کلمه جو
صفحه اصلی

dislodge


معنی : راندن، خیمه بر بستن، از جای خودبیرون کردن
معانی دیگر : بیرون آوردن (از جای خود)، بیرون راندن، بیرون کردن یا شدن، رها شدن یا کردن

انگلیسی به فارسی

رها کردن، راندن، از جای خودبیرون کردن، خیمه بر بستن


از جای خود بیرون کردن، راندن


انگلیسی به انگلیسی

• extricate, remove; oust, expel
if you dislodge someone or something, you cause them to move from a place.

مترادف و متضاد

راندن (فعل)
hurry, force, run, pilot, steer, row, repulse, drive, rein, poach, whisk, conn, drive away, dislodge, send away, unkennel

خیمه بر بستن (فعل)
decamp, dislodge, move stakes, pull up stakes

از جای خود بیرون کردن (فعل)
dislodge

knock loose


Synonyms: dig out, disentangle, dislocate, displace, disturb, eject, evict, extricate, force out, oust, remove, uproot


جملات نمونه

1. we tried to dislodge the enemy from its fortifications
کوشیدیم که (نیروهای) دشمن را از استحکامات خود بیرون برانیم.

2. They needed a bulldozer to dislodge the rock.
[ترجمه امین] آن ها به یک بولدوزر نیاز داشتند تا سنگ را از جایش بیرون بیاورند.
[ترجمه ترگمان]آن ها به یک bulldozer احتیاج داشتند تا سنگ را کنار بزنند
[ترجمه گوگل]آنها نیاز به یک بولدوزر برای رها کردن سنگ

3. The rebels have so far failed to dislodge the President.
[ترجمه ترگمان]شورشیان تاکنون نتوانسته اند رئیس جمهور را کنار بزنند
[ترجمه گوگل]شورشیان تا کنون نتوانسته اند رئیس جمهور را کنار بگذارند

4. We need two wins to dislodge the French team from first place.
[ترجمه ترگمان]ما برای بیرون راندن تیم فرانسوی از ابتدا به دو پیروزی نیاز داریم
[ترجمه گوگل]ما برای برکناری تیم فرانسوی از جایگاه اول نیاز به دو برد داریم

5. There's something between my teeth and I can't dislodge it.
[ترجمه ترگمان]بین دندان هایم یک چیزی وجود دارد و نمی توانم آن را کنار بزنم
[ترجمه گوگل]چیزی بین دندانهایم وجود دارد و من نمیتوانم آن را از بین ببرم

6. Army commanders were preparing to dislodge the militia from the capital.
[ترجمه ترگمان]فرماندهان ارتش در حال آماده شدن برای بیرون راندن شبه نظامیان از پایتخت بودند
[ترجمه گوگل]فرماندهان ارتش در حال آماده شدن برای کنار گذاشتن شبه نظامیان از پایتخت بودند

7. This is sufficient to dislodge any particles.
[ترجمه ترگمان]این برای بیرون راندن هر ذره کافی است
[ترجمه گوگل]این کافی است که هر ذره را برداریم

8. The most difficult volatiles to dislodge will be those borne in compounds such as carbonates and hydroxy silicates.
[ترجمه ترگمان]دشوارترین volatiles برای dislodge، کسانی خواهند بود که در ترکیباتی مثل carbonates و هیدروکسی silicates منتقل خواهند شد
[ترجمه گوگل]سخت ترین ناپیوسته ها برای از بین بردن، کسانی هستند که در ترکیبات مانند کربنات ها و سیلیکات های هیدروکسیونی قرار دارند

9. He had managed to dislodge the noose from his neck and save himself by jumping into the freezing water below.
[ترجمه ترگمان]او توانسته بود گره را از گردن او بیرون بکشد و خود را با پریدن در آب سرد پایین نجات دهد
[ترجمه گوگل]او موفق شد با غلبه بر گردن خود، با پریدن به آب انجماد در زیر، نجات یابد

10. Last December government troops stormed 20 prisons to dislodge prisoners from the dormitory wards.
[ترجمه ترگمان]در دسامبر گذشته نیروهای دولتی به ۲۰ زندان حمله کردند تا زندانیان را از بخش های خوابگاه بیرون کنند
[ترجمه گوگل]در ماه دسامبر گذشته، نیروهای دولتی 20 تن از زندان ها را به زندان انداختند تا زندانیان را از بخش های خوابگاه بیرون کنند

11. She became champion in 1982 and no one has been able to dislodge her.
[ترجمه ترگمان]او در سال ۱۹۸۲ قهرمان شد و هیچ کس نتوانسته است او را کنار بزند
[ترجمه گوگل]او در سال 1982 قهرمان شد و هیچکس توانست او را بیرون کند

12. Once embedded in the skin, these savage spines are difficult to dislodge.
[ترجمه ترگمان]به محض این که در پوست جای گرفت، این تیغ های وحشیانه برای بیرون راندن مشکل هستند
[ترجمه گوگل]پس از جاسازی در پوست، این ستون های وحشی دشوار است

13. He may challenge the Prime Minister even if he decides he cannot dislodge her this time.
[ترجمه ترگمان]او ممکن است نخست وزیر را به چالش بکشد، حتی اگر او تصمیم بگیرد که نمی تواند این بار او را از جا بکند
[ترجمه گوگل]او ممکن است نخست وزیر را به چالش بکشد، حتی اگر تصمیم بگیرد که او هم نمیتواند او را کنار بگذارد

14. Her doubts about its truth do not, in equal measure, dislodge her belief.
[ترجمه ترگمان]شک و تردیدهای او درباره حقیقت آن، در همان اندازه، belief او را کنار نمی زند
[ترجمه گوگل]شک و تردید او در مورد حقیقت او، به اندازه یکسان، اعتقاد او را نفی نمی کند

We tried to dislodge the enemy from its fortifications.

کوشیدیم که (نیروهای) دشمن را از استحکامات خود بیرون برانیم.


پیشنهاد کاربران

از جای برکندن


کنار نهادن، کنار گذاشتن

برکندن
کندن یک چیزی ک ب یک جایی چسبیده است


کلمات دیگر: