کلمه جو
صفحه اصلی

bozo


(امریکا - خودمانی)، آدم، شخص، یارو، fellow : دوست، رفیق

انگلیسی به فارسی

(امریکا - خودمانی) آدم، شخص، یارو، احمق، نسناس، جوالق


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: bozos
(1) تعریف: (slang) a guy; fellow.

(2) تعریف: an annoying person; fool; simpleton.

• bully, strong and stupid child (slang)

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] نادان؛ احمق

جملات نمونه

1. Who's the bozo in the pyjamas?
[ترجمه ترگمان]اون احمق با پیژامه کیه؟
[ترجمه گوگل]bozo در لباس خواب چه کسی است؟

2. Some bozo on a motorcycle almost ran me over.
[ترجمه ترگمان] یه احمق با موتور تقریبا منو رد کرد
[ترجمه گوگل]بعضی از bozo در یک موتورسیکلت تقریبا فرار کردند

3. Who's that bozo in the purple shirt?
[ترجمه ترگمان]اون احمق تو لباس بنفش کیه؟
[ترجمه گوگل]چه کسی است که bozo در پیراهن بنفش؟

4. I re-member the night that big Texas oil bozo gave Jack lip.
[ترجمه ترگمان]شبی که روغن بزرگ تگزاس bozo به جک داد من دوباره عضو شدم
[ترجمه گوگل]من شب را مجددا عضو کردم که بوزو بزرگ نفت تگزاس به جک لب داد

5. For instance, what if Bozo, Inc., suffers through a recession and earns just one penny?
[ترجمه ترگمان]به عنوان مثال، اگر شرکت Bozo، از بحران اقتصادی رنج می برد و فقط یک پنی دارد، چه می شود؟
[ترجمه گوگل]به عنوان مثال، اگر Bozo، شرکت، از طریق رکود رنج می برد و فقط یک پنی کسب می کند؟

6. In the back there's bozo and me.
[ترجمه ترگمان] تو اون پشت یه احمق و من هست
[ترجمه گوگل]در پشت بوزو و من وجود دارد

7. Bozo contemptuously pointed out an old white-bearded screever fifty yards away.
[ترجمه ترگمان]انقدر contemptuously بود که در فاصله پنجاه یارد آن طرف تر ریش دار نی ریش دار قدیمی ریش دار قدیمی را نشان می داد
[ترجمه گوگل]بوزو تحقیرآمیز یک سنگربان قدیمی ریش سفید که پنجاه متری دورتر بود اشاره کرد

8. ICE’s work with an immigration judge found that Bozo Jozepovic, a member of the Croatian Defense Council, had assisted in the murders of seven innocent Muslim men.
[ترجمه ترگمان]کار ICE با یک قاضی مهاجرت مشخص شد که Bozo Jozepovic، عضو شورای دفاع کرواسی، در قتل هفت مرد مسلمان بی گناه کمک کرده است
[ترجمه گوگل]کار ICE با یک قاضی مهاجرت نشان داد که بووزو جوزپوویچ، عضو شورای دفاع از کرواسی، در قتل هفت مرد مسلمان بیگناه کمک کرده است

9. Bozo indulged in the most high-flown speculations.
[ترجمه ترگمان]Bozo در گمانه زنی های بسیار زیاد شرکت کردند
[ترجمه گوگل]Bozo در اغلب گمانه زنی ها به سر می برد

10. We walked down into Lambeth. Bozo limped slowly, with a queer crablike gait, half sideways, dragging his smashed foot behind him.
[ترجمه ترگمان]ما به Lambeth رفتیم سث به آرامی لنگان لنگان لنگان لنگان راه می رفت، با گام های عجیب و غریب و نیم پهلو، پای شکسته او را پشت سرش می کشید
[ترجمه گوگل]ما به لامبث رفتیم بوزو به آرامی با آرامش دستپاچه شده، نیمه راه میاندازد و پایش را پشت سرش می کشد

11. Bozo had a strange way of talking, Cockneyfied and yet very lucid and expressive. It was as though he had read good books but had never troubled to correct his grammar.
[ترجمه ترگمان]طولی نکشید که صدای حرف زدن به گوشش رسید، Cockneyfied و هنوز خیلی واضح و expressive بود مثل این بود که کتاب ها را خوانده بود، اما هرگز زحمت خواندن کتاب دستور زبان را به خود نمی داد
[ترجمه گوگل]Bozo روش شگفت انگیزی برای صحبت کردن داشت، و در عین حال بسیار شفاف و واضح بود همانطور بود که کتابهای خوب خوانده بود اما هرگز دستور اصلاحش را نداشت

12. That bozo flirted with the boss'daughter and nearly got fired.
[ترجمه ترگمان]اون احمق با دختر رئیس لاس زد و نزدیک بود اخراج بشه
[ترجمه گوگل]این بووزو با دختر رئیس کار می کرد و تقریبا اخراج شد

13. Oliver: I'm actually getting to like the name Bozo.
[ترجمه ترگمان]در واقع من میخوام اسم تو رو به اسم مستعار دوست داشته باشم
[ترجمه گوگل]الیور من واقعا دوست دارم نام Bozo

14. If some careless bozo trampled a row of your corn with his ox-cart, you might go and set fire to his field.
[ترجمه ترگمان]اگر یک احمق بی احتیاط یک ردیف ذرت تو را با ارابه خود له کند، ممکن است بروی و به میدان او شلیک کنی
[ترجمه گوگل]اگر بعضی از بذرهای ناخواسته یک ردیف ذرت را با آچار سبد بخورند، شما ممکن است به زمین خود بیفتید و آتش بسید

15. Bozo seemed an interesting man, and I was anxious to see more of him.
[ترجمه ترگمان]انقدر مشتاق بود که او را ببینم
[ترجمه گوگل]Bozo به نظر می رسید یک مرد جالب بود، و من مشتاق بودم که بیشتر او را ببینم

پیشنهاد کاربران

1 - احمق
2 - کله پوک
3 - دیوانه
4 - یارو
5 - رفیق


کلمات دیگر: