کلمه جو
صفحه اصلی

unabashed


معنی : گستاخ، بی شرم
معانی دیگر : گستا

انگلیسی به فارسی

بی شرم، گستاخ


بدون شک، بی شرم، گستاخ


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: unabashedly (adv.)
• : تعریف: not feeling or showing embarrassment, uneasiness, or shame.
متضاد: ashamed
مشابه: explicit

- He was unabashed as he made his surprising announcement.
[ترجمه ترگمان] فرانک چرچیل از شنیدن این خبر غافلگیر شده بود
[ترجمه گوگل] او اعلام کرد که شگفت انگیز است

• not abashed, not embarrassed, not ashamed
if you are unabashed, you are not ashamed, embarrassed, or discouraged by something that has been done or said.

مترادف و متضاد

گستاخ (صفت)
indecent, wanton, presumptuous, rude, perky, bold, forward, insolent, impudent, unshaped, unshapen, arrogant, presumptive, brash, unabashed, immodest, barefaced, flippant, malapert, cheeky, pert, impertinent, bold-faced, jaunty, flip, tumorous, lippy, peart, venturous

بی شرم (صفت)
audacious, brassy, brash, brazen, shameless, unabashed, immodest, barefaced, malapert, brazen-faced

جملات نمونه

1. He seems unabashed by his recent defeat.
[ترجمه ترگمان]او از شکست اخیر خود شرمسار به نظر می رسد
[ترجمه گوگل]او به تازگی شکست خود را از دست داده است

2. She is to this day unabashed in her patriotism.
[ترجمه ترگمان]او در این روز گستاخانه به وطن پرستی خود گستاخانه برخورد می کند
[ترجمه گوگل]او تا به امروز در وطن پرستی خود بی وقفه است

3. She stared at him with unabashed curiosity.
[ترجمه بهرنگ] او با کنجکاوی گستاخانه ای به او خیره شد.
[ترجمه ترگمان]با کنجکاوی بی unabashed به او خیره شد
[ترجمه گوگل]او با کنجکاوی بی وقفه به او خیره شد

4. He appeared unabashed by all the media attention.
[ترجمه ترگمان]او گستاخانه با تمام توجه رسانه ها ظاهر شد
[ترجمه گوگل]او با توجه به توجه رسانه ها به طور ناگهانی ظاهر شد

5. He was unabashed by the reaction he had caused.
[ترجمه ترگمان]او از واکنشی که به وجود آورده بود unabashed بود
[ترجمه گوگل]او توسط واکنش او ناشی شد ناامید شده بود

6. His trousers fell down but he appeared quite unabashed.
[ترجمه ترگمان]شلوارش پائین افتاد، اما بی unabashed به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]شلوار او سقوط کرد اما کاملا ظاهر شد

7. Tim appeared unabashed by all the media attention.
[ترجمه ترگمان]تیم گستاخانه با تمام توجه رسانه ها ظاهر شد
[ترجمه گوگل]تام بدون توجه به توجه رسانه ای به نظر می رسید

8. She watched them kissing with unabashed interest.
[ترجمه ترگمان]با نگاهش آن ها را تماشا می کرد که با علاقه و unabashed یکدیگر را می بوسید
[ترجمه گوگل]او تماشا آنها را با علاقه unbashed بوسیدن

9. Tyler is an unabashed fan of Hollywood glamour.
[ترجمه ترگمان]تایلر یک طرفدار گستاخانه برای زرق و برق هالیوود است
[ترجمه گوگل]تایلر یک طرفدار بی نظیر از زرق و برق هالیوود است

10. He's an unabashed, old-fashioned romantic.
[ترجمه ترگمان]اون یه آدم بی حیا و old
[ترجمه گوگل]او یک رمانتیک بی نظیر و قدیمی است

11. He is tough-talking, opinionated, downright mean, an unabashed racist.
[ترجمه ترگمان]او سخت صحبت می کند، خودرای، صریح، و کاملا نژادپرستانه است
[ترجمه گوگل]او سخت صحبت می کند، اعتماد به نفس، به طور کلی به معنای واقعی، نژادپرست بدون هیچ مشکلی

12. He is a relentless, buoyant, unabashed seeker of publicity.
[ترجمه ترگمان]او فردی بی وقفه، سرزنده و بی شرمانه در تبلیغات است
[ترجمه گوگل]او یک جستجوگر بی رحمانه، پرشور و بی رحمانه است

13. He is an unabashed capitalist.
[ترجمه ترگمان]او یک سرمایه دار بی شرمانه است
[ترجمه گوگل]او یک سرمایه داری بی نظیر است

14. But even his ideological enemies sneakingly admire his unabashed aggression, a quality rare in a city of trimmers and dissemblers.
[ترجمه ترگمان]اما حتی دشمنان ایدئولوژیک او sneakingly گستاخانه اش را تحسین می کنند، کیفیتی که در شهر of و dissemblers نادر است
[ترجمه گوگل]اما حتی دشمنان ایدئولوژیک خود را به طرز شگفت انگیزی از تجاوز بی رحم خود را تحسین می کنند، کیفیت نادر در یک شهر از trimmers و مخالفان

پیشنهاد کاربران

بدون شرمندگی و دستپاچگی


کلمات دیگر: