی کردن، سرزنش کردن، چوبکاری کردن، بدحرفی کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: scolds, scolding, scolded
• : تعریف: to speak to with angry disapproval; reprimand; chastise.
مترادف: bawl out, chastise, objurgate, reprimand, upbraid
متضاد: praise
مشابه: abuse, berate, blast, blister, castigate, chide, criticize, lambaste, lecture, rate, rebuke, reproach, reprove, revile, take to task

- She scolded the child for hitting the dog.
[ترجمه ترگمان] او بچه را به خاطر کتک زدن به سگ سرزنش کرد
[ترجمه گوگل] او کودک را برای ضربه زدن به سگ سرزنش کرد
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to speak to someone with angry disapproval; use harsh language.
مشابه: carp, chide, complain, criticize, nag, reprove

- I know what I did was wrong, but please don't scold.
[ترجمه :/] میدونم کاری ک کردم اشتباه بوده ولی لطفا سرزنشم نکن
[ترجمه ترگمان] می دانم کاری که کردم اشتباه بود، اما خواهش می کنم سرزنش نکن
[ترجمه گوگل] من می دانم که من انجام دادم اشتباه بود، اما لطفا نپسندید
اسم ( noun )
مشتقات: scoldingly (adv.), scolder (n.)
• : تعریف: a person who often scolds others.
مترادف: faultfinder

- She was afraid she was turning into a scold.
[ترجمه ترگمان] می ترسید که او را سرزنش کند
[ترجمه گوگل] او ترسید که او به یک ترس تبدیل شده است

• one who frequently reprimands others with abusive language; rude woman who fights often and is considered a public nuisance
reprimand, rebuke; upbraid, berate; use loud and abusive language
if you scold someone, you speak angrily to them because they have done something wrong.

مترادف و متضاد

عفریته (اسم)
afreet, sorceress, witch, hecate, hag, beldam, hellcat, harridan, carline, scold

ادم بد دهان (اسم)
scold

زن غرولندو (اسم)
scold

سرزنش کردن (فعل)
snub, snap, blame, reproach, haze, censure, trounce, rebuke, berate, scold, upbraid, chide, twit, reprove, call down, taunt, jack, objurgate, dispraise, vituperate, reprimand, reprehend, tongue-lash

اوقات تلخی کردن (فعل)
exasperate, huff, scold

چوبکاری کردن (فعل)
scold

بدحرفی کردن (فعل)
scold

find fault with


Synonyms: abuse, admonish, asperse, berate, blame, castigate, cavil, censure, chasten, chide, criticize, denounce, disparage, dress down, expostulate, give a talking-to, jump on, keep aft, lay down the law, lecture, light into, nag, objurate, preach, put down, rail, rake over the coals, rate, ream, rebuke, recriminate, reprimand, reproach, reprobate, reprove, revile, take to task, taunt, tell off, upbraid, vilify, vituperate


Antonyms: compliment, flatter, praise


جملات نمونه

1. his wife is a terrible scold
زن او خیلی نق نقو است.

2. If he finds out, he'll scold me.
[ترجمه ترگمان]اگر او بفهمد، مرا سرزنش خواهد کرد
[ترجمه گوگل]اگر او متوجه می شود، او مرا می ترساند

3. Don't scold her, she's nothing but a child.
[ترجمه ترگمان]او را سرزنش نکن، او فقط یک بچه است
[ترجمه گوگل]او را سرزنش نکنید، او چیزی جز یک کودک نیست

4. I couldn't bear that Mother should scold me in the face of my friends.
[ترجمه ترگمان]نمی توانستم تحمل کنم که مادر مرا در چهره دوستانم سرزنش کند
[ترجمه گوگل]من نمی توانستم تحمل کنم که مادر باید در مقابل دوستانم ترسو باشد

5. Don't scold the child. It's not his fault.
[ترجمه ترگمان]او را سرزنش نکن تقصیر اون نیست
[ترجمه گوگل]کودک را سرزنش نکنید این تقصیر او نیست

6. Did you scold her for breaking it?
[ترجمه ترگمان]او را برای این که آن را بشکند سرزنش کردی؟
[ترجمه گوگل]آیا او را برای شکستن آن سرزنش کردی؟

7. She writes me often, if only to scold me because I haven't written to her.
[ترجمه ترگمان]اگر فقط برای این که به او نامه بنویسم، به من ناسزا می گوید
[ترجمه گوگل]او اغلب من را می نویسد، اگر فقط به من دروغ می گوید زیرا من به او نگفته ام

8. Don't scold so much.
[ترجمه ترگمان]زیاد سرزنش نکن
[ترجمه گوگل]خیلی سرکش نباشید

9. The adverts scold us and cajole us and wheedle us and fawn us to keep up with the Joneses.
[ترجمه ترگمان]The ما را گول می زنند و ما را گول می زنند و به ما کلک می زنند و به ما fawn تا خود را با the و Joneses نگه داریم
[ترجمه گوگل]آگهی ها ما را سرزنش می کنند و ما را تحسین می کنند و ما را می سوزانند و ما را با جونز درگیر می کنند

10. Don't scold him for doing badly at school, he's doing his best.
[ترجمه ترگمان]او را به خاطر این که در مدرسه بد کار می کند سرزنش نکن، دارد تمام تلاشش را می کند
[ترجمه گوگل]او را به خاطر بدبختی در مدرسه نجوا نکنید، او بهترین کار را انجام می دهد

11. We dozen imperialistic of signal, very at quiet scold 1:Hold!
[ترجمه ترگمان]ما ده دوازده تا سیگنال دریافت کردیم، خیلی زود با scold ۱: صبر کن!
[ترجمه گوگل]ما ده هزار امپریالیست از سیگنال، بسیار در آرام آرام 1 نگه دارید!

12. Arrive at a living room scathingly Xun to scold a way after the kitchen be the mother of household chores hear:"Who teach you! ?"
[ترجمه ترگمان]به یک اتاق نشیمن با انزجار شون برسید تا بعد از اینکه آشپزخانه مادر کاره ای خانه است بشنوید: \" چه کسی به شما آموزش می دهد! TGMN_QM\"
[ترجمه گوگل]ورود به اتاق نشیمن به سختی Xun به سر و صدا راه پس از آشپزخانه مادر کارهای خانگی می شنوید 'چه کسی به شما یاد می دهد! ؟ '

13. You shouldn't scold him on the slightest pretence.
[ترجمه ترگمان]تو نباید به این بهانه او را سرزنش کنی
[ترجمه گوگل]شما نباید او را در کوچکترین اعتراض نابود کنید

14. Grandmother would always come out and scold us, worried that we would fall off.
[ترجمه ترگمان]مادربزرگ همیشه بیرون می آمد و ما را سرزنش می کرد
[ترجمه گوگل]مادربزرگ همیشه بیرون می آید و ما را سرزنش می کند، نگران ماست که سقوط کنیم

The mother scolds the naughty child.

مادر بچه‌ی شیطان را سرزنش می‌کند.


The officer scolded his subordinates.

افسر به زیردستان خود عتاب و خطاب می‌کرد.


His wife is a terrible scold.

زن او خیلی نق نقو است.


پیشنهاد کاربران

سرزنش کردن با لحن بد

blame with angry words
فحاشی کردن بد دهانی کردن

don't scold him for doing badly at school he's doing his best
⬅️ برای انجام دادن بدش تو مدرسه سرزنشش نکن ، اون بهترینش رو داره انجام میده

conviction

blame

دعوا کردن

فحاشی کردن

To speak angrily or critically to someone who has done something wrong
دعوا کردن - سرزنش کردن
۲. عفریته - آدمی که بد دهن و پرسر و صداست و همش به این و اون گیر میده
I got scolded سرزنش و دعوا شدم ( دعوام کردن )
You get scolded
He gets scolded

She scolded him for sleeping so long
. . . سرزنش کرد اونو بخاطر زیاد خوابیدن

تشر زدن

سرزنش کردن
مترادف blame



کلمات دیگر: