کلمه جو
صفحه اصلی

chap


معنی : مرد، شکاف، جوانک، مشتری، چانه، فک، ترک، خراش، زدن، خشکی زدن، ترکاندن، انتخاب کردن، شکاف دادن
معانی دیگر : مخفف:، کشیش، سرپرست نمازخانه، رجوع شود به: chop، (عامیانه) مرد، پسر، یارو، (در مورد پوست بدن) ترک خوردن، خشکی زدن پوست، هواسیدن، معامله کردن

انگلیسی به فارسی

معامله کردن، انتخاب کردن، شکاف دادن، ترکاندن،خشکی زدن پوست، زدن، مشتری، مرد، جوانک، شکاف، ترک، فک


چپ، مرد، شکاف، مشتری، جوانک، ترک، فک، چانه، خراش، انتخاب کردن، شکاف دادن، ترکاندن، زدن، خشکی زدن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: chaps, chapping, chapped
• : تعریف: to crack or redden (the skin).

- All that dishwashing chapped his hands.
[ترجمه ترگمان] همه اون dishwashing دست هاش رو خورد کرد
[ترجمه گوگل] همه آنهایی که دستشویی را میپوشاندند
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: of skin, to become cracked and sore from exposure or cold.

- My lips are chapping in this wind.
[ترجمه ترگمان] لبه ای من در این باد chapping
[ترجمه گوگل] لب های من در این باد خفه می شوند
اسم ( noun )
• : تعریف: a crack in, or soreness of, the skin resulting from exposure.
اسم ( noun )
• : تعریف: (informal) a man or boy; fellow.
مشابه: boy, lad, stiff

• rift, gap, breach; guy, fellow
be cracked or split; crack, split
you can use chap to refer to a man or boy; an informal word.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] پروتکل تاییدیه اسناد مجادله ای

مترادف و متضاد

مرد (اسم)
man, fellow, groom, chap, gink, guy, husband, hidalgo, playmate

شکاف (اسم)
crack, fracture, break, hiatus, breach, cut, incision, gap, craze, chap, split, flaw, chink, slot, notch, fraction, nick, breakthrough, seam, slit, slash, chasm, chine, suture, crevice, rip, cleft, rake, hair crack, interstice, scar, stoma

جوانک (اسم)
youngster, chap, sprig, lad, callant, youngling

مشتری (اسم)
patron, casual, chap, customer, client, jupiter

چانه (اسم)
haggle, chap, chin

فک (اسم)
chap, jaw, mandible, maxilla, jowl

ترک (اسم)
abandonment, dereliction, quit, crack, stop, turk, fracture, renunciation, craze, refuse, chap, proscription, split, cleft, desuetude, interstice, pillion

خراش (اسم)
abrasion, attrition, scratch, scrape, scuff, graze, rift, chafe, chap, scab, scotch

زدن (فعل)
cut off, cut, attain, get, strike, stroke, hit, play, touch, bop, lop, sound, haze, amputate, beat, slap, put on, tie, fly, clobber, slat, belt, whack, drub, mallet, chap, throb, imprint, knock, pummel, bruise, pulsate, spray, bunt, pop, frap, smite, nail, clout, poke, ding, shoot, pound, inject, lam, thwack, snip

خشکی زدن (فعل)
be beaten by the weather, chap

ترکاندن (فعل)
blast, blow up, chap, pop

انتخاب کردن (فعل)
single, choose, chap, elect, select, opt, pick out, wale

شکاف دادن (فعل)
chap, incise, shear, slash

جملات نمونه

1. david is a nice chap
دیوید پسر خوبی است.

2. during winter, our hands would chap and we would rub them with vaseline
در زمستان دست هایمان ترک می خورد و وازلین به آن می مالیدیم.

3. He was a pleasant chap but didn't talk much.
[ترجمه ترگمان]او مرد خوبی بود اما زیاد حرف نمی زد
[ترجمه گوگل]او خوشایند بود اما خیلی صحبت نکرد

4. He's a reasonable sort of chap.
[ترجمه ترگمان]آدم معقولی است
[ترجمه گوگل]او یک نوع منطقی است

5. He's not such a bad chap really.
[ترجمه ترگمان]واقعا آدم بدی نیست
[ترجمه گوگل]او واقعا بد نیست

6. He's a decent sort of chap.
[ترجمه ترگمان]او مرد شریفی است
[ترجمه گوگل]او یک مرتبه شایسته است

7. He seemed a very jovial chap.
[ترجمه ترگمان]او مرد بسیار خوبی به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]او به نظر بسیار جالب توجه بود

8. A person's lips and hands often chap in winter.
[ترجمه ترگمان]لبان و دستان یک فرد در زمستان
[ترجمه گوگل]لب و دست شخص اغلب در فصل زمستان سردرگم می شوند

9. He's not a bad chap—quite human for an accountant.
[ترجمه ترگمان]او مرد بدی نیست - کاملا انسان است به خاطر یک حسابدار
[ترجمه گوگل]او یک حسابرس بد نیست و کاملا انسان است

10. She thought he was a very nice chap.
[ترجمه ترگمان]فکر می کرد مرد بسیار خوبی است
[ترجمه گوگل]او فکر کرد او بسیار خوب بود

11. Be a good chap and open the door for me, would you?
[ترجمه ترگمان]مرد خوبی باش و در را برایم باز کن، باشد؟
[ترجمه گوگل]مهربان باشید و درب را برای من باز کنید، آیا شما؟

12. My grandson is a grand little chap.
[ترجمه ترگمان]نوه من پسر کمی است
[ترجمه گوگل]نوه من یک سره کوچک بزرگ است

13. Just another surveillance job, old chap. Piece of cake to somebody like you.
[ترجمه ترگمان]فقط یه کار نظارتی دیگه، پیرمرد یه تیکه کیک به یکی مثل تو
[ترجمه گوگل]یک کار نظارتی دیگر، رئیس قدیمی قطعه کیک به کسی مثل شما

14. He's a friendly sort of a chap.
[ترجمه ترگمان]او یک دوست صمیمی است
[ترجمه گوگل]او نوعی دوست داشتنی است

15. He's such a nervous chap he wouldn't/couldn't say boo to a goose.
[ترجمه ترگمان]او یک مرد عصبی است که به یک غاز هم نمی تواند بگوید
[ترجمه گوگل]او چنین عصبی است، او نمی تواند / نمی تواند بگو به یک غاز بگوید

David is a nice chap.

دیوید پسر خوبی است.


During winter, our hands would chap and we would rub them with vaseline.

در زمستان دست‌هایمان ترک می‌خورد و وازلین به آن می‌مالیدیم.


chapped lips

لب‌های ترکیده (ترک‌خورده)


پیشنهاد کاربران

رفیق

مرد، جوانک، کس، شخص، کاراکتر

بچه


کلمات دیگر: