کلمه جو
صفحه اصلی

choose


معنی : جدا کردن، پسندیدن، خواستن، گزیدن، انتخاب کردن، برگزیدن
معانی دیگر : گزین کردن، نخبه کردن، ترجیح دادن، گزینش کردن، دل خواستن، پسند کردن

انگلیسی به فارسی

گزیدن، انتخاب کردن، خواستن، پسندیدن


انگلیسی به انگلیسی

Simple Past: chose, Past Participle: chosen


• select, prefer, pick, make a choice
if you choose something from all the things that are available, you decide to have that thing.
if you choose to do something, you do it because you want to or because you feel that it is right.
if there is little to choose between things or not much to choose between them, it is difficult to decide which is better.

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: chooses, choosing, chose, chosen
(1) تعریف: to select from two or more alternatives.
مترادف: elect, pick, pick out, select, single out
متضاد: eschew, reject
مشابه: adopt, cast, cull, embrace, favor, handpick, prefer, single, vote for

- I hope I chose the right gift for him.
[ترجمه احمدرضا] امیدوارم هدیه ى خوبی را برای او انتخاب کرده باشم
[ترجمه هانیه] امیدوارم هدیه خوبی را برای او انتخاب کنم
[ترجمه ترگمان] امیدوارم استعداد خوبی برای اون انتخاب کرده باشم
[ترجمه گوگل] امیدوارم هدیه ای مناسب برای او انتخاب کنم
- The boss chose me to represent the company at the conference.
[ترجمه ترگمان] رئیس من را انتخاب کرد تا نماینده شرکت در کنفرانس باشم
[ترجمه گوگل] رئیس من را انتخاب کرد تا نماینده این شرکت در کنفرانس شرکت نماید

(2) تعریف: to decide (followed by an infinitive).
مترادف: decide, elect
مشابه: resolve, will

- He chose to attend college rather than go into his father's business.
[ترجمه ترگمان] او ترجیح داد به جای رفتن به کسب وکار پدرش در کالج شرکت کند
[ترجمه گوگل] او تصمیم گرفت به جای رفتن به کسب و کار پدرش در کالج شرکت کند
فعل ناگذر ( intransitive verb )
عبارات: cannot choose but, choose up
(1) تعریف: to make a decision or selection.
مترادف: decide, elect, opt, select
مشابه: pick, resolve, will

- Everything looks good, so I really can't choose.
[ترجمه ترگمان] همه چیز به نظر خوب میاد، پس من واقعا نمی تونم انتخاب کنم
[ترجمه گوگل] همه چیز خوب به نظر می رسد، بنابراین واقعا نمی توانم انتخاب کنم
- I'll have to choose between fixing up my house or trying to sell it.
[ترجمه علی] هممه مون آدمای خوبی هستیم
[ترجمه ترگمان] باید یکی رو انتخاب کنم که خونه م رو درست کنم یا سعی کنم بفروشمش
[ترجمه گوگل] من باید بین تعمیر خانه ام یا تلاش برای فروش آن را انتخاب کنم

(2) تعریف: to prefer; have an inclination.
مشابه: desire, like, wish

- You don't have to play; you can just watch the game, if you choose.
[ترجمه ترگمان] تو مجبور نیستی بازی کنی؛ اگر بخواهی می توانی بازی را تماشا کنی
[ترجمه گوگل] شما مجبور نیستید بازی کنید شما فقط می توانید بازی را تماشا کنید، اگر انتخاب کنید

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] انتخاب کردن، گزینش .
[ریاضیات] انتخاب کردن، انتخاب، گزیدن

مترادف و متضاد

pick, select


Synonyms: accept, adopt, appoint, call for, cast, commit oneself, co-opt, crave, cull, decide on, designate, desire, determine, discriminate between, draw lots, elect, embrace, espouse, excerpt, extract, fancy, favor, feel disposed to, finger, fix on, glean, judge, love, make choice, make decision, make up one’s mind, name, opt for, predestine, prefer, see fit, separate, set aside, settle upon, sift out, single out, slot, sort, tab, tag, take, take up, tap, want, weigh, will, winnow, wish, wish for


جدا کردن (فعل)
chop, cut off, disconnect, intercept, rupture, analyze, choose, part, divide, dispart, amputate, separate, unzip, detach, segregate, try, calve, select, rive, cleave, unlink, pick out, sequester, insulate, dissociate, disassociate, individuate, disunite, draw off, enisle, excide, exscind, lixiviate, uncouple, prescind, seclude, sequestrate, sever, sunder, untwist

پسندیدن (فعل)
approbate, accept, allow, choose

خواستن (فعل)
choose, wish, desire, will, call, invite, bone, intend, solicit, beg, ask, want, require, desiderate, invocate

گزیدن (فعل)
choose, sting, bite, select

انتخاب کردن (فعل)
single, choose, chap, elect, select, opt, pick out, wale

برگزیدن (فعل)
single, choose, designate, pick, elect, select, put up, opt, pick over, prefer

جملات نمونه

to choose a tie

کراوات انتخاب کردن


1. choose a different line of work
شغل دیگری را انتخاب کن.

2. choose a name that fits this product
اسمی انتخاب کن که به این محصول بخورد.

3. choose whichever you like!
هر کدام را که دوست داری انتخاب کن !

4. choose the lesser of two evils
(در گزینش یکی از دو چیز بد) چیز کم زیان تر را انتخاب کردن

5. choose up
(عامیانه) افراد دو تیم هماورد را انتخاب کردن (مثلا برای بازی والیبال دوستانه)

6. to choose a tie
کراوات انتخاب کردن

7. to choose death before dishonor
ترجیح مرگ به بی آبرویی و خفت

8. to choose soldiers by lot
از راه قرعه کشی سرباز گزیدن

9. cannot choose but
مجبور بودن،چاره ای نداشتن (به جز)

10. he cannot choose but to accept our offer
چاره ای جز قبول پیشنهاد ما را ندارد.

11. refusal to choose is itself a choice
خودداری از انتخاب،خود (نوعی) انتخاب است.

12. we cannot choose but (to) stay
چاره ای جز ماندن نداریم.

13. you must choose between money and love
شما باید یا پول را انتخاب کنید یا عشق را.

14. little to choose between (or not much to choose between)
با هم فرق ندارند،مثل هم هستند

15. pick and choose
با دقت انتخاب کردن

16. do as you choose
هر جور می خواهی عمل کن.

17. record buyers can choose from several labels
خریداران صفحه می توانند چندین مارک گوناگون را انتخاب کنند.

18. i'll go where i choose
هر جا دلم بخواهد می روم.

19. there was little to choose between those two jobs
آن دو شغل با هم فرق عمده ای نداشتند.

20. i waived my right to choose earlier
من از حق خود نسبت به زودتر انتخاب کردن چشم پوشیدم.

21. the people now decided to choose him as leader
آنگاه مردم تصمیم گرفتند او را به رهبری برگزینند.

22. you have been given the discretion to choose your own staff
به شما اختیار داده شده است که کارمندان خود را شخصا انتخاب کنید.

23. i am in a quandry as to which road to choose
اصلا نمی دانم کدام راه را انتخاب کنم.

24. ali found himself at a strange crossroads because he had to choose between love and duty
علی خود را بر سر دو راهی عجیبی یافت چون می بایستی میان عشق و وظیفه یکی را انتخاب می کرد.

25. To choose time is to save time.
[ترجمه ترگمان]زمان انتخاب زمان صرفه جویی در زمان است
[ترجمه گوگل]انتخاب زمان برای صرفه جویی در وقت است

26. Choose an author as you choose a friend.
[ترجمه ترگمان]زمانی که دوست خود را انتخاب می کنید، یک نویسنده را انتخاب کنید
[ترجمه گوگل]یک نویسنده را به عنوان یک دوست انتخاب کنید

27. Choose a life of action, not one of ostentation.
[ترجمه ترگمان]یک زندگی اکشن را انتخاب کنید، نه یک خودنمایی
[ترجمه گوگل]یک زندگی از یک عمل را انتخاب کنید، نه یکی از استراتژی ها

28. Choose a wife rather by your ear than your eye. Thomas Fuller
[ترجمه sara] توماس فولر: زن را با گوشتان انتخاب کنید نه با چشمتان.
[ترجمه ترگمان]همسری انتخاب کنید که بهتر از چشم شما باشد توماس فولر
[ترجمه گوگل]یک زن و نه با گوش خود را از چشم خود انتخاب کنید توماس فولر

29. Understand their own strengths, to choose the life occupation orientation; practice their strengths, to accomplish his career.
[ترجمه ترگمان]قدرت خود را درک کنید، جهت گیری شغل را انتخاب کنید؛ نقاط قوت خود را تمرین کنید تا شغل او را به دست آورید
[ترجمه گوگل]درک نقاط قوت خود، انتخاب جهت گیری شغلی زندگی؛ تمرین نقاط قوت خود را، برای انجام حرفه خود

30. There was an infinite variety of drinks to choose from.
[ترجمه ترگمان]انواع نوشیدنی ها وجود داشت که از آن ها انتخاب می شد
[ترجمه گوگل]برای انتخاب از انواع مختلفی از نوشیدنی استفاده می شد

Julie chose him as her husband.

جولی او را به شوهری انتخاب کرد.


She chose to remain here.

او به میل خودش اینجا ماند.


Do as you choose.

هرجور می‌خواهی عمل کن.


I'll go where I choose.

هرجا دلم بخواهد می‌روم.


He cannot choose but to accept our offer.

چاره‌ای جز قبول پیشنهاد ما را ندارد.


There was little to choose between those two jobs.

آن دو شغل با هم فرق عمده‌ای نداشتند.


اصطلاحات

cannot choose but

مجبور بودن، چاره‌ای نداشتن (بجز)


choose the lesser of two evils

(در گزینش یکی از دو چیز بد) چیز کم‌زیان‌تر را انتخاب کردن


choose up

(عامیانه) افراد دو تیم هماورد را انتخاب کردن (مثلاً برای بازی والیبال دوستانه)


little to choose between (or not much to choose between)

با هم فرق ندارند، مثل هم هستند


the chosen few

اشخاص نخبه، معدودی اشخاص برگزیده


پیشنهاد کاربران

انتخاب کردن، به نتیجه رسیدن ، جدا کردن، گزیدن ، خواستن ، برگزیدن، پسندیدن

انتخاب کردن
گذشته choice

معنی کلمه touch
معنی کلمه skip
معنی کلمه stand

عبدالخلیل قوطوری مگه اینجا کلاس زبان ترکیه!!!

انتخاب کردن. برگزیدن

به نتیجه رسیدن

انتخاب کردن

تصمیم گرفتن، تصمیم داشتن، بر آن شدن، عزم کردن

انتخاب کردن ، برگزیدن
I don't mind which one we have , you choose 🤼‍♂️
برام فرقی نداره کدوم یکی رو ورمی داریم ، تو انتخاب کن

انتخاب کردن. . . . بر گزیدن. . . . . پسندیدن. . . . جدا کردن

Choose گزیدن
Pick انتخاب کردن
Select برگزیدن

Choose=انتخاب کردن

ترجیح دادن

1. select
2. prefer

You ��me
Let me not choose anyone else

در Reach 4 کانون زبان به معنی انتخاب کرد

جمله با choose و yesterday

If you choose to be far from me and unaware, we must be alone

جدا کردن

From which area did your brother choose to live for us?
برادرتان کدام از منطقه را منتخب برای زندگی برگزید


کلمات دیگر: