کلمه جو
صفحه اصلی

welcoming

انگلیسی به فارسی

استقبال، خوشامد گفتن، پذیرایی کردن


انگلیسی به انگلیسی

• offering a warm greeting, providing guests with a friendly reception

جملات نمونه

1. when we arrived, she quickly donned a welcoming smile
به محض ورود ما،با لبخندی از ما استقبال کرد.

2. She cast a welcoming smile in his direction.
[ترجمه ترگمان]لبخند گرمی بر لبش نقش بست
[ترجمه گوگل]او یک لبخند استقامتی را در جهت او برگزار کرد

3. A welcoming fire was burning in the fireplace.
[ترجمه ترگمان]آتش گرمی در بخاری دیواری زبانه می کشید
[ترجمه گوگل]آتش سوزی در شومینه سوخته بود

4. The hotel has special facilities for welcoming disabled people.
[ترجمه ترگمان]این هتل دارای امکانات ویژه ای برای خوش آمدگویی به افراد معلول است
[ترجمه گوگل]این هتل دارای امکانات ویژه برای پذیرایی افراد معلول است

5. Bob was always genial and welcoming.
[ترجمه ترگمان]باب همیشه مهربان و صمیمی بود
[ترجمه گوگل]باب همیشه شاد و خوشحال بود

6. The office was large and functional rather than welcoming.
[ترجمه ترگمان]دفتر به جای استقبال، بزرگ و کاربردی بود
[ترجمه گوگل]دفتر بزرگ و کارکردی بود نه استقبال

7. His room was quiet, warm and welcoming.
[ترجمه ترگمان]اتاق او آرام و گرم و گرم بود
[ترجمه گوگل]اتاق او آرام، گرم و استقبال شد

8. The hall was filled with persons welcoming him.
[ترجمه ترگمان]تالار پر از کسانی بود که به او خوش آمد می گفتند
[ترجمه گوگل]سالن پر از افرادی است که از او استقبال می کنند

9. Everyone was very welcoming.
[ترجمه ترگمان]همه خیلی خوشحال بودند
[ترجمه گوگل]هر کس بسیار استقبال کرد

10. The banks were unanimous in welcoming the news.
[ترجمه ترگمان]بانک ها در استقبال از این خبر متفق القول بودند
[ترجمه گوگل]بانک ها در استقبال از اخبار متفق بودند

11. His welcoming smile helped loosen her up.
[ترجمه ترگمان]لبخند خوش آمد گویی به او کمک کرد تا او را آرام کند
[ترجمه گوگل]لبخند خوشایند او کمک کرد تا او را از بین ببرد

12. The delegates received a welcoming speech by the President.
[ترجمه ترگمان]این هیات ها سخنرانی مشابهی از سوی رئیس جمهور دریافت کردند
[ترجمه گوگل]نمایندگان سخنان استقبال از سوی رئیس جمهور دریافت کردند

13. He quickly donned a welcoming smile as his guests arrived.
[ترجمه ترگمان]وقتی میهمانان رسیدند، او به سرعت لبخند گرمی به تن کرد
[ترجمه گوگل]او به سرعت به عنوان مهمانان خود وارد لبخند استقبال کرد

14. She gave everyone a welcoming smile.
[ترجمه ترگمان]لبخند گرمی به همه زد
[ترجمه گوگل]او به همه لبخند استقبال کرد

15. I was met by a welcoming committee.
[ترجمه ترگمان]من توسط یک کمیته خوشامد گویی ملاقات شدم
[ترجمه گوگل]من توسط یک کمیته استقبال پذیرفته شدم

پیشنهاد کاربران

پذیرا

مهمان نواز

خوش برخورد

Adjective:
آدم خوش برخورد
مکان دوست داشتنی که به انسان آرامش می بخشد.
مکان تزئین شده و آذین بندی شده برای خوشامدگویی به کسی و پذیرایی کردن از وی

دوستانه

به نقل از هزاره:
1. [لبخند، رفتار] گرم، صمیمانه، محبت آمیز، دوستانه
2. [ساختمان، اتاق] مطبوع، دلپذیر، دلچسب، باروح

دلپذیر

خوشامدگویی


کلمات دیگر: