کلمه جو
صفحه اصلی

migratory


معنی : وابسته به مهاجرت، مهاجرت کننده، جابجا شونده
معانی دیگر : کوچگر، مهاجر، کوچگرانه، وابسته به کوچ، مهاجرتی، سرگردان، عیار، دوره گرد، سیار

انگلیسی به فارسی

مهاجرت، وابسته به مهاجرت، مهاجرت کننده، جابجا شونده


وابسته به مهاجرت، مهاجرت کننده، جابجا شونده


انگلیسی به انگلیسی

• wandering, nomadic, straying; emigrating, immigrating; of birds or other animals that relocate seasonally

مترادف و متضاد

وابسته به مهاجرت (صفت)
migratory

مهاجرت کننده (صفت)
migratory

جابجا شونده (صفت)
migratory, revulsive

moving, traveling


Synonyms: casual, changing, drifting, emigrating, errant, gypsy, immigrant, immigrating, impermanent, itinerant, migrative, migratorial, mobile, nomad, nomadic, on the move, passing over, passing through, peripatetic, ranging, roving, seasonal, shifting, temporary, tramp, transient, transmigratory, unsettled, vagabond, vagrant, wandering


Antonyms: staying


جملات نمونه

migratory animals

جانوران کوچ‌گر، حیوانات مهاجر


large-scale migratory movements

جنبش‌های کوچ‌گرانه (مهاجرتی) در سطح گسترده


migratory farm laborers

کارگران کشاورزی سیار


1. migratory animals
جانوران کوچگر،حیوانات مهاجر

2. migratory birds visit these shores every spring
هر بهار پرندگان مهاجر به این سواحل می آیند.

3. migratory farm laborers
کارگران کشاورزی سیار

4. large-scale migratory movements
جنبش های کوچگرانه (مهاجرتی) در سطح گسترده

5. to band migratory birds
نشان گذاری کردن پرندگان مهاجر

6. Many migratory birds visit this lake annually.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از پرندگان مهاجر سالانه از این دریاچه دیدن می کنند
[ترجمه گوگل]بسیاری از پرندگان مهاجر به این دریاچه سالانه مراجعه می کنند

7. The trend is particularly prevalent among migratory birds.
[ترجمه ترگمان]این گرایش به ویژه در میان پرندگان مهاجر شایع است
[ترجمه گوگل]این روند به ویژه در میان پرندگان مهاجر شایع است

8. There are lots of birds, both resident and migratory, and other wildlife.
[ترجمه ترگمان]تعداد زیادی پرنده، هم ساکن و هم مهاجر و دیگر حیات وحش وجود دارد
[ترجمه گوگل]تعداد زیادی از پرندگان، ساکنان و مهاجرین و سایر حیوانات خانگی وجود دارد

9. As migratory fowl, the egrets are protected by federal law during the April to September nesting season.
[ترجمه ترگمان]به عنوان مرغ مهاجر، egrets در طول آوریل تا تخم گذاری در ماه سپتامبر توسط قانون فدرال محافظت می شود
[ترجمه گوگل]به عنوان مرغ مهاجر، قارچ ها توسط قانون فدرال در طول فصل لانه بندی آوریل تا سپتامبر محافظت می شوند

10. Forest loss is also caused by migratory slash-and-burn agriculture, especially by minority peoples of the central highlands.
[ترجمه ترگمان]کاهش جنگل نیز به دلیل کاهش مهاجرت و سوزاندن کشاورزی بویژه توسط افراد اقلیت در ارتفاعات مرکزی ایجاد شده است
[ترجمه گوگل]از دست دادن جنگل نیز ناشی از زراعت مهاجرتی و سوزاندن زباله است، به ویژه از اقلیم قریه های مرکزی

11. They had also seen migratory birds in the sky directly above the paralysis, suddenly stop and remain suspended in the air.
[ترجمه ترگمان]آن ها همچنین در آسمان پرواز پرندگان مهاجر را در آسمان دیده بودند که ناگهان متوقف شدند و در هوا معلق ماندند
[ترجمه گوگل]آنها همچنین پرندگان مهاجر در آسمان را به طور مستقیم در بالای فلج مشاهده کردند، ناگهان متوقف شدند و در هوا به حالت تعلیق در می آیند

12. Constantly on the move in pursuit of the migratory herds, they carried on their backs their few meager possessions.
[ترجمه ترگمان]به طور مداوم در حال حرکت به دنبال گله های مهاجر، آن ها کمی از دارایی های ناچیز خود را پشت سر گذاشته بودند
[ترجمه گوگل]آنها به طور مداوم به دنبال گله های مهاجر بودند، و اموال ناچیز خود را پشت سر گذاشتند

13. Do olfactory ensheathing cells exhibit unique migratory or axonal growth - promoting after spinal cord injury in rats?
[ترجمه ترگمان]آیا سلول های ensheathing بویایی migratory و یا axonal رشد را پس از آسیب طناب نخاعی در موش های صحرایی از خود نشان می دهند؟
[ترجمه گوگل]آیا سلولهای بیهوشی بقایای مهاجرت یا رشد آکسون منحصر به فرد را نشان می دهند - پس از آسیب نخاعی در موش صحرایی؟

14. Objective To observe the migratory route of Toxocara canis larvae in mice.
[ترجمه ترگمان]هدف مشاهده مسیر مهاجرت لارو canis Toxocara در موش ها
[ترجمه گوگل]هدف بررسی مسیر مهاجرت لارو توکسوکارا کانسیس در موش

پیشنهاد کاربران

مهاجر، مهاجرت
*** این معنی هم در مورد حیوانات و هم در مورد انسان ها بکار می‎رود.
مثال:
. In season, you can spot dolphins and whales on their migratory routes
. most of the apple crop is picked by migratory workers


کلمات دیگر: