کلمه جو
صفحه اصلی

hound


معنی : سگ شکاری، سگ تازی، ادم منفور، با تازی شکار کردن، پاپی شدن، تعقیب کردن
معانی دیگر : (خودمانی) شیفته(ی کار بخصوص)، دیوانه ی چیزی، (سگ را) به حمله یا تعقیب واداشتن، به جان کسی (یا چیزی) انداختن، کیش کردن، پیگیری و آزار کردن، مرتب موی دماغ شدن، سیخونک زدن، ذله کردن، (عامیانه) هر سگ گوش آویخته و باریک اندام، آدم پست، آدم قابل تحقیر، آدم رذل، با سگ به شکار رفتن، (کشتی) گرز دکل، دکل گرز (هریک از دو برآمدگی سر دکل که طناب ها به آن گیر انداخته می شوند)

انگلیسی به فارسی

سگ شکاری، سگ تازی، آدم منفور، باتازی شکار کردن، تعقیب کردن، پاپی شدن


شکارچی، سگ تازی، سگ شکاری، ادم منفور، با تازی شکار کردن، تعقیب کردن، پاپی شدن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a member of any of various breeds of hunting dogs, esp. one that has short hair, a deep voice, and long, drooping ears.
مشابه: basset, beagle, bloodhound, foxhound, greyhound, harrier, wolfhound

(2) تعریف: a dog of any kind.
مترادف: canine, dog
مشابه: pooch

(3) تعریف: (informal) a person who is enthusiastic about something; addict.
مترادف: addict, devotee, fanatic, nut
مشابه: enthusiast, fan

- a sports hound
[ترجمه ترگمان] یه سگ تازی
[ترجمه گوگل] یک شکار ورزشی

(4) تعریف: a contemptible person.
مترادف: dog
مشابه: blackguard, cad, scoundrel, villain
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: hounds, hounding, hounded
مشتقات: hounder (n.)
(1) تعریف: to pursue or follow relentlessly.
مترادف: dog, hunt down
مشابه: chase, follow, pursue, trail

- The sheriff hounded the bandits through the desert.
[ترجمه ترگمان] کلانتر دزدان را در صحرا به دست گرفت
[ترجمه گوگل] کلانتر کلاه گیس ها را از طریق بیابان شلیک کرد

(2) تعریف: to continuously harass or nag.
مترادف: badger, nag, pester
مشابه: annoy, beset, bother, worry

- He got his driver's license and now he's hounding his parents to buy him a car.
[ترجمه ترگمان] او گواهی نامه رانندگیش را گرفت و حالا به دنبال پدر و مادرش بود تا برای او ماشین بخرند
[ترجمه گوگل] او مجوز رانندگی خود را دریافت کرده و حالا او پدر و مادرش را می کشد تا او را به یک ماشین خریداری کند
- The collection agency keeps hounding us for money.
[ترجمه ترگمان] اداره جمع آوری به دنبال پول ما را تعقیب می کند
[ترجمه گوگل] آژانس جمع آوری ما را برای پول خرج می کند
- The princess felt she was being hounded by the press wherever she went.
[ترجمه ترگمان] شاهزاده خانم احساس می کرد که هر جا که می رود تحت فشار قرار می گیرد
[ترجمه گوگل] شاهزاده خانم احساس کرد که از مطبوعات در هر کجا که رفت، به قتل رسید

• hunting dog; devotee, enthusiast, fan; scoundrel, villain
hunt down, pursue; bother, pester, nag, annoy
a hound is a type of dog used for hunting or racing.
if someone hounds you, they constantly disturb you or criticize you.

مترادف و متضاد

سگ شکاری (اسم)
gun dog, hound, ratch

سگ تازی (اسم)
hound, wolfhound

ادم منفور (اسم)
hound

با تازی شکار کردن (فعل)
hound

پاپی شدن (فعل)
persecute, hound, insist

تعقیب کردن (فعل)
chase, pursue, tail, follow, chevy, sue, chivvy, law, follow up, hound, prosecute

dog


Synonyms: afghan, airedale, akita, basset, beagle, bowwow, canine, dachshund, man’s best friend, mongrel, mutt, pointer, pooch, poodle, retriever


chase, badger


Synonyms: annoy, bait, be at, beat the bushes, be on one’s back, be on one’s case, be on one’s tail, bird-dog, bother, bug, chivy, curdle, dog, drive, give chase, goad, harass, harry, hassle, heckle, hector, hunt, hunt down, impel, leave no stone unturned, persecute, pester, prod, provoke, pursue, rag, rag on, ride, scout, scratch, scratch around, search high heaven, tail, take out after, track down, turn inside out, turn upside down, yap at


Antonyms: leave alone


جملات نمونه

a boozehound

مشروب‌خور افراطی


to hound a dog at a rabbit

سگ را به دنبال خرگوش تازاندن


an autograph hound

دیوانه‌ی گردآوری امضا (بزرگان و مشاهیر)


1. a hound can wind a rabbit from far away
یک سگ تازی می تواند از راه دور رد بوی یک خرگوش را بگیرد.

2. a hound scenting game
سگ تازی که شکار را بو می کشد

3. to hound a dog at a rabbit
سگ را به دنبال خرگوش تازاندن

4. an autograph hound
دیوانه ی گردآوری امضا (بزرگان و مشاهیر)

5. The hound whipped out at the whistle.
[ترجمه ترگمان]تازی در سوتش دمید
[ترجمه گوگل]شکارچی در سوت زد

6. The hound nips at a rabbit.
[ترجمه ترگمان]سگ تازی سربه خرگوش نشان می دهد
[ترجمه گوگل]نعناع خرگوش در خرگوش

7. My men have been sent everywhere to hound out the bastard.
[ترجمه ترگمان]افراد من همه جا فرستاده شده اند تا آن حرامزاده را شکار کنند
[ترجمه گوگل]مردان من به همه جا فرستاده شده اند تا به زخم برسند

8. The hound found the trail of the rabbit.
[ترجمه ترگمان]تازی رد خرگوش را پیدا کرد
[ترجمه گوگل]شکارچی دنباله خرگوش بود

9. The hound was quartering the woods.
[ترجمه ترگمان]آن تازی آن طرف جنگل بود
[ترجمه گوگل]شکارچی جنگل بود

10. A hound was baying at the moon.
[ترجمه ترگمان]یک سگ تازی در ماه پارس می کرد
[ترجمه گوگل]یک شکارچی در ماه قدم زد

11. A hound yelped briefly as a whip cracked.
[ترجمه ترگمان]سگ شکاری زوزه کوتاهی کشید
[ترجمه گوگل]یک شکارچی به طور خلاصه به عنوان یک شلاق ترک خورده

12. The police have promised to hound down those responsible for the explosion.
[ترجمه ترگمان]پلیس قول داده که آن کسانی را که مسئول انفجار بودند، نابود کنند
[ترجمه گوگل]پلیس وعده داده است که افرادی را که مسئول انفجار هستند، کشته شوند

13. The hound bayed mournfully.
[ترجمه ترگمان]سگ تازی با حزن و اندوه از اتاق بیرون رفت
[ترجمه گوگل]این شکارچی مایه تاسف است

14. The hound picked up the fox's smell and started to chase after it.
[ترجمه ترگمان]تازی بوی روباه را بلند کرد و شروع به تعقیب آن کرد
[ترجمه گوگل]شکارچی بوی روباه را برداشت و شروع به تعقیب آن کرد

15. He ordered his hound to hark away when the fox was scurrying out of its cave.
[ترجمه ترگمان]دستور داد تا وقتی که روباه از غار خارج شد، آن تازی را صدا کند
[ترجمه گوگل]او دستور داد که قورباغه خود را در حالی که روباه از غار خود بیرون میآید دور کند

He was hounded by his creditors.

طلبکاران دائم دنبالش بودند.


He was hounded from office by the press.

روزنامه‌ها آنقدر سر به سرش گذاشتند تا شغلش را از دست داد.


اصطلاحات

follow the hounds

سوار براسب و با سگ به شکار رفتن


پیشنهاد کاربران

نام یکی از اشعار رابرت فرانسیس

اذیت کردن، مورد اذیت و آزار قرار دادن، رنجاندن

با پیله کردن به ستوه آوردن
To hound someone is to relentlessly pursue or pester them. . . . If people hound, they hunt, too, but just in an annoying way. A man can hound a woman by asking for a date 10 times. A hounding person is persistent and probably annoying.

سگ شکاری
A pack of baying hounds
یک دسته سگ شکاری


تحت فشار گذاشتن، روی کسی کلید کردن، قفلی زدن

شخصی که مشتاق چیزی ست.
Information hound
شخصی که مشتاق فهمیدن اطلاعات است.

A big fight between dogs
یه دعوا بین دوتا سگ


کلمات دیگر: