کلمه جو
صفحه اصلی

spawn


معنی : تخم ماهی، بذر، اشپل، تخم ریزی کردن، تولید مثل کردن
معانی دیگر : (به ویژه ماهی) تخم ریزی کردن، بچه زایی کردن، (به ویژه به تعداد زیاد - تداعی منفی) ایجاد کردن، موجب شدن، به وجود آوردن، (ماهی و قورباغه و نرم تنان و سخت پوستان) تخم، خاویار، اولاد، توله، تخم و ترکه، زاد و رود، جرم، تخم ریزی کردن حیوانات دریایی

انگلیسی به فارسی

تخم ماهی، اشپل، بذر، جرم، تخم ریزی کردن (حیوانات دریایی)، تولید مثل کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the mass of eggs deposited by fish, frogs, or other aquatic animals.

(2) تعریف: offspring, esp. when produced in large numbers; brood.
مترادف: brood

(3) تعریف: a product, outcome, or result.
مترادف: offspring, outcome, product, result

- Their deaths were the spawn of an evil plan.
[ترجمه سایه] نقشه ای پلید باعث مرگشان شده بود
[ترجمه ترگمان] مرگ آن ها ناشی از یک نقشه شیطانی بود
[ترجمه گوگل] مرگ و میر آنها منجر به یک طرح بد شد
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: spawns, spawning, spawned
(1) تعریف: to produce or deposit a mass of eggs.

- Salmon spawn in fresh water.
[ترجمه ترگمان] ماهی های قزل آلا در آب تازه تخم می گذارند
[ترجمه گوگل] ماهی آزاد در آب شیرین

(2) تعریف: to produce offspring, esp. in large numbers.
مترادف: multiply, proliferate
مشابه: bear, breed, procreate, propagate, reproduce
فعل گذرا ( transitive verb )
مشتقات: spawner (n.)
(1) تعریف: to produce or deposit (an egg mass).
مشابه: deposit, produce

(2) تعریف: to give birth to; produce as offspring.
مترادف: breed, engender, procreate, produce
مشابه: bear, beget, father, generate, reproduce, sire

(3) تعریف: to give rise to or result in; engender.
مترادف: beget, breed, engender, generate, result in
مشابه: create, originate, produce, yield

- The new restrictions spawned widespread protest.
[ترجمه ترگمان] محدودیت های جدید باعث ایجاد اعتراضات گسترده شد
[ترجمه گوگل] محدودیت های جدید باعث اعتراض گسترده ای شد

• mass of eggs deposited by an aquatic animal (i.e. fish, frog, etc.); vast quantity of offspring (derogatory); product, outcome
reproduce, produce eggs in large numbers (about aquatic animals); bring forth, give rise to, generate
spawn is a jelly-like substance containing the eggs of fish or frogs.
when fish or frogs spawn, they lay eggs.
to spawn something means to cause it to happen or be created; a literary use.

مترادف و متضاد

Synonyms: bring forth, create, father, generate, give rise to, hatch, issue, make, mother, originate, parent, procreate, reproduce, sire


Antonyms: destroy


تخم ماهی (اسم)
berry, spawn

بذر (اسم)
seed, spawn, spore, sperm

اشپل (اسم)
spawn

تخم ریزی کردن (فعل)
spawn

تولید مثل کردن (فعل)
spawn

produce


جملات نمونه

Overpopulation has spawned many problems.

زیادی جمعیت مسائل زیادی را به وجود آورده است.


how many times a year do frogs spawn?

وزغ‌ها سالی چند بار تخم‌گذاری می‌کنند؟


Salmon go up the river to spawn.

آزاد‌ماهی‌ها برای تخم‌ریزی به بالای رود‌خانه می‌روند.


1. salmon go up the river to spawn
آزاد ماهی ها برای تخم ریزی به بالای رود خانه می روند.

2. Many sea fishes spawn in rivers.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از ماهی های دریایی در رودخانه ها هستند
[ترجمه گوگل]بسیاری از ماهی های دریایی در رودخانه ها تخم ریزی می کنند

3. When the Discus spawn the eggs will hatch in 60 hours.
[ترجمه ترگمان]زمانی که تخم Discus تخم را تخم می گذارد، در ۶۰ ساعت باز می شود
[ترجمه گوگل]هنگامی که Discus تخم ریزی می کند، تخم ها طی 60 ساعت شنیده می شوند

4. But the scruples would spawn in his head, giving a cynical taint to his image of himself.
[ترجمه ترگمان]اما این وسواس در ذهنش نقش می بست و به عکس خود لطمه می زد
[ترجمه گوگل]اما حیرت انگیزان در سرش زخمی می شوند و به یک تصویر شگفت انگیز از خودش می اندیشند

5. It's so perfect that they should effortlessly spawn the very stuff which facilitates the clicking of needles and clucking of tongues.
[ترجمه ترگمان]آنقدر عالی است که به آسانی باید به راحتی آن ماده ای را تولید کنند که صدای کلیک کردن سوزن ها و قد قد زبان ها را آسان می کند
[ترجمه گوگل]این بسیار کامل است که آنها باید بدون نیاز به پرتاب چیزهای بسیار که تسکین کلیک کردن سوزن و clucking از زبان است

6. Some of these would be the firstborn spawn of hybrids, human in looks yet able to procreate a purestrain Stealer.
[ترجمه ترگمان]بعضی از این ها اولین فرزندان ارشد دورگه هستند که در عین حال قادر به تولید مثل زاد و ولد هستند
[ترجمه گوگل]بعضی از این ها می توانند تخم های اولیهای از هیبرید ها باشند، اما انسان هنوز قادر به تولید یک Steal است

7. Only 780,000 tonnes of cod are ready to spawn this year, compared with 1 million tonnes in 199
[ترجمه ترگمان]تنها ۷۸۰،۰۰۰ تن ماهی در سال جاری حاضر هستند در حالی که در ۱۹۹ میلیون تن ۱۹۹ تن هستند
[ترجمه گوگل]تنها 780،000 تن از ماهی در سال جاری میلادی تهیه شده است، در مقایسه با 1 میلیون تن در سال 199

8. A Discus is good condition will spawn quite happily in tanks as small as 15 gallons.
[ترجمه ترگمان]A یک شرط خوب است که به اندازه ۱۵ گالن با خوشحالی در تانک تولید خواهد شد
[ترجمه گوگل]یک حالت Discus شرایط خوبی خواهد بود و به راحتی در مخازن به اندازه 15 گالن به ارمغان بیاورد

9. An older pair tending their spawn.
[ترجمه ترگمان]یک جفت بزرگ تر از spawn
[ترجمه گوگل]یک زوج قدیمی تر به آنها تخم می گذارند

10. I felt like a salmon swimming upstream to spawn as I pushed my way through the cars.
[ترجمه ترگمان]احساس می کردم که یک ماهی آزاد در بالای سر من شنا می کند، در حالی که راه خود را از میان ماشین ها به پیش راندم
[ترجمه گوگل]من به عنوان یک ماهی پرورش ماهی قزل آلا احساس بالایی کردیم تا من را از طریق ماشین ها سوار کنم

11. It's easy to spawn and usually very robust.
[ترجمه ترگمان]به راحتی می توان تولید کرد و معمولا خیلی قوی است
[ترجمه گوگل]تخم مرغ آسان است و معمولا بسیار قوی است

12. The fish will spawn among the fine-leaved plants.
[ترجمه ترگمان]این ماهی در میان گیاهان برگ های ظریف تولید خواهد شد
[ترجمه گوگل]این ماهی در بین گیاهان ریز ریزه می شود

13. She would spawn another child.
[ترجمه ترگمان]اون یه بچه دیگه رو از هم جدا می کنه
[ترجمه گوگل]او یک فرزند دیگر را ایجاد می کند

14. She then releases the spawn, trailing it in and amongst the stems and foliage of submerged plant life.
[ترجمه ترگمان]سپس تخم را رها می کند و آن را در ساقه و ساقه زندگی گیاهی مستغرق نگه می دارد
[ترجمه گوگل]او سپس تخم ریزی را آزاد می کند و آن را در و در میان ساقه ها و شاخه های زندگی گیاه غرق شده قرار می دهد

پیشنهاد کاربران

به دنیا آوردن

تخم ریزی کردن
A spawned fish dies after spawning
یک ماهی تخم ریزی کرده، بعد از تخم ریزی میمیرد!

به راه اندازی؛ به راه انداختن

پدید آوردن
بذر پاشیدن
this position spawns a further question : این دیدگاه بذر پرسش دیگری را می پاشد

The high - tech revolution and the life style it has spawned. . . . تحولات تکنولوژی وسیب زندگی که ایجاد کرده است

Spawn:create:ایجاد کردن - بوجوداوردن

ناشی از

فرزند

تخم ریزی کردن - کلید زدن


کلمات دیگر: