کلمه جو
صفحه اصلی

suspender


معنی : بند شلوار، بند جوراب
معانی دیگر : معلق

انگلیسی به فارسی

معلق، بند شلوار، بند جوراب


تعلیق، بند جوراب، بند شلوار


انگلیسی به انگلیسی

• one of two straps worn over the shoulders to hold up trousers
suspenders are fastenings which hang down from a belt and hold up a woman's stockings.
suspenders are a pair of straps that men use instead of a belt to prevent their trousers from falling down; used in american english.

مترادف و متضاد

بند شلوار (اسم)
brace, suspender

بند جوراب (اسم)
suspender, garter

جملات نمونه

1. Gone are the support suspenders and gaudy steel rings that strangled the tower for much of the last decade.
[ترجمه ترگمان]از بند شلوار و حلقه های فولادی پر زرق و برق که در اواخر دهه اخیر برج را خفه کرده بودند، گذشته اند
[ترجمه گوگل]آویزان های پشتیبانی شده و حلقه های فولادی با شکوه که برج را برای اغلب دهه گذشته خفه کرده اند

2. No red suspenders with gold dollar signs.
[ترجمه ترگمان] هیچ بند شلوار قرمز با نشونه های طلایی نداره
[ترجمه گوگل]هیچ پایه قرمز با نشانه های دلار طلا وجود ندارد

3. He wears Route 66 suspenders and a big Route 66 belt buckle.
[ترجمه ترگمان]جاده ۶۶ بند شلوارش را می بندند و جاده بزرگ ۶۶ belt را می بندند
[ترجمه گوگل]او دستکش های Route 66 و کمربند بزرگراه Route 66 را می پوشاند

4. The suspender belt was tight around her waist.
[ترجمه ترگمان]کمربند suspender دور کمرش تنگ بود
[ترجمه گوگل]کمربند شلنگی در اطراف کمر قرار داشت

5. He saw you in your red suspenders with gold dollar signs and knew instantly who you were.
[ترجمه ترگمان]او شما را در بند شلوار قرمز شما با علامت های طلایی دید و فورا فهمید شما کی هستید
[ترجمه گوگل]او شما را در آستین های قرمز خود با نشانه های طلای دلار دید و فورا می دانست چه کسی بود

6. Look at that black eye make-up and the suspenders.
[ترجمه ترگمان] اون چشم سیاه و بند شلوار رو ببین
[ترجمه گوگل]نگاهی به این چشم سیاه و آرایش و بند های

7. As usual, Marty is wearing a plaid shirt, suspenders and Harley-Davidson cap.
[ترجمه ترگمان]طبق معمول، مارتی یک پیراهن شطرنجی پوشیده بود، بند شلوار و هارلی دیویدسون درش را پوشیده بود
[ترجمه گوگل]به طور معمول، مارتی پیراهن کتانی، بند و کلاه هارلی دیویدسون را پوشانده است

8. She was holding a suspender in each hand like she had a skipping rope.
[ترجمه ترگمان]یک لنگه بند شلوارش را طوری نگه داشته بود که انگار یک طناب جست وخیز کرده بود
[ترجمه گوگل]او در هر دست یک بند را نگه داشته بود، مثل طناب پرنده

9. Yet another x-rated scene shows her in suspenders lying on a kitchen table, holding a rolling-pin.
[ترجمه ترگمان]با این وجود صحنه ای که در بند شلوار بسته بود، او را در بند شلوار روی میز آشپزخانه نشان می داد و یک سنجاق را در دست داشت
[ترجمه گوگل]با این حال، صحنه دیگری با امتیاز X نشان می دهد که او در بند های دروغ گفتن روی میز آشپزخانه، برگزاری یک پین نورد است

10. The checkered pattern of that suspender recurred incessantly to his mind.
[ترجمه ترگمان]الگوی شطرنجی آن بند بند مدام به ذهنش باز می آمد
[ترجمه گوگل]الگوی چاک دامنهای که به طور مداوم به ذهنش باز میگردد

11. The application situation of new type suspender shape thermal insulation technology on coke drum in delayed coking unit was recommended.
[ترجمه ترگمان]وضعیت کاربردی نوع جدید مربوط به استفاده از تکنولوژی عایق حرارتی با استفاده از استوانه کک در طبل به تاخیر افتاده توصیه شد
[ترجمه گوگل]وضعیت نرم افزار فن آوری عایق حرارتی نوع جدیدی از کوپلینگ بر روی کوک درام در واحدهای کوکینگ تاخیر توصیه شد

12. Suspender is one of half - through and through bridge the necessary member.
[ترجمه ترگمان]suspender یکی از نیمی از کل و از طریق پل زدن عضو لازم است
[ترجمه گوگل]جلیقه یکی از نیمی از طریق و از طریق پل عضو مورد نیاز است

13. The reason and mechanism of the suspender damage are generalized.
[ترجمه ترگمان]دلیل و مکانیسم آسیب به بند، تعمیم داده شده است
[ترجمه گوگل]دلیل و مکانیزم آسیب متناوب تعمیم یافته است

14. The suspender cables in tie bar arch bridge are short, so it is rather difficult to calculate the short cable tension.
[ترجمه ترگمان]کابل های معلق در پل قوس دار کوتاه هستند، بنابراین محاسبه تنش کابل کوتاه کمی مشکل است
[ترجمه گوگل]کابل های تعلیق در پل قوس کراوات کوتاه هستند، بنابراین محاسبه تنش کوتاه کابل بسیار مشکل است

پیشنهاد کاربران

کش تزیینی شلوار

متوقف کردن
کنار گذاشتن
اخراج کردن


کلمات دیگر: