کلمه جو
صفحه اصلی

asymmetrical


معنی : بی تناسب، نامتقارن، غیر متقارن، بی قرینه
معانی دیگر : asymmetric نامتقارن

انگلیسی به فارسی

( asymmetric ) نامتقارن


بی‌قرینه، غیر‌متقارن، بی‌تناسب


نامتقارن، غیر متقارن، بی تناسب، بی قرینه


انگلیسی به انگلیسی

• not symmetrical, lacking balance and proportion
something that is asymmetrical has two sides or halves that are different.

دیکشنری تخصصی

[برق و الکترونیک] نامتقارن بدون تقارن .
[ریاضیات] نامتقارن، ناهمال

مترادف و متضاد

بی تناسب (صفت)
antic, grotesque, disproportionate, asymmetrical, asymmetric, incommensurate, baroque

نامتقارن (صفت)
asymmetrical, asymmetric

غیر متقارن (صفت)
asymmetrical, asymmetric, unsymmetrical

بی قرینه (صفت)
asymmetrical, asymmetric, lopsided

uneven


Synonyms: awry, crooked, disproportional, gibbous, lacking correspondence, not proportionate, not uniform, unbalanced, unequal, unsymmetrical


جملات نمونه

1. The relationship is of long duration and is asymmetrical.
[ترجمه ترگمان]این رابطه مدت زیادی است و نامتقارن است
[ترجمه گوگل]رابطه طولانی مدت است و نامتقارن است

2. The reciprocity is asymmetrical and in consequence it has a proclivity for extending outwards into a network.
[ترجمه ترگمان]عمل متقابل نامتقارن است و در نتیجه یک proclivity برای گسترش به سمت بیرون در یک شبکه دارد
[ترجمه گوگل]این تقسیم بندی نامتقارن است و در نتیجه آن را برای گسترش به بیرون به شبکه متمرکز می کند

3. Most people's faces are asymmetrical.
[ترجمه ترگمان]بیشتر چهره های مردم بی قرینه است
[ترجمه گوگل]اکثر چهره های مردم نامتقارن هستند

4. The design of the house is consciously asymmetrical with a large tower at one end.
[ترجمه ترگمان]طراحی خانه آگاهانه با یک برج بزرگ در یک طرف نامتقارن است
[ترجمه گوگل]طراحی خانه به طور آگاهانه نامتقارن است با یک برج بزرگ در یک طرف

5. They've got asymmetrical haircuts, wire-rimmed specs, an earring or two.
[ترجمه ترگمان]موهای کوتاه کوتاه، عینک wire، گوشواره یا دوتا گوشواره دارند
[ترجمه گوگل]آنها ریزش های نامتقارن، مشخصات سیم کشی، یک گوشواره یا دو عدد دارند

6. There are, of course, exceptions to this, but asymmetrical pieces are uncommon.
[ترجمه ترگمان]البته، استثنا در این مورد وجود دارد، اما pieces نامتقارن غیرمعمول هستند
[ترجمه گوگل]البته، استثنائات وجود دارد، اما قطعات نامتقارن غیر معمول هستند

7. This is sometimes known as an asymmetrical display.
[ترجمه ترگمان]این حالت گاهی به عنوان یک نمایش نامتقارن شناخته می شود
[ترجمه گوگل]این گاهی به عنوان یک نمایش نامتقارن شناخته می شود

8. On her lips-a burst of crimson asymmetrical skeptical fleshy business-and-dream sensuality-the cigarette scorching away at the tip.
[ترجمه ترگمان]بر لب های او - ترکیبی از تجارت asymmetrical و skeptical - و - رویای شهوانی - سیگار در نوک نوک آن را می سوزاند
[ترجمه گوگل]در لب های او - یک انفجار از حساسیت تجاری و روحی گوشتی نامتقارن نامتقارن نامتقارن - سیگار سوخته در نوک است

9. Symmetrical surgery was superior to asymmetrical surgery in obstruction of binocular vision function.
[ترجمه ترگمان]جراحی symmetrical نسبت به عمل نامتقارن در ممانعت از عملکرد بینایی binocular برتری داشت
[ترجمه گوگل]جراحی متقارن بر جراحی نامتقارن در انسداد عملکرد بینایی چشم برتر بود

10. In profile, the syncline is asymmetrical and called inclined fold.
[ترجمه ترگمان]در پروفایل، the نامتقارن است و مایل نامیده می شود
[ترجمه گوگل]در مشخصات، syncline نامتقارن است و نامیده می شود

11. In the asymmetrical applications, the plane of the cables is at the edge of the walkway.
[ترجمه ترگمان]در برنامه های نامتقارن، صفحه کابل ها در لبه پیاده رو قرار دارد
[ترجمه گوگل]در برنامه های نامتقارن، هواپیما کابل در لبه راهرو است

12. Unlike Chess or Checkers, Tafl is an asymmetrical strategy game.
[ترجمه ترگمان]برخلاف شطرنج یا Checkers، Tafl یک بازی استراتژی نامتقارن است
[ترجمه گوگل]بر خلاف شطرنج یا چکرز، Tafl یک بازی استراتژی نامتقارن است

13. Asymmetrical cell division is a process by which a cell gives rise to two different daughter cells through the unequal inheritance of specific molecules.
[ترجمه ترگمان]تقسیم سلولی Asymmetrical فرآیندی است که در آن یک سلول از طریق وراثت نابرابر مولکول ها به دو سلول دختر مختلف افزایش می یابد
[ترجمه گوگل]تقسیم سلولی نامتقارن فرآیندی است که سلول به وسیله ارثی نابرابر مولکول های خاص به دو سلول مختلف دختر تحویل می دهد

14. The cross asymmetrical distribution of P-VEPs appears in most of the patients with bitemperal hemianopia.
[ترجمه ترگمان]توزیع نامتقارن متقاطع P - VEPs در بیشتر بیماران با bitemperal hemianopia ظاهر می شود
[ترجمه گوگل]توزیع نامتقارن متقاطع P-VEP در بیشتر بیماران با همیونوپیا بیتمپرال ظاهر می شود

15. Asymmetrical lacing design for extra pizazz and a snug fit.
[ترجمه ترگمان]طراحی گره زدن برای pizazz اضافی و یک تناسب راحت
[ترجمه گوگل]طرح نازکی طراحی برای پیتزاز اضافی و مناسب مناسب

پیشنهاد کاربران

نامساوی

نا متوازن ، نابرابر
a پیشوند منفی ساز است

نامتقارن
asymmetrical tread = عاج نامتقارن ( در مورد تایر )

asymmetrical warfare
جنگ نابرابر

نا متقارن، کج و خل، قِناس، کج و کوله
What the fuck am I looking at? Rolling asymmetrical fuck hog trash


کلمات دیگر: