1. There seemed to be umpteen rules and regulations to learn.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که قوانین و مقررات برای یادگیری وجود دارد
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید که تعداد زیادی از قوانین و مقررات برای یادگیری وجود دارد
2. We've been there umpteen times and she still can't remember the way.
[ترجمه ترگمان]بارها و بارها اونجا بودیم و اون هنوز نمی تونه راه رو به یاد بیاره
[ترجمه گوگل]ما چندین بار آنجا بوده ایم و هنوز نمی توانیم راه را به یاد داشته باشیم
3. He was interrupted by applause umpteen times.
[ترجمه ترگمان]صدای تشویق و تشویق و تحسین او را قطع کرد
[ترجمه گوگل]او چندین بار با کف زدن قطع شده بود
4. Umpteen of them all arrived at once.
[ترجمه ترگمان]همه آن ها فورا به آنجا رسیدند
[ترجمه گوگل]بیش از همه آنها یکبار یکبار وارد شدند
5. She'd called the apartment umpteen times, but never got an answer.
[ترجمه ترگمان]او بارها به آپارتمان زنگ زده بود، اما هیچ جوابی دریافت نکرده بود
[ترجمه گوگل]او آپارتمان را چندین بار نام برد، اما پاسخی نداشت
6. They recounted umpteen tales of unfair treatment.
[ترجمه ترگمان]آن ها داستان های umpteen برای درمان ناعادلانه را بازگو کردند
[ترجمه گوگل]آنها چندین داستان از درمان ناعادلانه را به چاپ رساندند
7. I've told this story umpteen times.
[ترجمه ترگمان]بارها این داستان را بارها و بارها نقل کرده ام
[ترجمه گوگل]من این داستان را چندین بار گفته ام
8. That will cost you 10 minutes and umpteen keystrokes and mouse clicks.
[ترجمه ترگمان]این کار برای شما ۱۰ دقیقه طول خواهد کشید و umpteen keystrokes و ماوس کلیک کنید
[ترجمه گوگل]این به شما 10 دقیقه و نیمی از کلید های کلیدی و کلیک ماوس هزینه می دهد
9. After struggling through umpteen games of blackjack, I would taxi home and sleep till 8 a. m. when the boys awoke.
[ترجمه ترگمان]بعد از این که با هر بازی های پر از بازی شطرنج کلنجار رفتم، با تاکسی به خانه می رفتم و تا ساعت ۸ می خوابم ام وقتی که بچه ها از خواب بیدار شدند
[ترجمه گوگل]پس از مبارزه با چندین بازی از بلک وور، من تاکسی به خانه و تا 8 سالگی می خوابم متر وقتی پسرها بیدار شدند
10. She'd phoned the apartment umpteen times, always in secrecy, but never got an answer.
[ترجمه ترگمان]او بارها به آپارتمان تلفن کرده بود، همیشه مخفیانه بود، اما هرگز جوابی دریافت نمی کرد
[ترجمه گوگل]او به آپارتمان چندین بار تماس گرفت، همیشه در محرمانه بود، اما پاسخی نداشت
11. I told him umpteen times, and yet he can't remember.
[ترجمه ترگمان]بارها و بارها به او گفتم، و با این حال او به یاد نمی آورد
[ترجمه گوگل]من چندین بار به او گفتم، اما او نمی تواند به یاد داشته باشد
12. That punk got into umpteen fights.
[ترجمه ترگمان]اون پسر پانک زیاد دعوا می کنه
[ترجمه گوگل]این پانک به نبرد دعوت شد
13. Umpteen times I gave up when people turned a deaf ear to their wrongs.
[ترجمه ترگمان]گاهی اوقات وقتی مردم گوش کر به wrongs می دادند از جا بلند می شدم
[ترجمه گوگل]زمانی که مردم گوش فراوان خود را به اشتباهات خود متهم کردند، بیش از بیست بار به من خاتمه داد
14. I have umpteen people to visit today.
[ترجمه ترگمان]امروز خیلی به مردم احتیاج دارم
[ترجمه گوگل]من امروز نیمی از مردم را می شناسم