کلمه جو
صفحه اصلی

buffer


معنی : سپر، حائل، میانگیر، فنر، استفاده از میانگیر، ضربت خور، ضرب خور
معانی دیگر : کسی که با مالیدن چیزی را صیقل می دهد، جلا دهنده، چیز یا شخصی که بین دو چیز (معمولا متخاصم) حایل شود، حایل شدن، میانگیر شدن، ضربه گیری کردن، (مکانیک) اسباب کاهش شدت ضربه یا تکان (می تواند فنری یا بادی و غیره باشد)، (واگن و لوکوموتیو راه آهن) سپر، سپرک، سپره، کوبگیر، (شیمی) ماده ای که با خنثی کردن اسید و قلیای موجود در محلول موجب تثبیت یون هیدروژن متمرکز در آن می شود، ماده ی تثبیت گر افزودن به، (کامپیوتر) بافر، میانگیر گذاشتن، پرداخت کردن

انگلیسی به فارسی

میانگیر، سپر، ضربت خور، حائل، پرداخت کردن


میانگیر، استفاده از میانگیر


بافر، حائل، میانگیر، سپر، فنر، استفاده از میانگیر، ضربت خور، ضرب خور


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a device, such as a bumper, that absorbs the force of a collision.
مشابه: bumper, cushion, fender, pad, shield, shock absorber

(2) تعریف: something that prevents or moderates the interaction of two people, things, groups, countries, or the like.
مشابه: barrier, buffer state, go-between, intermediary, mediator, moderator

(3) تعریف: in chemistry, a substance that preserves the relative acidity or alkalinity of a solution when an acid or base is added.
مشابه: reagent

(4) تعریف: in computer terminology, a portion of the hardware used to hold information temporarily.
مشابه: memory
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: buffers, buffering, buffered
(1) تعریف: to add a buffer to (a chemical solution).
مشابه: neutralize

(2) تعریف: to diminish the undesirable effects of.
مترادف: mitigate
مشابه: allay, alleviate, assuage, cushion, deaden, diminish, ease, extenuate, lessen, moderate, palliate, temper
اسم ( noun )
• : تعریف: something used to polish or shine.
مترادف: polisher
مشابه: buff, burnisher, chamois, swab

• divider, partition; location in the memory designated for temporary storage (computers); shock absorber
lessen, ease, make less severe; protect, shield; (about aspirin) add an antacid agent; treat with a buffer (chemistry)
a buffer is something that prevents something else from being harmed.
the buffers on a train or at the end of a railway line are two metal discs on springs that reduce the shock when they are hit.

دیکشنری تخصصی

[علوم دامی] بافر ؛ ماده ای که می تواند از تغییرات شدید pH جلوگیری کند .
[شیمی] بافر، محلول تامپون، ماده اى که با خنثی کردن اسید و قلیاى موجود در محلول موجب تثبیت یون هیدروژن متمرکز در آن می شود
[عمران و معماری] بافر - سپر - ضربخور
[کامپیوتر] حافظه میانجی ؛ میانگر ؛ حافظه موقت ؛ حافظه میانی ؛ بافر - بافر . میانگیر . محل ذخیره موقتی - محل نگهداری داده . چیزهای مختلفی را که بافر می گویند شامل این موارد است . بخشی در حافظه برای نگهداری داده ای که قرار است به چاپگر ارسال شود یا از ورودی RS-232 دریافت شود . و علت آن کندی سرعت چاپگر در مقایسه با کامپیوتر است . به این ترتیب کامپیوتر همه داده ها را یکباره وارد بافر کرده و از آنجا به تدریج به چاپگر ارسال می کند . ورودی RS-232 نیز نیاز به بافر دارد . زیرا ممکن است داده هنگامی وارد شود که کامپیوتر آماده دریافت آن نیست . بخشی از حافظه که فایل را برای ویرایش نگه می دارد . برخی از برنامه های ویرایشگر امکان می دهند که بتوانید بیش از یک فایل را در یک زمان ویرایش کنید . در این صورت هر فایل . بافر مخصوص خود را اشغال می کند . بخشی از حافظه که برای ارسال داده به دیسک یا دریافت داده از آن به کار می رود . برخی از سیستمهای عامل به شما امکان می دهند که اندازه یا تعداد بافرهای دیسک را تنظیم کنید تا مشکل سرعت کم دیسک گردان حل شود . بخشی ارز حافظه که سیگنالهای دریافتی از کلیدها را نگه می دارد . برخی از سیگنالهای کلیدهایی که علیرغم فشار دادن . کامپیوتر آنها را قبول نمی کند . دراین ناحیه از حافظه ذخیره می شوند . بافر صفحه کلید IBM PC به طور پیش فرض 16 فشار کلید را در خود ذخیره می کند . وسیله الکترونیکی که خروجی آن مانند ورودی اش است . مانند تقویت کننده ( آمپلی فایر ) برای راه اندازی کابلهای طولانی
[برق و الکترونیک] میانگیر؛ بافر 1. ناحیه ای از حافظه ی رایانه که برای نگهداری اطلاعات گرافیکی جهت نمایش روی صفحه منیاتور و یا خواندن نویسه های متنی از وسیله ی جانبی اختصاص یافته است. همچنین می تواند به عنوان ناحیه ی نگهداری موقت جهت انتقال داده بین وسایل با سرعتهای کاری متفاوت ؛ مثلاُ بین سی پی یو و چاپگر یا دیسک گردان، به کار رود. 2. یک موارد ذخیره که تفاوت سرعت تبادل داده ها از مداری به موارد دیگر را جبران می کند. 3. Buffer amplifier - واسطه تطبیق، حایل
[زمین شناسی] محلول تامپون، میانگیر، بافر محلولی که غلظت یون هیدروژن آن با رقیق کردن یا افزودن اسید یا قلیایی عملا تغییری نمی کند. کامپیوتر : حافظه میانى ،حافظه موقت ،حافظه میانجى
[صنعت] میانگیر، واسطه، ذخیره ساز، بافر
[نساجی] بافر - تامپون ( محلول ثابت نگهدارنده PH)
[ریاضیات] میانگیر، سپر، واسطه، گردآورنده، ضربخور، ذخیره کننده ی موقت، ضربگیر، حافظه ی واسطه ای کامپیوتر
[آب و خاک] بافر

مترادف و متضاد

Synonyms: bulwark, bumper, cushion, defense, fender, intermediary, screen, shield, shock absorber


safeguard


سپر (اسم)
buckler, aegis, shield, bumper, fender, buffer, shock absorber, screen, targe, escutcheon, scutcheon

حائل (اسم)
stay, buffer, louver, louvre, guard, barrier, delimiter, buttress, stanchion, pall, coaming, shutter, stayer

میانگیر (اسم)
buffer

فنر (اسم)
buffer, shock absorber, coil, spring

استفاده از میانگیر (اسم)
buffer

ضربت خور (اسم)
buffer

ضرب خور (اسم)
bumper, buffer, shock absorber

جملات نمونه

a buffer zone between two hostile countries

سرزمین جداساز دو کشور متخاصم


The device will buffer against shocks.

این اسباب اثر تکان شدید را خنثی می‌کند.


1. a buffer zone between two hostile countries
سرزمین جداساز دو کشور متخاصم

2. the device will buffer against shocks
این اسباب اثر تکان شدید را خنثی می کند.

3. Eastern Europe was important to Russia as a buffer against the West.
[ترجمه ترگمان]اروپای شرقی برای روسیه به عنوان یک حایل در برابر غرب مهم بود
[ترجمه گوگل]اروپای شرقی برای روسیه به عنوان یک بافر در برابر غرب مهم بود

4. Turkey and Greece were buffer states against the former Soviet Union.
[ترجمه ahmad fallah] ترکیه و یونان ایالت های حائل در مقابل اتحاد جماهیر شوروی سابق بودند.
[ترجمه ترگمان]ترکیه و یونان در برابر اتحاد جماهیر شوروی پیشین، buffer بودند
[ترجمه گوگل]ترکیه و یونان در برابر اتحاد جماهیر شوروی سابق، کشورهای بافر بودند

5. A family can provide a buffer against stress at work.
[ترجمه ترگمان]یک خانواده می تواند یک ضربه گیر را در مقابل استرس در کار فراهم کند
[ترجمه گوگل]یک خانواده می تواند یک بافر در برابر استرس در محل کار ایجاد کند

6. A buffer stock of grain was held in case of emergency shortages.
[ترجمه ترگمان]یک انبار غله ذخیره در صورت کمبود برق برگزار شد
[ترجمه گوگل]در صورت کمبود اوراق بهادار، سهام بافر دانه ها برگزار شد

7. A little money can be a useful buffer in time of need.
[ترجمه ترگمان]پول کمی می تواند یک بافر مفید در زمان نیاز باشد
[ترجمه گوگل]پول کمی می تواند یک ببر مفید در زمان نیاز باشد

8. Keep savings as a buffer against unexpected cash needs.
[ترجمه ترگمان]پس انداز خود را به عنوان یک حایل در برابر نیازهای مالی غیر منتظره حفظ کنید
[ترجمه گوگل]صرفه جویی به عنوان یک بافر در برابر نیازهای نقدی غیر منتظره

9. They tried to buffer themselves against problems and uncertainties.
[ترجمه ترگمان]آن ها سعی کردند که خود را در برابر مشکلات و عدم قطعیت پنهان کنند
[ترجمه گوگل]آنها سعی کردند خود را در برابر مشکلات و عدم اطمینان با خود ببرند

10. The organization acts as a buffer between the management and the union.
[ترجمه ترگمان]این سازمان به عنوان حایل بین مدیریت و اتحادیه عمل می کند
[ترجمه گوگل]این سازمان به عنوان یک بافر بین مدیریت و اتحادیه عمل می کند

11. Romantic love will buffer you against life's hardships.
[ترجمه ترگمان]عشق رمانتیک باعث می شود شما در مقابل سختی های زندگی به شما کمک کند
[ترجمه گوگل]عشق رمانتیک شما را در برابر سختی های زندگی محافظت می کند

12. I bought a house as a buffer against inflation.
[ترجمه ترگمان]من یک خانه را به عنوان یک حایل در برابر تورم خریدم
[ترجمه گوگل]من یک خانه را به عنوان یک بافر در برابر تورم خریدم

13. Support from family and friends acts as a buffer against stress.
[ترجمه ترگمان]حمایت از خانواده و دوستان به عنوان یک حایل در برابر استرس عمل می کند
[ترجمه گوگل]حمایت از خانواده و دوستان به عنوان یک بافر در مقابل استرس عمل می کند

14. Now we need a vertex buffer.
[ترجمه ترگمان]حالا ما به یک بافر راس نیاز داریم
[ترجمه گوگل]حالا ما نیاز به یک بافر ریشه داریم

15. She often had to act as a buffer between father and son.
[ترجمه ترگمان]او اغلب مجبور بود به عنوان حایل بین پدر و پسر عمل کند
[ترجمه گوگل]او اغلب مجبور بود به عنوان یک بافر بین پدر و پسر عمل کند

پیشنهاد کاربران

ضربه گیر

ذخیره ساز ، ضرب گیر ، شدت گیر

buffer ( شیمی )
واژه مصوب: بافر
تعریف: محلولی شامل یک اسید ضعیف و نمک همان اسید یا باز قوی

[تخصصی رایانه] آماده سازی

به مانند ضربه گیر عمل کردن

واسطه

جلوگیری کردن ( as verb )

حائل، سپر ( در برابر سیل )

- به حافظه ای که در چاپگرها یا همان پرینترها وجود دارد ، حافظه ی چاپگر یا بافر میگویند.
زمانی که سندی قرار است چاپ شود ابتدا وارد حافظه ی چاپگر یا بافر میشود سپس به چاپ میرسد.

a person or thing that prevents incompatible or antagonistic people or things from coming into contact with or harming each other.
"family and friends can provide a buffer against stress

در دانش سیستم اطلاعات جغرافیایی به عنوان محدود به کار میرود، مثلا ایجاد یک بافر دویست متری در اطراف ایستگاه های حریق یعنی یک حریم و فاصله که محدود کننده می باشد
حریم

میانجی

تعصب داشتن


shield
it has been used exceedingly, in reason the world encounters with COVID - 19


کلمات دیگر: