کلمه جو
صفحه اصلی

clobber


معنی : جامه، لباس، دنده، کتک زدن، وصله کردن، زدن
معانی دیگر : (خودمانی) پشت سر هم و سخت زدن، له و لورده کردن، کتک جانانه زدن، له و په کردن، خرد و خمیر کردن، لت و پار کردن، شکست جانانه دادن، مایملک، (انگلیس - خودمانی)، پوشاک، انگلیس خمیر یاچسب سیاه رنگی که با ان ترک وشکاف های کفش را پر میکنند، دنده ماشین، بهم پیوستن

انگلیسی به فارسی

(انگلیس) خمیر یا چسب سیاه‌رنگی که با آن ترک و شکاف‌های کفش را پر می‌کنند، دنده (ماشین)، لباس، جامه، وصله کردن، به‌هم پیوستن، زدن، کتک زدن


جادوگر، دنده، لباس، جامه، کتک زدن، وصله کردن، زدن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: clobbers, clobbering, clobbered
(1) تعریف: (informal) to strike hard; beat severely.
مترادف: beat, wallop
مشابه: batter, clout, drub, lambaste, pommel, pound, pummel, strike, thrash, trounce, whack, whale, whomp

(2) تعریف: to defeat decisively; trounce.
مترادف: thrash, trounce, wallop, whomp
مشابه: beat, defeat, drub, lambaste, lick, smear, whale

• defeat, smash, pound mercilessly; paint over a decoration, cover a decoration with paint
you can refer to someone's belongings as their clobber; an informal word.
if you clobber someone, you hit them; an informal word.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] پاک کردن فایل .

مترادف و متضاد

hit, beat


Synonyms: belt, blast, drub, lambaste, lick, shellac, slam, slug, smash, smear, smother, thrash, trim, wallop, whip


جامه (اسم)
gear, thing, suit, habit, apparel, livery, rig, garment, vesture, raiment, tog, toggery, costume, clobber, togs, habiliment

لباس (اسم)
thing, attire, rig, clothing, dress, dressing, costume, garb, vest, clobber, gaberdine, vestment

دنده (اسم)
gear, axle, rib, costa, clobber

کتک زدن (فعل)
smack, beat, clobber, thrash, drub, fustigate, bludgeon, mug, scutch

وصله کردن (فعل)
clobber, patch, piece, vamp, clout

زدن (فعل)
cut off, cut, attain, get, strike, stroke, hit, play, touch, bop, lop, sound, haze, amputate, beat, slap, put on, tie, fly, clobber, slat, belt, whack, drub, mallet, chap, throb, imprint, knock, pummel, bruise, pulsate, spray, bunt, pop, frap, smite, nail, clout, poke, ding, shoot, pound, inject, lam, thwack, snip

جملات نمونه

Two wrestlers clobbered him.

دو کشتی‌گیر به او کتک مفصلی زدند.


1. He told me to piss off, or he'd clobber me.
[ترجمه ترگمان]اون به من گفت که برم بشاشم، وگرنه منو کتک می زد
[ترجمه گوگل]او به من گفت تا جیغ بزنم، یا او را به من بسپارد

2. If you do that again, I'll clobber you!
[ترجمه ترگمان]اگر یک بار دیگر این کار را بکنی کتک می زنم!
[ترجمه گوگل]اگر دوباره این کار را بکنی، من تو را خواهم کشت!

3. The police intended to clobber drunk drivers.
[ترجمه ترگمان] پلیس می خواست یه راننده مست رو کتک بزنه
[ترجمه گوگل]پلیس قصد داشت که رانندگان مست را بگیرد

4. I've got far too much clobber in my handbag.
[ترجمه ترگمان]تو کیف دستی من خیلی کتک خورده
[ترجمه گوگل]در کیف دستی من بیش از حد در دست داشتم

5. You should see the clobber he takes when he goes climbing!
[ترجمه ترگمان]تو باید کتک زن رو ببینی وقتی که داره میره بالا
[ترجمه گوگل]شما باید وقتی که او صعود می کند، دزدی را می بیند!

6. The new supermarket is really going to clobber the small local shops.
[ترجمه ترگمان]سوپر مارکت جدید واقعا قرار است فروشگاه های کوچک محلی را از بین ببرد
[ترجمه گوگل]سوپرمارکت جدید واقعا مغازه های کوچک محلی را پر می کند

7. The government is proposing new measures to clobber tax dodgers.
[ترجمه ترگمان]دولت در حال پیشنهاد تدابیر جدید برای معاف کردن مالیات دهندگان از مالیات است
[ترجمه گوگل]دولت اقدامات جدیدی را برای جلب رضایت مالی متقاضیان ارائه می دهد

8. Did you bring all your tennis clobber?
[ترجمه ترگمان]تو \"کتک خوردی\" ها رو آوردی؟
[ترجمه گوگل]آیا تمام تنیس تنیس خود را به ارمغان آورده اید؟

9. Some humans prefer to clobber people they don't understand.
[ترجمه ترگمان]برخی از انسان ها ترجیح می دهند به افرادی که درک نمی کنند کمک کنند
[ترجمه گوگل]بعضی از انسانها ترجیح می دهند مردم را که نمی فهمند جمع کنند

10. The police intend to clobber drunk drivers, ie punish them severely.
[ترجمه ترگمان]پلیس قصد دارد رانندگان مست را اخراج کند، یعنی آن ها را به شدت تنبیه کند
[ترجمه گوگل]پلیس قصد دارد به رانندگان مستبد، یعنی آنها را به شدت مجازات کند

11. The clobber probability of a pilotless aircraft is studied on the assumption that the error stochastic process is normal stationary process.
[ترجمه ترگمان]احتمال clobber یک هواپیمای pilotless بر این فرض که فرآیند تصادفی خطا روند ثابتی است مورد مطالعه قرار گرفته است
[ترجمه گوگل]احتمال ابتلا به یک هواپیمای بدون سرنشین با توجه به این که فرآیند اشتباه خطا فرایند ثابت است

12. By the power invested in my fist, I clobber you!
[ترجمه ترگمان]با قدرتی که تو دستم سرمایه گذاری کرده کتک می زنم
[ترجمه گوگل]با قدرت سرمایه گذاری شده در مشت من، من شما را!

13. John told me to piss off, or he'd clobber me.
[ترجمه ترگمان]جان به من گفت برم بشاشم، وگرنه منو کتک می زد
[ترجمه گوگل]جان به من گفت که شلاق زدن، و یا او را به من زده است

14. Like you prefer to clobber ants.
[ترجمه ترگمان]مثل اینکه شما ترجیح می دهید مورچه ها را رها کنید
[ترجمه گوگل]مثل شما مورچه ها را ترجیح می دهید

Our football team got clobbered seven to nothing.

تیم فوتبال ما هفت به هیچ حسابی شکست خورد.


did you take all your clobber?

همه‌ی اسباب‌هایت را بردی؟


پیشنهاد کاربران

ضربه خوردن
لطمه خوردن

خرد کردن ، ضایع کردن، لطمه زدن و. . . .
every time I tried to tell you my feeling, i was clobbered
هر بار سعی کردم حسم رو بهت بگم، خورد شدم.

1 - / Beat up/hit/strike/batter/smack severely, repeatedly or harshly ( در هم کوبیدن )

2 - to deal harshly

3 - personal possessions

* He leapt to avoid getting clobbered


کلمات دیگر: