کلمه جو
صفحه اصلی

unaccountable


معنی : مرموز، عاری از حس مسئولیت، غیر مسئول، غیر قابل توصیف، توضیح ناپذیر
معانی دیگر : غیر قابل توضیح، توجیه نشدنی، عجیب و غریب، اسرارآمیز، غیرعادی، پی نبردنی، عریب

انگلیسی به فارسی

غیرقابل پذیرش، غیر قابل توصیف، عاري از حس مسئوليت، مرموز، توضیح ناپذیر، غير مسئول


توضیح ناپذیر، غیر مسئول، غیر قابل توصیف، عریب،مرموز


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: unaccountably (adv.), unaccountability (n.), unaccountableness (n.)
(1) تعریف: not capable of being explained or understood; inexplicable or unfathomable.
متضاد: accountable
مشابه: inexplicable

- an unaccountable failure of memory
[ترجمه ترگمان] یک خاطره عجیب و غریب حافظه،
[ترجمه گوگل] شکست ناپذیر حافظه

(2) تعریف: not subject to being held responsible; not accountable.
متضاد: accountable, liable, responsible
مشابه: irresponsible

- He was ruled to be unaccountable for his ex-wife's debts.
[ترجمه ترگمان] به نظر می رسید که او به خاطر بدهی های همسر سابقش غیرقابل توضیح است
[ترجمه گوگل] او به خاطر بدهی های همسر سابقش غیرقابل قبول بود

• not having a viable explanation, inexplicable, incomprehensible; not liable, free from bearing responsibility, not answerable
something that is unaccountable does not seem to have any sensible explanation; a formal word.
if you are unaccountable, you do not have to justify your actions to anyone; a formal word.

مترادف و متضاد

Antonyms: accountable, comprehensible, explainable, responsible


مرموز (صفت)
mystic, weird, cryptic, enigmatic, secretive, mysterious, orphic, occult, recondite, inscrutable, hinted, unco, unaccountable

عاری از حس مسئولیت (صفت)
reckless, fast and loose, irresponsible, unaccountable

غیر مسئول (صفت)
irresponsible, unaccountable

غیر قابل توصیف (صفت)
unutterable, unaccountable, unexplainable

توضیح ناپذیر (صفت)
unaccountable

not explainable; mysterious


Synonyms: arcane, astonishing, baffling, extraordinary, impenetrable, incomprehensible, inexplicable, inscrutable, mystic, odd, peculiar, puzzling, strange, uncommon, unexplainable, unfathomable, unheard-of, unintelligible, unknowable, unusual, unwonted


جملات نمونه

1. An insane person is unaccountable for his actions.
[ترجمه ترگمان]یک شخص دیوانه برای اعمال او غیرقابل توضیح است
[ترجمه گوگل]یک فرد دیوانه برای اقداماتش غیر قابل قبول است

2. For some unaccountable reason, it struck me as extremely funny.
[ترجمه ترگمان]به دلیلی نامعلوم، به نظرم خیلی خنده دار می آمد
[ترجمه گوگل]برای برخی از دلیل غیرقابل قبول، آن را به عنوان بسیار خنده دار به من حمله کرد

3. For some unaccountable reason, he arrived a day early.
[ترجمه ترگمان]به دلیلی نامعلوم، یک روز زودتر رسید
[ترجمه گوگل]برای برخی از دلیل بی دلیل، او یک روز به زودی وارد شد

4. Too many government departments are unaccountable to the general public.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از ادارات دولتی برای عموم مردم هیچ دلیل ندارند
[ترجمه گوگل]بیش از حد بسیاری از ادارات دولتی به عموم مردم بی پاسخ می باشند

5. Doctors still remain largely unaccountable to the public.
[ترجمه ترگمان]پزشکان هنوز تا حد زیادی برای مردم ناشناس باقی می مانند
[ترجمه گوگل]پزشکان هنوز هم عمدتا برای عموم غیر قابل پاسخ هستند

6. There has been an unaccountable increase in cases of the disease.
[ترجمه ترگمان]در موارد ابتلا به این بیماری، افزایشی بی سابقه رخ داده است
[ترجمه گوگل]در موارد بیماری یک افزایش غیر قابل قبول وجود دارد

7. For some unaccountable reason, the letter never arrived.
[ترجمه ترگمان]به دلیل نامعلومی این نامه هرگز نرسید
[ترجمه گوگل]برای برخی از دلیل غیرقابل قبول، نامه هرگز وارد نشده است

8. I often suffer from unaccountable headaches.
[ترجمه ترگمان]من اغلب از headaches غیر منطقی رنج می برم
[ترجمه گوگل]من اغلب از سردرد غیرقابل قبول رنج می برم

9. The driver was held unaccountable for the accident.
[ترجمه ترگمان]راننده برای حادثه غیرقابل توضیح بود
[ترجمه گوگل]راننده برای حادثه غیر قابل قبول برگزار شد

10. For some unaccountable reason, he keeps his wallet in his underwear drawer.
[ترجمه ترگمان]به دلیل نامعلومی، کیف پولش را در کشوی لباس زیر خود نگه می دارد
[ترجمه گوگل]برای برخی از دلیل بی دلیل، او کیف پول خود را در کشو لباس زیر نگه می دارد

11. For some unaccountable reason the horses drawing the cart stopped just inches short of crushing him to death.
[ترجمه ترگمان]برای یک دلیل نامعلوم اسب های کالسکه فقط چند اینچ طول کشید تا او را به مرگ وادارد
[ترجمه گوگل]برای بعضی از دلایل غیر قابل قبول، اسب های کشیدن سبد خرید، فقط اندکی کوتاهتر از خرد کردن او را به مرگ متوقف کردند

12. His mistake is quite unaccountable.
[ترجمه ترگمان]اشتباه او غیرقابل توضیح است
[ترجمه گوگل]اشتباه او کاملا غیرقابل قبول است

13. For some unaccountable reason he was sure I would be successful.
[ترجمه ترگمان]به دلیلی نامعلوم مطمئن بود که من موفق خواهم شد
[ترجمه گوگل]برای بعضی از دلیل بی دلیل او مطمئن بود من موفق خواهم شد

14. As he worked a sudden and unaccountable terror took possession of him.
[ترجمه ترگمان]در همان حال وحشتی ناگهانی و غریب بر او چیره شد
[ترجمه گوگل]همانطور که او یک ترور ناگهانی و غیرقابل قبول کار میکرد، مالکیت او را گرفت

15. It's most unaccountable that we should never have known you.
[ترجمه ترگمان]خیلی عجیب است که ما هرگز شما را نشناخته بودیم
[ترجمه گوگل]این غیر قابل قبول است که ما هرگز نباید شما را شناخت

پیشنهاد کاربران

بی دلیل

مسئولیت ناپذیر

ناشناس

بی دلیل، بدون علت خاصی، بدون عذرِ موجه


کلمات دیگر: