کلمه جو
صفحه اصلی

muffled


پیچیده، کر شده، دستکش پوش

انگلیسی به فارسی

پیچیده،کر شده،دستکش پوش


خفه شو، چشم بستن، پیچیدن، خاموش کردن، دم دهان کسی را گرفتن


انگلیسی به انگلیسی

• (of sound) silenced, diminished by the presence of insulating material; wrapped in a cloak, covered
a muffled sound is quiet, dull, or difficult to hear.
if you are muffled or muffled up, you are wearing thick, warm clothes which hide most of your body or face.
see also muffle.

مترادف و متضاد

quietened


Synonyms: deadened, dim, dull, faint, flat, indistinct, mute, muted, obscure, silenced, stifled, strangled, subdued, suppressed


Antonyms: clear, unblocked


جملات نمونه

1. dark, heavy curtains muffled the windows
پرده های تیره رنگ و سنگین پنجره ها را پوشانده بود.

2. the weather was cold and we were all muffled up in scarves
هوا سرد بود و ما همه شال گردن پیچیده بودیم.

3. The sound of the bell was muffled by the curtains.
[ترجمه جواد] صدای زنگ بوسیله پرده ها گرفته شد
[ترجمه ترگمان]صدای زنگ در کنار پرده خفه شد
[ترجمه گوگل]صدای زنگ توسط پرده ها خفه شد

4. There was a muffled explosion somewhere on their right.
[ترجمه ترگمان]در سمت راست، صدای انفجار خفه ای به گوش رسید
[ترجمه گوگل]یک انفجار منفجر شده در جایی در سمت راست آنها وجود داشت

5. The falling snow muffled the sound of our footsteps.
[ترجمه ترگمان]برف در حال سقوط، صدای قدم های ما را خفه می کرد
[ترجمه گوگل]برف سقوط کرد و صدای مراحل ما را خفه کرد

6. Every sound was muffled, every noise changed to something soft and musical. No more tramping hoofs, no more rattling wheels! Only the chiming of the sleigh-bells, beating as swift and merrily as the hearts of children.
[ترجمه ترگمان]هر صدایی خفه می شد، هر صدایی به چیزی لطیف و آهنگین تغییر می کرد دیگر صدای پایی به گوش نمی رسید، صدای تق تق چرخ ها دیگر به گوش نمی رسید تنها زنگ زنگوله سورتمه که همچون قلب بچه ها چابک و شادمانه می تپید
[ترجمه گوگل]هر صدا خفه شد، هر نویز به چیزی نرم و موسیقی تغییر کرد هیچ تپانچه تنگ تر، چرخ های تیز تر! فقط زنگ زدن اسب سواری، ضرب و شتم به عنوان سریع و به آرامی به عنوان قلب کودکان است

7. Her voice was muffled by the pillow in which she had hidden her face.
[ترجمه ترگمان]صدایش از بالش خفه شده بود و صورتش را پنهان کرده بود
[ترجمه گوگل]صدای او توسط بالش که در آن او چهره اش پنهان شده بود، غوطه ور بود

8. She muffled herself up well.
[ترجمه ترگمان]او خودش را خوب خفه کرده بود
[ترجمه گوگل]او خود را به خوبی خفه کرد

9. There was the muffled sound of organ practice coming from the chapel.
[ترجمه ترگمان]صدای خفه ای به گوش رسید که از نمازخانه بیرون می آمد
[ترجمه گوگل]صدای خفه ای از عمل ارگان که از کلیسا آمده بود، وجود داشت

10. She muffled her throat with a scarf.
[ترجمه ترگمان]گلویش را با روسری خفه کرد
[ترجمه گوگل]او با یک روسری گلویش را خفه کرد

11. I could hear muffled voices next door but couldn't make out any words.
[ترجمه ترگمان]می توانستم صداهای خفه ای را از در بعدی بشنوم، اما نمی توانستم کلمات را ادا کنم
[ترجمه گوگل]من می توانستم صداهای خاموش در کنار آن را بشنوم اما نمیتوانستم هیچ حرفی را بگویم

12. She heard him let out a pitiful, muffled groan.
[ترجمه ترگمان]صدای ناله او را شنید که ناله ضعیفی از گلویش خارج شد
[ترجمه گوگل]او شنیده است که او یک خجالت زده و محکم و ناامید را بیاموزد

13. She muffled the child up in a blanket.
[ترجمه ترگمان]او بچه را با یک پتو خفه کرد
[ترجمه گوگل]او کودک را در پتو خفه کرد

14. He walked out into the snow, heavily muffled in a thick scarf and warm overcoat.
[ترجمه ترگمان]او به داخل برف ها رفت و با شال گردن کلفت و پالتو گرم خفه شد
[ترجمه گوگل]او به برف رفت و به شدت در یک روسری ضخیم و پالتو گرم پوشیده بود

پیشنهاد کاربران

[ صدا ] آرام/ خفیف/ ضعیف/ خفه/ فرو خورده

ناواضح ( در مورد صدا )

صدای ناواضح

خفه . گرفته

تعریف دیک برای MUFFLE :
verb
[ obj]
1 : to make ( a sound ) quieter
◀️They tried to muffle the noise.
: to decrease the noise made by ( something )
◀️muffle [=suppress] a cough
◀️I could hear their muffled voices from the next room.
◀️a muffled cough

2 chiefly Brit : to wrap or cover ( someone or something ) in clothing or cloth for warmth or protection
◀️She was muffled ( up ) in a huge overcoat


MUFFLED SQUEALING : ناله ی گرفته، عرعر گرفته و خفیف


کلمات دیگر: